جمعه ۳۱ فروردین ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

دانلود پايان نامه تاثير آموزش كنترل پرخاشگري والدين بر كاهش علائم نافرماني در كودكان مبتلا به نافرماني مقابله اي

۱۲۲ بازديد

بيشترين مطالعات انجام شده در زمينه بررسي دلايل ايجاد كننده اختلال نافرماني، پيرو اين ديدگاه هستند. طبق اين ديدگاه رفتار هر فرد تحت تاثير عوامل محيطي است از جمله تقويت، وقايع ناخوشايند، يادگيري شخصي، محيط بين فردي و محيط اجتماعي فعلي. سه شكل يادگيري كه مي تواند در درك ما از اختلالات كودكي سهيم باشد عبارتند از شرطي سازي كلاسيك، شرطي سازي عاملي و يادگيري مشاهده اي. پترسون(1982) معتقد است نافرماني در حقيقت يك راهبر قهرآلود آموخته شده است كه كودكان از طريق آن رفتارهاي والدين را كنترل مي كنند. كودكان نافرمان وقتي با دستورات مقتدارانه والدين خود روبرو مي شوند، خشمگين مي شوند. هر چه والدين بيشتر اصرار مي كنند آنها خشمگين تر مي شوند و در نتيجه والدين و كودكان در يك دور باطل مي افتند. گاهي اوقات وقتي قشقرق هاي كودك شديد و مستمر مي شود،معلم و والدين براي اينكه از ادامه ان جلوگيري كنند تسليم مي شوند و در نتيجه ناخواسته رفتارهاي نافرماني كودك را تقويت مي كنند، ضمن آنكه كودك با قشقرق هاي خود، تسليم شدن والدين را تقويت مي كنند (راينيكه 1379 ترجمه علاقه بند راد و فرهي). مورلند و همكاران (1990)  يادآور شده اند در خانواده هايي با كودكان داراي علائم اختلال نافرماني و اختلال سلوك، رفتار انحرافي پيامد مثبت و رفتار جامعه پسند تنبيه در پي دارد. پترسون(1979) اين فرضيه را مطرح كرده است كه اختلال در تعاملات اجتماعي اعضاي خانواده، احساس ناكامي، عصبانيت و درماندگي را القا مي كند (هربرت، 1384 ترجمه فيروز بخت). يكي ديگر از دلايلي كه مي توان در اين ديدگاه مطرح كرد اين است كه ممكن است در ساير افراد خانواده نافرماني وجود داشته باشد و كودك با مشاهده، اين رفتار را بياموزد(فرقاني رئيسي، 1376)

2-2-8 طبقه بندي دلايل ايجاد كننده اختلال نافرماني مقابله اي

     علاوه بر طبقه بندي براساس ديدگاه هاي مختلف، مي توان دلايل ايجاد كننده اختلال نافرماني را به گونه اي ديگر نيز مطرح نمود.

     باركلي(1997 به نقل از باري، 2001) لايل ايجاد كننده اختلال نافرماني را به 4 دسته تقسيم كرده است: خلق و خوي كودك، خلق و خوي والدين، عوامل فشارزا در زندگي، نحوه مديريت رفتار.

2-2-8-1 خلق و خوي كودك

بررسي تاثير آموزش كنترل پرخاشگري والدين بر كاهش علائم نافرماني در كودكان مبتلا به نافرماني مقابله اي

     هر كودك صفات و ويژگي هاي خاصي را از والدين خود به ارث مي برد كه به اين صفات و حالات خلق و خو گفته مي شود. برخي از پژوهشگران تعدادي از ويژگي هاي رواني و رفتاري مانند هوش، ويژگي هاي ذاتي و آسيب پذيري را ارثي دانسته اند. واژه خلق و خو به يك تمايل زيستي كه رفتارهاي خاصي را ايجاد مي كند گفته مي شود. در همان اوايل زندگي سه خصلت ذاتي در كودك ظاهر مي شود كه اين سه خصلت با پيشرفت مشكلات رفتاري ارتباط دارد. اين سه خصلت عبارت است از تهييج پذيري، ميزان فعال بودن و مردم آميزي(باري، 2001). سه حالت خلق و خو در نوزادي اشكار است: الف: كودكان آسان: كودكاني كه آرام و شاد هستند، عادات غذايي و خواب منظم دارند و به راحتي آشفته نمي شوند. ب- كودكان منفعل: كه در ابتدا ارتباط برقرار نمي كنند و به تدريج واكنش مثبت نشان مي دهند ج- كودكان مشكل: حدود 10 درصد كودكان را تشكيل مي دهند. اين كودكان زياد گريه مي كنند، اغلب اختلالاتي در خواب و تغذيه دارند، نسبت به افراد غريبه ترسو هستند و به راحتي آشفته و مضطرب مي شوند. همين امر باعث مي شود والدين به سختي بتوانند با آنها كنار بيايند. اين كودكان به دليل ويژگي هاي خلقي بيش از ساير كودكان باعث بروز مشكلات تربيتي شده و در نتيجه مشكلات رفتاري و ناسازگاري بيشتري را ايجاد مي كنند(ميكس، 2004). بعضي از ويژگي هاي كودكان باعث مي شود كه مراقب بدون دريافت آموزش و يا حمايت، به سختي بتواند با كودك تعامل مناسب برقرار كند. بعضي نوزادان و يا كودكان به كرات حالات آشفته، خلق منفي همراه گريه، سرو صدا، اصرار بر جلب توجه، ايجاد صداهاي نامطلوب را نشان مي دهند(گيمپل وهالند، 2003). كريستوفر و مورتوت(2001) دريافته اند كه كودكاني كه به تولد خلق و خو مشكل دارند، به احتمال بسيار به اختلال نافرماني در سنين پايين مبتلا خواهند شد. براي اينكه والد بتواند به خوبي با كودك تعامل برقرار كند بايد او را به صورت يكسان منحصر به فرد با تمام نقاط ضعف و قدرت بپذيرد و به او احترام بگذارد. والديني كه خود را با خلق و خوي كودك تطبيق مي دهند، بهتر مي توانند با كودك تعامل يابند(واتسون[1]، 2003).

2-2-8-2 خلق و خوي والدين

     مي توان خلق و خوي والدين را به دو دسته تقسيم كرد: الف- بينش والدين نسبت به كودك ب- روش فرزندپروري

     الف: در مورد بينش والدين نسبت به كودك يك مطالعه تاريخي توسط اسكالز[2](1999) صورت گرفته است. در اين مطالعه مطرح شده است كه در قرن شانزدهم به كودك به عنوان يك فرد مضر و لجوج كه عامل اصلي تباهي بشر است نگاه مي شد و به همين علت روش هاي فرزندپروري استبدادي بود. در طول قرن هفدهم يك تصور جديد نسبت به كودك به كودك به عمل آمد. جان لاك كودك را به عنوان يك لوح سفيد تصور كرده است به اين معني كه كودك يك فرد خنثي است و مي تواند توسط تجارب متفاوت شكل بگيرد و رشد كند. جان لاك معتقد بود كه والدين مي توانند كودكانشان را با استفاده از اصول رفتاري مانند تكرار، تقليد، پاداش و تنبيه رشد دهند. او بر استفاده از پاداش بيشتر از استفاده از تنبيه تاكيد داشت. در طول قرن هجدهم نظريه روسو مطرح شد. روسو با اين مطلب كه كودك لوح سفيدي است كه محيط آن را شكل مي دهد مخالف بود. روسو كودكان را وحشيان نجيب نامبرده است كه طبيعتاً داراي اخلاق هستند. روسو براي كودكان مانند ساير افراد حقوقي را مطرح كرده است و معتقد است كودكان به طور ذاتي داراي حس اخلاقي هستند كه توسط بزرگترها منع مي شوند.پس از روسو، واتسون رفتارگراي قرن بيستم نظرياتي را مطرح كرده است. واتسون به والدين پيشنهاد مي كند كه با استفاده از تقويت، احتمال وقوع رفتارهاي اجتماعي را  در كودك خود افزايش دهند. نهضت درك كودك به عنوان يك انسان واقعي بعد از سال 1950 برحق بودن اقتدار والدين را مورد بحث قرار داده است. اين نهضت معتقد است كه والدين با منع كردن كودك مانع به فعليت درامدن استعدادهاي ذاتي كودك و در نتيجه ايجاد نوروز در كودك مي شود.

ب: روش فرزند پروري: در بين فاكتورهاي موثر در ايجاد و رشد اختلال نافرماني و رفتارهاي غير اجتماعي در كودك، روش تربيت والدين بيشترين پژوهش را داشته است رفتار والدين مي تواند يك عامل پيش گويي كننده اختلالات رفتاري در كودك باشد. فاكتورهاي خانوادگي مانند نظارت ضعيف و انضباط سخت در بروز اختلال نافرماني موثر است. لوبز[3](1998) گزارش كرده است كه از تولد تا سن 3-4 سالگي يك دوره بحراني در گسترش مشكلات رفتاري اجتماعي است (باري، 2001). سه حالت يا روش فرزند پروري براي والدين مطرح شده است.

الف- حالت مستبد: والديني كه هميشه قوانين سفت و سخت دارند. كودكان در هيچ تصميمي شركت داده نمي شوند و هميشه در حال اجراي دستورات هستند، تصميم گيرنده نهايي والدين هستند. بعضي كودكان كه در خانواده هاي مستبد بزرگ مي شوند ممكن است سطوح بالايي از تجاوز يا نشانه هاي ديگري از خروج از كنترل را نشان دهند (استر نبرگ و همكاران، 1994 به نقل از اسكالز، 1999)

[1]- Watson

[2]- Scales

[3]- Lobez

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.