جمعه ۳۱ فروردین ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

روي آوردهاي مختلف به اختلال شخصيت خودشيفته

۱۲۶ بازديد

روي آوردهاي مختلف به اختلال شخصيت خودشيفته

روي آورد روان پويشي

فرويد(1976،1914) صورت بندي اصلي روان تحليل گري از شخيت خود شيفته دار را توصيف كرد. از نظر فرويد، ارزنده سازي بيش از حد يا مراقبت ناپايدار و نامتعادل والدين در سالهاي اوليه زندگي،تحول موضوع عشق در كودكي را مختل مي كند. وي معتقد بود كه در نتيجه اين تثبيت و توقف در مرحله خودشيفته تحول، بلوغ و رشد يافتگي طبيعي و انسجام فرامن مختل شده و منجر به مشكلاتي در تنظيم و مهار حرمت خود مي شود (نقل از اسپري،2003).

بعد از فرويد كوهات و كرنبرگ منسجم ترين نظريه ها را در زمينه خودشيفته ارائه كردند. كوهات(1977-1971) – همان طور كه در قسمت تحول خود شيفته اشاره شد- بر اين باور بود كه فرد خود شيفته در مرحله اي از تحول تثبيت شده است كه مستلزم پاسخهاي خاص افراد پيراموني به منظور حفظ انسجام خود است. وقتي چنين پاسخهاي آماده نيستند (نقص در همدلي) فرد خود شيفته در معرض شكنندگي و چند پارگي خود قرار مي گيرد(زخم خود شيفته دارانه).

كرنبرگ(1984) احساس بزرگ منشي و استثمارگري شخصيت خودشيفته را به عنوان نشانه اي از خشم دهاني دانست كه از محروميت هيجاني ناشي از وجود يك چهره مادرانه بي تفاوت و بدخواه حاصل مي شد. افزون بر اين، برخي از ويژگي ها، استعدادها و يا نقش هاي منحصر به فرد، احساس خاص بودن را در كودك به وجود مي آورند كه در واقع يك دريچه گريز هيجاني از جهان تهديد آميز و بي تفاوت است. بنابراين، احساس بزگ منشي و محق بودن پناهگاه خود واقعي است ك دو پاره شده و در بين از هشياري قرار گرفته است. ضمنا از نظر كرنبرگ خود واقعي داراي اسحاسهاي غبطه، محروميت، ترس و خشم شديد اما ناهشيار است.

روي آورد زيستي-اجتماعي

طبق نظر ميلون و ديويس(2000)، اختلال شخصيت خود شيفته در اصل از عوامل محيطي سرچشمه مي گيرد و نقش عامل زيستي- ژنتيكي در ايجاد آن ناشناخته است. عوامل اصلي محيطي شامل آسان گيري ها و ارزنده سازيهاي بيش از حد، رفتار استثمارگرانه آموخته شده و منزلت كودك منحصر به فرد است. اساسا اين كودكان ناز پرورده مي شوند و رفتار خاص والدينشان به آنها مي آموزد تا اعتثاد داشته باشند كه جهان حول محور آنها مي چرخد. انتظار رفتار ويژه اي از طرف ديگران در بيرون از خانه دارند و زماني كه اين كودكان رفتار خاصي دريافت نكنند، با درخواستها و رفتارهاي استثمارگرانه كوشش مي كنند تا مهارت قابل توجهي در دستكاري ديگران به دست آورند. همچينين آنها نشان دادند كه ناز پرورده كردن بيش از حد والدين با تك فرزند بودن مرتبط است. بالاخره، الگوي خود شيفته از طريق تصور برتري، فقدان خود مهارگري كه با تحقير موقعيتها و افرادي كه از باورهاي برتري جويانه آنها حمايت نمي كنند و نارسايي مسئوليت اجتماعي و تقويت الگوي خود شيفته به خودي خود، متجلي مي شود. از نظر زيستي نيز، اين شخصيت ها معمولا مزاج بيش از حد حساسي دارند. اين كودكان اغلب خيلي خوب و بسرعت حرف زدن را آموخته اند. به علاوه از سر نخ هاي بين فردي خيلي زيركانه آگاه مي شوند(همان منبع).

روي آوردن شناختي-رفتاري

اختلال شخصيت خود شيفته از تركيب روان بنه هاي خود با جهان و آينده ريشه مي گيرد. روان بنه اصلي، روان بنه خاص/برتري است كه از پيامهاي مستقيم و غير مستقيم والدين، همشهريها، افراد مهم و همچنين از تجارب مربوط به عقايد منحصر به فرد و مهم بودن خود ناشي مي شود. روان بنه برتر بودن مي تواند براساس تملق، آسان گيريهاي بيش از حد و تبعيض شكل گيرد. به گونه اي مشابه، روان بنه خاص بودن از تجارب طرد، محروميت، محدوديت يا نارسايي ها ناشي مي شود. ويژگي مشترك چنين باورهايي درباره خود اين است كه اين افراد خود را به گونه اي معنادار متفاوت از ديگران ادراك مي كنند. داشتن برخي از ويژگي ها يا استعدادهايي كه از نظر فرهنگي ارزشمند يا بي ارزش هستند، به پاسخهايي اجتماعي كه روان بنه خاص- برتري را تقويت مي كنند منتهي مي شود.

پسخوراندي كه بتواند اين روان بنه را اصلاح كند ممكن است معيوب و يا مختل شود. هتك حرمت حاصل از پسخوراند منفي مي تواند در آسيب پذيري خود شيفته نسبت به انتقاد و ارزيابي سهم مهمي داشته باشد. رفتار به دليل وجود مشكلات در تعاون و تقابل و همچنين به علت افراط در سهل انگاري، خود خواهي و رفتار پرخارشگرانه تحت تاثير قرار مي گيرد. مشكل وقتي ظاهر مي شود كه اين روان بنه بيش از حد فعال مي شود و تعادل خود را با قضاوتهاي هماهنگ تر به دست مي آورد( اسپري،2003).

شخصيت هاي خود شيفته با نوشتن افسانه هاي شخصي و تجديد نظر در تاريخچه ها، موفقيت هايشان را برجسته مي سازند. شكستهايشان را كوچكتر جلوه مي دهند تا از حرمت خود آسيب پذيرشان محافظت كنند يا آن را هر موقعيتي كه آنها را به گذشته باز گرداند، تقويت مي كنند. اين افراد، گذشته را آن طور كه مايلند به ياد مي آورند نه آن طور كه اتفاق افتاده است. چنين بازسازيهايي، دروغ ناميده نمي شوند، بلكه با تاكيد بر وقايع و جنبه هاي يك موقعيت آن را تغيير مي دهند. آينده براي فرد خود شيفته فرصتي براي درخشيدن است و بازسازي گذشته، تداوم خيالپردازيها درباره موفقيت هايي است كه مي توانند مبنايي اساسي داشته باشد.

طبق نوشته هاي بك و فريمن (1990 نقل از اسپري، 2003) افراد خود شيفته به تحريف هاي شاختي مي پردازند. اول اين كه اين افراد در ارزيابي دو قطبي از خود و ديگران مهارت دارند. مخصوصا طي دوره هاي پرتنيدگي، خود شيفته ها بين تصوير كاملا خوب و كاملا بد از خود در نوسان هستند. افزون بر اين، ديدگاه آنها درباره ديگران نيز براساس سطح وفاداري و قدرداني ادراكي شان در نوسان است. دوم اين كه خود شيفته ها اغلب نسبت به تفاوتهاي جزيي بين خود و ديگران حساسند. زيرا هدف آنها قضاوت درباره سطح حرمت خود است. آنها نمي توانند مشابه اطرافيانشان باشند زيرا موقعيت خاصشان به خطر مي افتد. براي حمايت از اين احساس برتري طلبي، خود شيفته ها تفاوت هايشان را با ديگران بررسي كرده و آنگاه از اين تفاوتها براي تحكمي موقعيت شان استفاده مي كنند. باورهاي مركزي شخصيت خود شيفته شامل عباراتي است چون«من برتر از ديگرانم و آنها به اين دليل بايد از من سپاسگزار باشند». «من فراتر از قانونم» و «وقتي من فرد خاصي هستم، سزاوار تقدير ويژه، امتياز و حق خاص مي باشم». (ميلون و ديوس،2000).

روي آورد بين فردي

بنيامين(1996،نقل از اسپري،2003) تحول بين فردي شخصيت خود شيفته را به اين صورت توضيح مي دهد كه نياز به كامل بودن افراد خود شيفته از ارزشهاي افراطي والدين و نياز آنها به «كودك كامل» سرچشمه مي گيرد. احساس والدين از خاص بودن فرزندشان موانعي در راه ابراز نيازها و احساسهاي كودك به وجود مي آورد. در نتيجه كودك در يادگيري اين مساله كه ديگران،افرادي متمايز با هويت هاي خاص خود هستند، با شكست مواجه مي شود. اسپري(2003) افراد خود شيفته را افرادي رقابت جو مي داند، كه در جستجوي اطمينان به خود از طريق «رقابت با ديگران» هستند. از سوي ديگر اغلب آنها معيارهاي بين فردي و اجتماعي پذيرفته شده را زير پا مي گذارند تا از خود افرادي خاص بسازند و تصويرشان را از خود به عنوان فردي بي نظير و استثنايي تقويت كنند. گاهي احساس مالكيت آنها حتي نسبت به بدن ديگران(مانند خشونت هاي جسمي و جنسي نسبت به ديگران) نيز آشكار است. آسيب هاي بين فردي شخصيت خود شيفته را در خانه نيز مي توان مشاهده كرد. خود ميان بيني اين شخصيت ها موجب مي شود كه از فرصت همراهي با خانواده كاسته و به روياهاي خويشتن در زمينه موفقيت بپردازند. هر كس كه  در روياهاي آنها حضور نداشته باشد، همانند كسي است كه وجود ندارد. اعضاي خانواده به عنوان افرادي واقعي با علايق، آرزوها و روياهاي خاص خودشان ديده نمي شوند بلكه صرفا همانند اثاثيه موجود در خانه اند(اسپري،2003).

 

 

 

 

 

 

جدول 2-9: روي آوردهاي مختلف به خود شيفته

مزاج

القاي والدين

ديدگاه نسبت به خود

 

جهان بيني

 

 

روان بنه هاي سازش نايافته

 

اصلي ترين ملاك

DSM-IV-TR

فعال و پاسخگو،استعادهاي خاص، جذاب،رشد زودرس زبان

«رشد كن و فوق العاده باش- براي من»

من خاص و منحصر به فردم، و من محق هستم كه حقوق فوق العاده و امتازهاي خاص داشته باشم بدون اينكه آنها را به دست آورده باشم.

زندگي ميز ضيافتي است كه به اراده خود مي تواني از آن استفاده كني.

مردم تحسين و امتيازهاي زيادي را به من بدهكارند. بنابراين من «اين خاص بودن» را انتظار خواهم داشت و مي خواهم.

محق بودن، ناقص بودن، محروميت هيجاني، خود مهار گري ناكافي، معيارهاي سرسختانه و بي امان.

احساس خود بزرگ بيني از مهم بودن خود


تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.