جمعه ۳۱ فروردین ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

جنسيت ، نظريهاي فمنيستي و تحقيقات فرهنگي

۱۲۶ بازديد

5  جنسيت ، نظريهاي فمنيستي و تحقيقات فرهنگي

2-5-1  جنسيت و رسانه

تحليل مناسبات جنسيتي در قلمرو فرهنگ يكي از اصلي ترين طرح هاي پژوهشي در نظريه فمنيستي معاصر بوده . فمينيستها با تحليل فرهنگ كوشيده ان مناسباتي رو تشخيص بدن كه از طريق اونا ارزشا و قانون هاي مردسالارانه درجامعه باز توليد شده و موندگاري مي يابد . در اين ميان رسانه هاي جمعي به عنوان يكي از مهم ترين منابع توليد فرهنگ در جوامع مدرن ، هميشه مورد نقد و تحليل فمنيستي قرار گرفته . محققان فمنيست با تكيه بر مفاهيم وسيله تحليلي نظري ، وضيعت زنان در جامعه رو مورد مطالعه قرار داده و تلاش كرده ان مناسبات جنسيتي پدرسالارانه در اين اجناس فرهنگي رو به نقد بكشند. از نظر فمنسيتا فرهنگ بيشتر و رسانه هاي توده اي معمولا زنان به عنوان ابژه يا موجودات  ابزاري و حاشيه اي بازنمايي مي شن در حاليكه اين بازنمايي  ربطي به زندگي پيچيده زنان نداره. همچنين به  نظر اونا در فرهنگ توده هاي ، زنان به عنوان مخاطبين و شنوندگان و بينندگان فرآورده هاي فرهنگي ناديده گرفته ميشوند.بدين سان زنان  هم در نظريهاي فرهنگي و هم درفرهنگ توده اي به عنوان بحث اي اجتماعي ناديده گرفته شده و به كناره رانده مي شن. يكي از نقد هاي كلي فمنيست نسبت به فرهنگ رسانه اي و توده اي ، درباره غياب گفتماني زنان در توليد فرهنگيه. استدلال كلي فمنيسم در نقد رسانه هاي جمعي رو مي توان در انديشه ، فناي نمادين زنان خلاصه كرد. به نظر فمنيستا ، سازندگان فرهنگ توده اي ، علايق و نقش زنان رو در توليد فرهنگي رو ناديده گرفتن و زن رو از ميدون فرهنگ غايب شمرده يا فقط به بازنمايي وي به عنوان موجودي پيرو در نقشهاي جنسي پرداخته ان. ( بشيريه،١٣٧٩: ١١۴)

تصوير فرهنگي زنان در در رسانه هاي جمعي از نظر فمنيستا در جهت حمايت و تقسيم كار جنسي و تقويت مفاهيم پذيرفته شده درباره زنانگي و مردانگي به كار ميرود. رسانه ها با فناي نمادين زنان به ما مي گويد كه زنان بايد در نقش همسر ، مادر ، كدبانو و غيره ظاهر شن و در يك جامعه پدر سالار ، سرنوشت زنان به جز اين نيست . باز توليد فرهنگي چگونگي ايفاي اين نقشا رو به زنان مي آموزد و سعي مي كند اونا رو در نظر زنان طبيعي جلوه بده ( استريناتي ، ١٣٨٠ : ٢۴٢)

از نظر فمينيستا چنين تصويري از زنان در رسانه هاي جمعي ، داراي وجهه اي ايدئولوژيك براي موندگاري مناسبات مرد سالارانه بوده . تاكمن ، فناي نمادين زنان در
رسانه هاي جمعي رو در رابطه با فرضيه درخشش مي دونه . طبق اين فرضيه رسا نه هاي جمعي ارزش هاي حاكم در يك جامعه رو منعكس ميكنن . اين ارزشا نه به جامعه واقعي، بلكه  به باز توليد نمادين جامعه ، يعني به شكلي كه ميل داره خود رو ببيند مربوط هستن. تاكمن عقيده داره كه اگه موضوعي به اين صورت متجلي نشه ،  فناي نمادين صورت ميگيرد(همون: ٢۴٣) .پس در عمل اين فرايند كلي به اين معناست كه مردان و زنان در رسانه هاي جمعي ، به صورتي باز نمايي شدن كه با نقش هاي تكراري اي فرهنگي كه در جهت بازسازي نقش هاي جنسيتي سنتي بكار مي رود ، سازگاري دارن. معمولا مردان به شكل آدم هايي مسلط، فعال، مهاجم و مقتدر به تصوير كشيده ميشود و نقش هاي جور واجور و مهمي رو كه موفقيت در اونا لازمه مهارت حرفه اي ، كفايت ، منطق و قدرته، ايفا ميكنن.در مقابل زنان معمولا پيرو، پشيمون ، تسليم و كم اهميت هستن و در مشاغل فرعي و كسل كننده اي كه جنسيت شون ، عواطفشان و نبود پيچيدگي شون به اونا تحمل كردهه ، ظاهر ميشوند. رسانه ها با نشون دادن مردان و زنان به اين صورت بر ماهيت نقش هاي جنسي و نبود برابري جنسي صحه ميذارن ( همون : ٢۴۶)

اينطوري فمنيستا مدعي مي شن رسانه هاي جمعي نقش باز نمايي كليشها يا خيالات قالبي جنسيتي رو به عهده ميگيرند.يكي از نقاط قطعي در باره صفات يا خصيصه هاي مربوط به كليشها خيالات قالبي اينه كه براي صفاتي كه به مردان مربوط ميشود، بيش از صفاتي كه به زنان نسبت مي بدن اهميت قائل مي شن. قدرت، استقلال و تمايل پذيري در برابر ضعف ، زود باوري و تاثيرپذيري بيشتر مثبت تلقي مي شن. اين تفاوتا با صفات زنونه و مردونه تداعي شده، ممكنه تا حد زيادي به نوعي بر چسب مربوط باشه كه به بعضي خصوصيات زده مي شه.شيوه گفته معاني روان شناختي به بعضي از رفتارهاي خاص تا حدي تعيين ميكند كه اين رفتارا تا چه حد مثبت يا منفي پنداشته ميشود(كولومبورگ ، ١٣٨٧ :٢٩-٢٨) ؛ براي مثال   بررسيا نشون داده كه تصوير زن و مرد در تلويزيون شديدا تكراري ايه ، مردان بيشتر با اعتماد بنفس ، خشن و ستيزه جوي ان ، حال آنكه زنان ناتوون و وابسته ان و ظاهري جذاب دارن. دوركين و اختر پي بردن زنان فقط در ١۴ درصد از برنامه هاي اول شب نقش اول رو بازي ميكنن. در اين شرايط در اين شرايط هم بيشتر كمتر از سي سال دارن و نقششون محدوده : مادر ، زن خونه دار ، پرستار و منشي . زنان رو خيلي كم در تلاش براي تلفيق ازدواج و شغل و حرفه خود ميبينيم .( گرت ، ١٣٨٠: ۴٨ )  به اين ترتيب فمنيستها هم اونقدر كه نا برابري جنسيتي و فرودستي در سطح جامعه رو مورد نقد و سئوال قرار مي بدن ، در سطح فرهنگ بيشتر هم مناسبات ناعادلانه ، غيرمنصفانه و استثمارگرانه ميان و مردان رو رد مي كنن و خواهان تصويري برابرطلبانه و مثبت از زنان و روابط با مردان در رسانه هاي جمعي ميشوند. چنين تحليل هايي كه رويكرد فمنيسم ليبرال متكيه خواهان كنار گذاشتن مناسبات سنتي پدر سالارانه  و بر اومدن مناسبات برابرطلبانه ميان زنان و مردان در قلمرو فرهنگ و توليدات فرهنگي هستن. ارزش هايي كه به شكل زنجيره بزرگي از تمايلات دو قطبي مثل طبيعت  / فرهنگ ، بدن / ذهن ، احساس / عقل ، هيجان / سود ، خاص/عام ، واقعي انتزاعي و دنياي خونه / دنياي كار و سياست (مك  لاين ، ١٩٩٩: ٣٢٧ )ارائه مي شه.

ازدواج

2-5-2  نظريه هاي فمنيستي فيلم

تحليل مناسبات و چگونگي حضور زنان در فيلم هاي سينمايي ، بخشي از كوشش فمينيسم براي  برملا كردن شرايط پدر سالارانه و تحقق برابري جنسيتي بوده . نظريه هاي فمنيستي فيلم در مرحله اول پيدايش خود با تكيه بر راه و روش ليبرال به دنبال جواب ايم سئوال مهم بودن كه تصويري كه فلان فيلم از زن ارائه مي كند وضعيت واقعي اون رو در جامعه اي كه فيلم در اون ساخته شده ، منعكس مي كند ، يا آنكه فيلم به تحريف واقعيت پرداخته و اگه اين گونه س ، تصوير زن چيجوري در اون بازنمايي شده؟ در مراحل بعدي ، مسائل ديگري در كانون توجه نظريه پردازان فمينيست فيلم قرار گرفتن و رويكرد هاي نشونه شناختي و ساخت گرايانه مطرح شدن . با اين حال ، هدف مشترك تموم نظريه هاي فمينيسي فيلم ، "شناخت شرايطيه كه رسانه سينما از رهگذر اون براي زنان در ميدون اجتماعي ، جايگاه ناعادلانه اي رقم مي زند و مي كوشد به اين جايگاه ادامه بخشه "( كازه بين ، ١٣٨٢ :97 )

مالوي با در نظر گرفتن  "سينما به عنوان يه سيستم بازنمايي پيشرفته "در جستجوي تبيين روش هايي بودن كه از طريق اون فيلم ، تعبير راست و از ديد اجتماعي تثبيت شده اي از فرق جنسي رو درخشش مي بده و حتي از آن بهره برداري مي كند ؛ فرق جنسي كه تصاوير ، راه هاي شهواني كردن و منظره ( موضوع نگاه ) رو تحت نظارت داره ( مالوي ، ١٣٨٢ : ٧١ )

مالي هاسكل در راستاي پروژه تحقيق هاي فمنيستي سينما ، معني " ژانر مردونه "رو براي توصيف اون طور فيلم هايي ايجاد كردهه كه در اونا روحيه " مردسالارانه" حاكمه و زنان در اونا معمولا موجوداتي درجه دو و پيرو مرد به تصوير كشيده مي شن . در اين گونه فيلما ، دل مشغولي اصلي ، " روح مرد ، رستگاري اون "و نه زنه . اين حق انحصاري مرده كه مسير از ظلمت تا نور رو طي كند ، مسيري كه حركت اصلي داستان رو شكل مي بده . مرده كه به تباهي كشيده مي شه و روحش در برابر آسيب قرار ميگيرد . زنها اون قدر قابل نيستن تا بتونن با شيطان و فرشتگان دست و پنجه نرم كنن . اونا موجودات ساده اي هستن كه از قبل تعيين شدن( هاسكل ، ١٣٨١ : ١٠٧ )

از نظر هاسكل ، زني در فيلم ژانر مردونه  به تصوير در مي آيند چنين ويژگي هايي داره : به خاطر همسر و بچه از كار و علايق خود مي گذره ؛ خود رو موجودي مي پندارد پشيمون و اسير احساسات و غرايز كه بايد به خدمت ديگران در آيد ، يعني براي خود خصوصياتي قائله كه اون رو از برخورد فعالانه و عقلاني با جهان بيرون از خونه باز مي داره (كازه بيه ، ١٣٨٢ : ٩٧)

 

[1] visual signification

[2] Screen Theory

[3] the male gaze

[4] Visual Pleasure and Narrative Cinema

[5] the classic realistic text

[6] binary oppositions

[7] fluidity

[8] ego

[9] scopophilia

[10] fetishism

[11] voyeurism

[12] castration anxiety

[13] to-be-looked-at-ness

[14] par excellence

[15] psychological imperatives

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.