شنبه ۰۱ اردیبهشت ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

هوش هيجاني چيست؟

۱۲۴ بازديد

هوش هيجاني

2-10- تاريخچه هوش هيجاني

افلاطون 2000 سال پيش گفته است؛ تمام يادگيري ها داراي يك زيربنايي هيجاني و عاطفي هستند. بر اساس گفته افلاطون از آن زمان تاكنون دانشمندان، پژوهشگران و فيلسوفان زيادي در جهت اثبات يا نفي نقش احساسات در يادگيري،‌ مطالعات زيادي انجام داده اند. متأسفانه تفكر حاكم در اين 2000 سال اين بود كه هيجان ها مانع انجام كار و تصميم گيري صحيح مي شوند و تمركز حواس را مختل مي سازند. در سه دهه گذشته حجم رو به رشد تحقيقات، ‌خلاف اين مطلب را ثابت كرد. در سال 1950 آبراهام مازلو مقاله اي در زمينه ارتقاء نيازهاي هيجاني– جسمي،‌ معنوي و رواني نوشت كه از دوره رنسانس، ‌انقلاب و تحول عظيمي در زمينه تحليل از مكتب انسان گرايي به وجود آرود. بين سال هاي 1970 تا 1980 نظريه مازلو موجب رشد و تحول علوم مربوط به توان و استعداد انسان ها گرديد.

تحقيقات مستمر باعث شد تعاريف زيادي از هوش و هيجان مطرح شود. سابقه پژوهش و تحقيق در زمينه هوش غير شناختي و هوش اجتماعي به سال 1940 بر مي گردد. گاردنر استاد روان شناسي دانشگاه هاروارد در سال 1993 هوش چند گانه را مشتمل بر ابعاد گوناگوني مطرح كرد كه مورد توجه علم روان شناسي قرار گرفت و به عنوان يكي از زير شاخه هاي هوش شناخته شد. پيني[1] در سال 1986 در رساله دكترايش مفهوم هوش هيجاني را به زبان انگليسي با عنوان بررسي هيجان،‌ توسعه هوش هيجاني، ‌خود يكپارچگي (در ارتباط با ترس، ‌درد و اميال) مطرح كرد. او توصيه كرد براي تقويت و هوش هيجاني بايد به آزاد سازي هيجاني كودكان در مدارس با روش روان درماني مبادرت كرد.

موضوع هوش هيجاني نخستين بار توسط پيترسالووي و جان ماير[2] در سال 1990 مطرح شد. پيتر سالووي از بخش روان شناسي دانشگاه يل مي گويد: «در طول چند دهه گذشته باورها در مورد هوش هيجاني دچار تغيير شده اند» زماني هوش را كمال انساني مي دانستند و معتقد بودند افراد باهوش بايد داراي زندگي بهتري باشند. سالووي و ماير در سال 1990 تعريف قابل قبولي از هوش هيجاني را در مقاله اي تحت عنوان هوش هيجاي مطرح كردند. در آن مقاله آنها هوش هيجاني را از نظر علمي– هوشي آزمون پذير و قابل اندازه گيري مي دانستند. ديويد كارسو[3] از همكاران پيتر سالووي مي گويد: مهم است بدانيد هوش هيجاني ضد هوش نيست به عبارتي نشانه برتري احساس (دل) به عقل (سر) نيست بلكه هوش، ‌نقطه تلاقي احساس و عقل است.

دانيل گلمن[4] از نتيجه تحقيقات سالووي و ماير و سايدين در پر فروش ترين كتابش به نام هوش هيجاني در سال 1995 استفاده كرد و در اين زمينه دو برنامه  شناخت خود و رشد اجتماعي براي مدرسه نيوهاون نوشت. لئونل[5] اولين بار مفهوم هوش هيجاني را به زبان آلماني در سال 1966 به كاربرد نتايج تحقيقات او در مورد خانم هايي كه به خوبي نمي توانستند از عهده نقش ها و وظايف اجتماعي خود برآيند حاكي از اين بود كه اين خانم ها در سنين كودكي جدا از مادران خود زندگي مي كردند. او براي درمان افرادي كه از سطح پايين هوش هيجاني برخوردار بودند داروي LSD را تجويز كرد (اين موضوع مربوط به دهه 1960 بود).

ريون بارون[6] پس از 20 سال تحقيق، پرسشنامه هوش هيجاني را ابداع كرد. تأكيد بارون بيشتر بر قابليت هاي غير شناختي بوده و پرسشنامه او ميزان خود سنجي افراد در زمينه قابليت هاي غير شناختي را اندازه گيري مي كند كه به نام پرسشنامه هوش هيجاني (EQI) معروف است. بارون هوش هيجاني را آرايشي از استعدادهاي غيرشناختي، ‌قابليت ها و مهارت هايي مي داند كه توانايي فرد در سازگاري با شرايط و فشارهاي محيطي را افزايش مي دهد. بعدها سالووي نيز نتيجه گيري مشابهي كرد و گفت: من با دكتر بارون موافقم. فكر مي كنم در ده سال آينده تحقيقات ثابت مي كند كه مهارت ها و قابليت هاي هيجاني و عاطفي عامل پيش بيني كننده موفقيت ها، ‌نتايج، ‌پيامدهاي مثبت در محيط كار، ‌خانواده و مدرسه محسوب مي شود و آثاري قابل مشاهده دارد (آقايار، ‌1386).

2-11- هوش هيجاني چيست؟

هوش هيجاني، ‌تركيب عاطفه با شناخت و هيجان با هوش است. بنابراين مي تواند در توانايي به كارگيري هيجان ها به منظور كمك به حل مشكلات و داشتن زندگي اثر بخش باشد. شناخت احساسات و توانايي ها را مي توان در برانگيختن خودمان و ديگران استفاده كنيم و بدانيم آيا اين هيجان ها و عواطف موجب تسهيل يا مانع برقراري تعامل با ديگران مي شود. بارون مي گويد 2 نوع هوش داريم: هوش هيجاني و عقل كه هر كدام با فعاليت بخشي از مغز ارتباط دارند. لايه هاي فوقاني مغز (قشر تازه مخ[7]) از بافت هاي پيچيده اي تشكيل شده كه مغز متفكر در آن بخش فعاليت مي كند. مركز هيجان ها و عواطف در لايه هاي زير ين قشر مخ يا كورتكس قرار دارد. هوش هيجاني يك توانايي مجرد و جدا از ساير توانايي ها نيست. بلكه داشتن مهارت هايي تا بدانيد چه كسي هستيد. چه افكار، عواطف، ‌احساسات و پيوستگي رفتاري داريد. به عبارتي مي توان گفت شخصيت افراد تركيب درستي از عقل و دل است و معمولاً‌ سمبل عقل، بهره هوشي (IQ) و دل، هوش هيجاني (EQ) است.

هوش هيجاني در برقراري ارتباط موفق با همكاران،‌ اعضاء خانواده و آشنايان به ما كمك مي كند و درهاي صميميت،‌ دوستي و محبت را به رويمان مي گشايد به اين حالت در روان شناسي، بلوغ فكري يا پختگي مي گويند. هوش هيجاني محصول دو مهارت اصلي است: قابليت فردي[8] و قابليت اجتماعي[9]. قابليت فردي محصول توانايي در دو مهارت مهم،‌ خود آگاهي و خود مديريتي است اين مهارت ها بيشتر روي خود فرد تمركز مي كنند تا تعامل ها[10] با ديگران. خودآگاهي عبارت است از توانايي در درك صحيح و دقيق هيجان ها در همان لحظه اي كه روي مي دهند و فهميدن اين كه در رابطه با وضعيت هاي متفاوت چه تمايلاتي وجود دارد. خود مديريتي يعني توانايي استفاده از آگاهي از هيجان ها براي انعطاف پذير ماندن و رفتار خود را به طور مثبت رهبري كردن.

قابليت اجتماعي بر توانايي در درك كردن ديگران و مديريت كردن روابط تمركز مي كند. قابليت اجتماعي محصول مهارت هاي هوش هيجاني است، ‌مهارت هايي كه در حضور ديگران به دست مي آيند: آگاهي اجتماعي و مديريت رابطه. آگاهي اجتماعي عبارت است از توانايي در حدس زدن دقيق هيجان هاي ديگران و فهميدن اينكه واقعاً‌ آنها چه احساسي دارند. مديريت رابطه محصول سه مهارت هيجاني اول است: خودآگاهي– خود مديريتي و آگاهي اجتماعي. مديريت رابطه عبارت است از توانايي به كارگيري آگاهي از هيجان هاي خود و نيز از هيجان هاي ديگران براي مديريت كردن تعامل ها، ‌اين كار باعث مي شود تا تبادل اطلاعات شفاف باشد و شخص به طور مؤثر بتواند از عهده تعارض ها و برخوردها برآيد (گلمن، 2009).

[1] - Payne

[2] - Mayer & Salovey

[3] - Caruso

[4] - Golman

[5] - Lenel

[6] - Baron

[7] - Neocortex

[8] - Personal Competence

[9] - Social Competence

[10] - Interacation

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.