هم وابستگي چيست و هم وابسته كيست؟
هموابستگي به عنوان يك مفهوم روان شناختي در اواخر دهه هفتاد از قرن بيستم در ايالات متحده آمريكا بيان شد. در ابتدا اين مفهوم براي توصيف يك شخص يا اشخاصي كه با شخص وابسته به الكل در ارتباط بودند؛ استفاده مي شد(سابي,1987) (Laizane, 2012).
لازم به توضيح است كه بايد بين واژهي هموابستگي و وابستگي متقابل تمايز قائل شد. وابستگي متقابل نوعي وابستگي سالم و پويا است كه در يك رابطه بين دو نفر ايجاد ميشود ولي هيچكس نيازمند آن نيست كه طرف مقابل را به خود نيازمند كند و احساس ناامني و نگراني در آن وجود ندارد. ولي هموابستگي رابطهاي بيمارگونه است كه در آن دو طرف محتاج ونيازمند بودن طرف مقابل هستند و هر يك از نياز ديگري در جهت ارضاء نياز خود بهره ميگيرد و معمولاً يكي يا هر دو نفر در اين رابطه درگير انواع اعتيادها و رفتارهاي وسواسي ميگردد. به عبارت واضحتر، هموابسته «معتاد به معتاد» است و هموابستگي «اعتياد به اعتياد» (ويتفيلد چارلز 1991 ترجمه معصوميان, 1382).
نوروزي (1388) به سادگي، واژهي هموابستگي را چنين تعريف كرده:
« هموابستگي ويژگي فردي است كه به يك معتاد وابسته شده است. و ...به زندگي با معتاد عادت كرده و گاه حتي رفتارش باعث تشويق اعتياد او هم ميشود."
آدمي همواره بدنبال آسايش و خوشبختي است، در هموابستگي در فقدان شديد اين خوشبختي، به دنياي خارج از خود متوسل ميشود و چيزي غير از خود حقيقي را دنبال ميكند و تمامي حواسش متمركز بر خارج از خود ميشود. حال آنكه انسان بايد هوشيارانه مسئوليت زندگي، نيازها، باورها و خواستههايش را با خود حقيقي و باور به آن بپذيرد. اين جستجو در دنياي خارج و وابستگي به آن تا بدان جا كه خود دروغين ساخته ميشود، زندگي ما را مختل و وضعيت ما را به «بيخودي» ميكشاند. در اين شرايط فرد دچار احساس پوچي، آشفتگي و رنج است. به گفتهي ويتيفيلد در كتاب هموابستگي "ما در درونمان يك بخش الهي داريم، اين بدان معني است كه قدرت مطلق در درون ماست و ما هم در درون آن هستيم (ويتفيلد چارلز 1991 ترجمه معصوميان, 1382).
هموابستگي، بيماري گمشدگي خود است كه ريشهي بيماريهاي جسمي، رواني، عاطفي و روحي ما ميشود. هموابستهها چنان مشغول ديگران ميشوند كه نيازها و رفتارهاي خود را بر پايهي نياز و رفتار ديگران ميسازند و تماسشان را با آنچه در درونشان ميگذرد از دست ميدهند. هموابستگي شايعترين نوع اعتياد است (ويتفيلد چارلز 1991 ترجمه معصوميان, 1382).
در اصل، هموابستگي به الگو هاي قابل تشخيص رفتاري و نگرش هاي شخصيتي موجود در اعضاي خانواده يا همسران افراد الكلي اشاره دارد (كرماك[1], 1986). در سال هاي اخير ساختار هموابستگي در معرض هر رويداد مزمن استرس زا در محيط خانواده مثل سوء استفاده جسمي، جنسي يا احساسي، غفلت، يا آسيب روحي مفرط، قرار گرفته است (لاگهد[2], 1991) (Shih-Hua, 2010).
هموابستگي به "الگويي از وابستگي دردناك به رفتارهاي اجباري و مورد تاييد ديگران در تلاش براي يافتن امنيت، ارزش شخصي، و هويت" گويند (وگچيدر[3] ,1990) (Shih-Hua, 2010). ما از زمان تولد با الگوهاي غلط از طرف خانواده، معلمان، دوستان، قهرمانان زن و مرد ميتوانيم الگوهاي رفتار هموابسته را ببينيم و بياموزيم. بدين ترتيب هموابستگي ميتواند بيماري مسري و اكتسابي قرن حاضر باشد (ويتفيلد چارلز 1991 ترجمه معصوميان, 1382).
اغلب هموابستهها دچار مشكلات زيادي هستند از جمله: بيتفاوتي عاطفي، افسردگي، اعتماد به نفس ضعيف، رفتارهاي اعتيادي به غذا، قمار يا حتي مواد، مشكلات جسمي و نقص ارتباطي (نوروزي, 1388).
تجزيه و تحليل هاي آخرين تحقيقات روي هموابستگي و بررسي تفاسير مختلف از هموابستگي توسط آقاي دير[4] و همكارانش انجام شد. آن ها به اين نتيجه رسيدند كه اكثريت محققان چهار ويژگي اصلي هموابستگي را بيان مي كردند: 1) گرايش بيش از حد (تمركز) بر ديگران، 2) از خودگذشتگي و ايثار، 3) تمايل بيش از حد براي كنترل افراد ديگر، و 4) پنهان كردن، سركوب احساسات فرد، ناتواني در ابراز احساسات(دير 2005) (Laizane, 2012).
گفته شده است كه هموابستگي ريشه در گسترش رفتارهاي بقا در خانواده هاي ناكارآمد دارد. استافورد [5]2001 ميزان هموابستگي را بررسي كرده و روي اندازه هم وابستگي تحقيقاتي انجام داد و اين امر را ارائه كرد كه معيار هاي تشخيصي براي رسيدن به يك اتفاق نظر در ارزيابي صفات فردي هم وابستگي و اختلالات بسيار مبهم و مختلف هستند (Laizane, 2012).
[1] Cermak, T.
[2] Loughead
[3] Wegscheider
[4]Dear
[5] Stafford