شنبه ۰۱ اردیبهشت ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

تعريف افسردگي از منظر راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني

۱۳۴ بازديد

افسردگي

افسردگي مرضي به قدري شايع است كه سرماخوردگي روانپزشكي لقب گرفته است (سليگمن، 1975؛ به نقل از قاسم زاده، 1389). از سويي به دليل اينكه تقريباً دو سوم بيماران افسرده به خودكشي مي­انديشند و 10 تا 15 درصد آنها از اين طريق به زندگي خود خاتمه مي­دهند، اهميت توجه به افسردگي به عنوان يكي از اختلالات مهم روان­شناختي آشكار مي­شود (كاپلان و سادوك[1]، 2007).

45 سال قبل از ميلاد، بقراط آن را ملانكولي تعريف كرده است. برخي افسردگي را يك واكنش طبيعي در قبال زندگي مي­دانند و برخي آن را يك بيماري قلمداد مي­كنند (شمشيري نظام، كافيان تفتي، انصاري، 1383؛ به نقل از فتي، 1382). مفهوم افسردگي طيف وسيعي از احساس نرمال خلق غمگين كه هر شخصي ممكن است داشته باشد تا افسردگي شديدي كه تشخيص اختلال را به خود مي­گيرد را شامل مي­شود (ايراكسينن[2]، 2006؛ به نقل از فتي، 1382). وقتي كسي دچار افسردگي مرضي مي­شود، احساس غمگيني مي­كند و اغلب به گريه مي­افتد. احساس گناه عذابش مي­دهد و معتقد مي­شود كه در حق ديگران كوتاهي مي­كند. بيش از حد معمول تحريك پذير مي­شود و احساس اضطراب و تنش مي­كند. وقتي افسردگي به شديدترين سطح خود برسد ممكن است توانايي واكنش هيجاني را از دست بدهد و به اينجا برسد كه احساس خوب و بد تفاوتي برايش نداشته باشد. لذت بردن از زندگي و علاقه­مند شدن به انجام كارهاي روزمره، براي اين عده دشوار مي­گردد. اشتغال ذهنيشان اين است كه حالشان چقدر بد است و با چه مشكلات به ظاهر غيرقابل حلي، روبرو گشته­اند (قاسم زاده، 1389).

افسردگي چنان شايع است كه بسياري از افراد نامي در طول زندگي خود از آن رنج مي­بردند. در اوايل قرن نوزدهم فيليپ پنيل گزارشي جالب از افسردگي به رشته تحرير درآورد كه نام امپراطور رم تيبريوس و پادشاه فرانسه(لوئي يازدهم) در آن منعكس گرديده بود. آبراهام لينكن در يكي از حمله هاي عودكننده افسردگي خود چنين نوشت: «اگر آنچه من احساس مي­كنم به طور مساوي توزيع مي­شد، هيچ چهره شادي روي زمين وجود نداشت». همچنين وينستون چرچيل درباره جدالهايش با آنچه وي، «سگ هاي ديوانه افسردگي» ناميده، صحبت كرده است. گرچه قرن­ها است كه اين اختلال توسط دانشمندان مورد توجه دقيق و امعان نظر واقع شده است، ولي هنوز اين افراط­هاي ناتوان كننده خلقي به صورت يك راز باقي مانده است (آزاد، 1387). كاهش انرژي، كاهش ميل جنسي، تغييرات رواني– حركتي، احساس بي­ارزشي و نشخوار فكري از علائم اين بيماري است (بهرامي، قادرپور، مرزبان، 1388). در بيماراني كه خلق افسرده دارند از علاوه بر مواردي كه گفته شد ما شاهد، احساس گناه، دشوار شدن تمركز، از دست دادن اشتها و افكار مرگ و خودكشي، تغيير در سطح فعاليت، تواناييهاي شناختي، تكلم و كاركردهاي نباتي هستيم. دوره افسردگي اساسي بايد لااقل دو هفته طول بكشد و لااقل چهار علامت از فهرستي كه به آن اشاره شد را دارا باشد (كاپلان و سادوك، 2007؛ ترجمه رضاعي، 1389).

 

تعريف افسردگي از منظر راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني

افسردگي عمده كه به آن افسردگي اساسي يا افسردگي يك قطبي نيز مي گويند، شايعترين اختلال افسردگي است. ويژگي اصلي اين اختلال، يك دوره زمان حد اقل 2 هفته اي است كه در ضمن آن يا خلق افسرده يا بي علاقگي و يا فقدان احساس لذت تقريباً در همه فعاليتها وجود دارد.

 

اختلال افسردگي عمده در DSM-V

افسردگي يك وضعيت هيجاني، اندوه مداوم با دامنه اي از دلسردي و غم نسبتا خفيف تا ياس و نااميدي كاملا شديد است. اين حالت ها معمولا همراه با فقدان انگيزه، اختلال در خواب، فقدان اشتها و مشكلاتي در تمركز و تصميم گيري مي باشد(كرسيني، 2004). بيماراني كه فقط دوره هاي افسردگي عمده دارند، افراد مبتلا به اختلال افسردگي عمده تشخيص داده مي شوند، كه وجود حداقل يكي از ملاك هاي خلق افسرده يا از دست دادن علاقه ضروري است. از دست دادن وزن، بي خوابي، تهييج حركني، خستگي مفرط در طي روز، احساس بي ارزشي، افكار عود كننده مرگ و نيستي و كاهش قدرت تمركز و تفكر، از ديگر ملاك هاي تشخيصي انجمن روانشناسي آمريكا براي اين اختلال است(انجمن روانشناسي آمريكا[4]، 2013).

انجمن روانشناسي آمريكا اختلال افسردگي را اختلالي با يك يا چند دوره افسردگي عمده بدون سابقه دوره هاي ماني، مختلط يا هيپوماني تعريف كرده است(انجمن روانشناسي آمريكا، 2013). يكي از تفاوت هاي اين ملاك تشخيصي نسبت به نسخه قبل راهنماي تشخيصي، چنين است كه اين اختلال از تركيب دو اختلال قديمي، اختلال افسردگي عمده مزمن و اختلال ديستيميك (افسرده خويي) شكل گرفته است. تفاوت ديگر با ويراست قبل اين است كه قبل از اختلال افسردگي دايم ممكن است افسردگي عمده روي دهد، و در طول اختلال افسردگي دايم ممكن است اپيزودهاي افسردگي عمده روي دهند(انجمن روانشناسي آمريكا، 2013).

ويژگي اصلي اين اختلال خلق افسرده در اكثر ساعات روز و در اكثر روزها به مدت ۲ سال و براي كودكان و نوجوانان ۱ سال است. افرادي كه ملاك هايشان به مدت دو سال با اختلال افسردگي عمده و اختلال ديستيميك مطابقت دارد هر دو تشخيص را دريافت مي كنند. اختلال نامنظمي خلقي اخلال گرانه، اختلال جديدي است كه ويژگي اصلي آن تحريك پذيري دايمي و شديد است. انفجارهاي خشم معمولا در واكنش به ناكامي (كلامي يا رفتاري) بروز مي كنند(انجمن روانشناسي آمريكا، 2013).

 

 

همه گير شناسي

اختلال افسردگي عمده اختلالي است شايع با ميزان شيوع حدود 15 درصد براي طول عمر. در زن ها ميزان اين شيوع حدود 10 تا 25 درصد و در مردها 5 تا 12 درصد است. ميزان بروز اختلال افسردگي در بين بيماران پزشكان عمومي به 10 درصد و در بيماران داخلي بستري به 15 درصد نزديك مي شود. تقريبا دو سوم بيماران افسرده به خودكشي مي انديشند و 10 تا 15 درصد آنها به زندگي خود خاتمه مي دهند. 97 درصد  بيماران مبتلا به اختلال افسردگي عمده از كاهش انرژي، 80 درصد از اختلال خواب، 90 درصد از اضطراب، 50 درصد از تغييرات شبانه روزي در علائم، 84 درصد از ناتواني براي تمركز و 67 درصد از دشواري در تفكر شكايت دارند(انجمن روانشناسي آمريكا، 2013).

 

همبودي اختلال افسردگي

شايعترين اختلالات همراه عبارتند از: سوء مصرف يا وابستگي به الكل، اختلال وسواسي جبري و اختلال اضطراب اجتماعي(انجمن روانشناسي آمريكا، 2013).

 

افسردگي و انديشناكي

هرچند كه مفهوم انديشناكي (نشخوار فكري) از سال 2000، وارد پيشينه نظري و پژوهشي شناخت درماني شده است، اما اولين تعريف از انديشناكي حدود سي سال قبل توسط ريپري[5] ارائه شد. او انديشناكي را تفكر افسرده­ساز مستمر، مقاوم و مداومي مي­داند كه پاسخي نسبتاً معمول به خلق منفي است. همچنين نولن – هوكسما انديشناكي را تفكر منفعلانه و تكراري درباره علايم، علل و پيامدهاي افسردگي مي داند(حميدپور، 1385). انديشناكي ويژگي شناختي اختلال هاي خلقي است. در حالت خلقي منفي، ذهن افراد يك سري افكار تكراري توليد مي­كند مثل «چرا روحيه من اينقدر بد است؟» و ... (پاپاجورجيو و ولز، 2001). ممكن است انديشناكي با چندين سازه شناختي مثل افكار خودآيند منفي، نگراني، و وسواس اشتباه گرفته شود كه به تفاوت آن با نگراني در اين فصل پرداخته شد. طبق فرضيه محتواي اختصاصي كلارك درون­مايه و مضمون افكار هر اختلال به ماهيت آن اختلال بستگي دارد. به طور مثال درون مايه افكار در حالت افسردگي، بيشتر حول و حوش فقدان، شكست و نااميدي دور مي­زند (حميدپور، 1385). در همين ارتباط پاپاجورجيو و ولز [6](2001) براين باورند كه افكار خودايند منفي از نظر مدت زمان در مقايسه با انديشناكي، زمان كمتري در سيستم پردازش اطلاعات باقي مي­مانند و از سوي ديگر ممكن است انديشناكي پاسخي باشد به افكار خودآيند منفي اوليه. انديشناكي با تداخل در تمركز و توجه فرد، مانع برطرف شدن حالت خلقي غمگين مي­شود. بيشترين پژوهش­هايي كه در خصوص پيامدهاي انديشناكي انجام شده است به مسئله شدت يافتن و طولاني شدن خلق افسرده و غمگين پرداخته­اند. پژوهش­ها نشان مي­دهند كساني كه در پاسخ به خلق افسرده از انديشناكي استفاده مي­كنند، دوره هاي طولاني­تر و شديدتري از حالت خلقي غمگين را تجربه مي­كنند (نولن – هوكسما[7]، 1991؛ اتكينز و تيزدل[8]، 2001، ولز، 1990؛ به نقل از حميدپور، 1385). ولز (2001) معتقد است آنچه انديشناكي را به عنوان يك راهبرد مقابله­اي در برابر حوادث منفي فعال مي­كند تقابل باورهاي فراشناختي مثبت و منفي است. رويكرد فراشناخت از افسردگي، تلاش مي­كند تا توليد نشخوار فكري را در يك مدل سه سطحي به نام مدل عملكرد اجرايي خود تنظيمي (SREF) توضيح دهد. در اين مدل انديشناكي با خودنظمي و ناكارآمدي عاطفي در يك ساختار سه سطحي مرتبط مي­شود و در واقع انديشناكي يا نشخوار فكري نوعي سبك مقابله با خلق افسرده محسوب مي­شود. طبق اين مدل باورهاي فراشناخت حمايت كننده از نشخوار فكري در شروع و دوام اين سبك تفكر موثر هستند (پاپاجورجيو و ولز، 2001). در اين فصل رويكرد فراشناخت به افسردگي به اختصار توضيح داده مي­شود.

[1] Kaplan & Sadock

[2] airaksinen

[3] Corsini, r.

[4] American psychological association

[5] ripery

[6] Papagorio & Wales

[7] Nolen - Hoksma

[8] Etkins & Tizdale

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.