شخصيت اجتماعي و فرهنگي افراد توسط خانواده، مدرسه، رسانهها و محيط هاي اجتماعي ديگر ساخته ميشود يعني قاعدتا شكل، فرم و محتوي هر كدام از اين منابع، مشابه شكل، فرم و محتواي شخصيت رواني، اجتماعي و هويت فرهنگي افراد خواهد بود. اين منابع بطور يكسان عمل نكرده، گاه خانواده، گاه مدرسه و گاه رسانهها بيشترين تاثير را خواهند داشت. اما براساس نتايج تحقيقات، بيشترين تاثير در روند جامعه پذيري [1]و فرهنگ پذيري[2] انسان و در نتيجه شخصيت رواني و فرهنگي او تا قبل از شش سالگي پايه ريزي ميشود و افراد اين زمان را بيشتر در خانواده مي گذرانند. (مينوچين، 1375)
بدين سان بخش اعظم شخصيت رواني، اجتماعي و فرهنگي افراد در اين دوره كه در خانواده است پايه گذاري ميگردد. در واقع شكلگيري دوران كودكي بستگي مستقيم به نقش خانواده دارد. كودك با داشتن حافظه مكانيكي و سپس برخورداري از ذهن بينشي تحت تاثير رفتارها، برخوردها، ارتباطات، اعمال و حركات اعضاي خانواده است.
2-6-2. اهميت خانواده در دوران نوجواني و بالاتر
در اين دوران كه دوران طلايي[3] ناميده شده تاثيرات خانواده بر نوجوان، مشق زندگي او در دورههاي بعدي است اگر رفتار خانواده متعادل باشد اعضاي خانواده به او سرمشق ميدهند و اگر زندگي يكنواخت و بي نقشي را براي او به نمايش گذاشتند تنها سياه مشق زندگي را خواهد فهميد. منظومه خانواده حتي بدون در نظر گرفتن عامل موثري مثل هوش ميتواند از افراد عادي و معمولي درون خود موفقترين ادمها را عرضه كند و عكس آن نيز صادق است، يعني خانواده گسسته و آسيبزا ميتواند افراد موفق و با هوش خود را به افراد جاني و خطرناك تبديل كند. سلامت اعضاي خانواده به تعامل صحيح و رفتار هوشمندانه سكان داران آن مربوط است.[4] (خنيفر، 1387)
چارلز كولي[5] معتقد است كه دو نوع گروه در جوامع وجود دارند: گروههاي نخستين و گروههاي ثانويه وي در سال 1909 ميلادي اصطلاح گروه نخستين را براي معرفي گروههايي نظير خانواده، همسايگي، همبازي كودكان بكار برد. به اعتقاد وي احساساتي نظير وفاداري، صميميت، پيوستگي با ديگران در اين گروهها اموخته ميشوند. بنابراين گروه نخستين منبع مهم احساس امنيت[6] و آرامش براي افراد ميباشد.
در واقع گروههاي نخستين، اولين تجمعها و آموزشگاهي است كه فرد انسان ميبيند. در نتيجه خصلتهاي اوليه انسان (خوب يا بد) در همين گروههاي نخستين ساخته و رشد پيدا ميكند. (نيك گهر، 1369) بنابراين به زعم كولي در بين گروههاي نخستين، خانواده هم در امر تعليم و تربيت، هم در اجتماعي شدن فرزندان نقش بسيار مهميدارد. يعني نه تنها خانواده نهادي است كه كودك را در دوران قبل از بلوغ جسماني حمايت ميكند، بلكه نهادي است كه نخستين فرصتهاي اجتماعي شدن و تعليم و تربيت را براي او فراهم مياورد. (موريش، 1373) در واقع خانواده دريچهاي است براي ورود افراد به جامعه كه در گذر از جامعهپذير شدن، اين جابجايي و ورود صورت ميگيرد.
خانواده بهعنوان اولين آموزشگاه بشري براساس نوع رابطه با فرزندان، نخست بيشترين تاثير را، بر چگونگي شخصيت رواني، اجتماعي و فرهنگي فرزندان دارد. نهاد فوق در چگونگي وضعيت رواني و هوش هيجاني فرزندان نقش بسيار مهميدارد. چون نقش وضعيت رواني در داشتن زندگي سالم بسيار زياد ميباشد.
در ثاني بهصورت غير مستقيم جامعه را متاثر از نوع روابط و فرهنگ خود مينمايد. يعني ورود فرزندان به سطح جامعه، چه جهت آموزش و چه در سنين بالاتر جهت انجام فعاليتهاي مختلف اجتماعي، بدنبال خود اين تاثيرات خانواده را به جامعه انتقال ميدهند. (ستير، 1380) در نتيجه، خانوادههاي سالم در سلامت فرزندان و سپس سلامت جامعه، نقش مهمي را دارند.
روزن باوم[7] با بررسي حدود چهار صد اثر علميدر زمينه جامعه و خانواده مينويسد: كليه تعاريف و برداشتهاي متفاوت از جامعهشناسي خانواده در مطالعه انجام شده داراي دو وجه مشترك است.
1) خانواده گروه كوچكي است كه ويژگي اساسي و غيرقابل تفكيك آن، صميميت آن است.
2) اجتماعي كردن نسل آينده جزء بديهيترين، اساسيترين و اصليترين وظايف خانواده است. (روزن باوم، 1367)
همچنين رابطه مستقيمي بين توسعه اجتماعي و سطح زندگي بالاتر از يك طرف، و مطلوبيت خانواده از طرف ديگر، وجود دارد.
[1] socialisation
[2] Acculturation
[3] Golden time
[4] از مهمترين ويژگيهاي دوران نوجواني، استقلال طلبي نوجوان است. او ميخواهد به شيوهاي، رشد و استقلال خود را به خانواده ثابت كند. بر اين اساس، فاصله ميان خود و خانواده را بيشتر ميكند و به گروه همسالان نزديك ميشود. در صورتي كه خانواده در اين دوران با كاركردهاي اساسي خود آشنا نباشد و ويژگيهاي دوران نوجواني را نشناسد، كاركرد تربيتي درستي نخواهد داشت. چه بسا رفتارهاي نادرست اعضاي خانواده و فضاي نامناسب آن، نوجوان را بيشتر از اين محيط دور سازد.
[5] Charlse Cooly
[6]آنچه كودكان در نخستين سالهاي حيات خود بيش از هر چيز نياز دارند، احساس امنيت و ثبات است هرچه خانواده ثبات بيشتري داشته باشند، كودكان در آن امنيت بيشتري احساس خواهند كرد. (موريش، 1373)
[7] Von Heidi Rosenbaum
متن كامل در سايت زير :