شنبه ۰۱ اردیبهشت ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

سلامت روان و عوامل موثر برآن

۱۲۶ بازديد

تعريف سلامت ­روان

در مورد سلامت ­روان، تعاريف نظري فراواني وجود دارد و يك توافق جمعي و مشترك بين انديشمندان رشته­هاي مختلف در اين مورد وجود ندارد. مثلاً پزشكان و افرادي كه با ديدگاه پزشكي به اين مسئله مي­نگرند. سلامت ­روان را منوط به نداشتن علائم بيماري تلقي مي­نمايند و روانشناسان و روانپزشكان نيز فردي را از نظر رواني سالم مي­دانند كه دچار علايم ­رواني كه بيانگر اختلال در كاركردهاي رواني است، نباشد و بتواند به هنگام مواجهه با مسايل و مشكلات اجتماعي در رفتارهايشان تعادل برقرار نمايند. كارشناسان سازمان بهداشت جهاني، سلامت فكر و روان را چنين تعريف مي­نمايد، سلامت ­رواني عبارت مي­باشد از، سلامت فكر و روان، قابليت برقراري رابطه هماهنگ و موزون با ديگران، تغيير و اصطلاح محيط­ فردي و اجتماعي، حل تضادها مشكلات و تمايلات فردي به­ طور منطقي، عادلانه و مناسب (ميلاني­فر، 1373؛ به نقل از جوكار و سمنگان،1389).

لوينسون و همكارانش[1] (1962) معتقدند كه سلامت ­رواني، عبارت است از اينكه: اولاً فرد چه احساسي نسبت به خود و ديگران و دنياي اطراف دارد و ثانياً به چگونگي سازگاري فرد با خود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويش ارتباط دارد. جاهودا[2] (1982) نويسنده آمريكايي كه نخستين كتاب را تحت عنوان «مفهوم سلامت فكري» در سال 1958 منتشر كرده است در تعريف سلامت ­رواني مي­گويد: سلامت ­رواني عبارت است از واكنش ­هاي مطلوب، متناسب، مستقر انساني در موقعيت­هاي مختلف، كه راهنماي تحولات رفتاري فرد در برابر ناراحتي­ها و فشارهاي دروني، بيروني باشد (عطار شوشتري و شفاعي،1391).

پاتن[3](1994) معتقد است كه سلامت ­روان را بايستي به منزله توانايي افراد براي دستيابي به  اهدافي كه براي خود در نظر گرفته است، تعريف نمود. فرد سالم، كسي است كه از نظر كاركردهاي رواني (از جمله، انديشه، عاطفه، ادراك، رفتار) دچار اختلال نباشد و با خود، خانواده و اجتماع رابطه­اي هماهنگ و صميمانه داشته باشد و وظايف و مسئوليت­هاي فرد را در قبال خانواده و جامعه به خوبي انجام دهد (فدايي،1390).

عوامل مؤثر بر سلامت ­روان

همه­ي متخصصان معتقدند كه سلامت ­روان در تحول شخصيت واحد نقش بنيادين دارد. تصور تحول موزون انسان بدون وجود سلامت­ روان غير ممكن است. بي ­شك عوامل متعددي بر سلامت ­روان تأثير مي­گذارند كه فهرست­ كردن همه­­ي آنها دشوار است، چرا كه وجود تفاوت­هاي فردي ممكن است به تنوع در عوامل مؤثر بر سلامت­ روان بي­انجامد، با اين ­حال يافته­هاي حاصل از پژوهش­ها در زمينه­هاي زيست­ شناسي و علوم ­اجتماعي دانش ما را درباره­ي عواملي كه ممكن است سلامت­ روان را تحت تأثير قرار دهند وسعت بخشيده­اند (خزل پور،1390).

برخي از الگوهاي مهمي كه علت اختلال ­رواني را از زواياي گوناگون مورد بررسي قرار مي­دهد عبارتند از:

 

الگوي پزشكي

بر نقش شرايط اندام ­و از زواياي گوناگون كه مي­تواند كنش مغز را تحت تأثير قرارداده و به اختلال رواني بيانجامد، تأكيد ورزيده است.

الگو روان تحليل­گري

در وهله­ي نخست بر موقعيت­هاي تنش­ زايي كه به ­وسيله­ي اضطراب، متضمن تهديد براي افراد است متمركز مي­شود. چنانچه فرد به ­طور مؤثر با موقعيت اضطرابي سازش حاصل كند، اضطراب حذف مي­شود و در صورتي كه اضطراب و تنش ادامه يابد فرد نوعاً به ­مكانيزم­هاي دفاعي گوناگون، كه سلامت­ روان وي را تحت تأثير قرار مي­دهند متوسل مي­شود، اين الگو به تجارب آغازين كودك در خانواده كه به وسيله­ي هدايت نادرست والدين سركوب شده است اهميت بسيار مي­دهد.

الگوي رفتاري ­نگري

يادگيري ­معيوب را عامل ­اساسي اختلال ­رواني مي ­داند، سلامت ­روان ­به ­طور گسترده­اي توسط شكست در يادگيري رفتارهاي سازش يافته­ي ضروري يا ناكامي در تسلط يافتن بر موقعيت­هاي اجتماعي به ­طور موفقيت ­آميز تحت تأثير قرار مي­گيرد. ناگفته پيداست كه رفتارهاي سازش نايافته مانند ساير مهارت­ها، از محيط آموخته مي­شود.

الگوهاي هستي­نگرـ انساني­نگر

بر توقف با تحريف تحول فرد به ­عنوان عامل اساسي كه بر سلامت ­روان اثر مي­گذارد تأكيد مي­ورزد. اين الگوها بر تقويت انگيزش و شكل­گيري «خود» در فرد تأكيد مي­ كنند چنان ­چه فرد مجال­هاي رشد فردي و خودشكوفايي را انكار كند اضطراب نااميدي و ناكامي را تجربه خواهد كرد. در نهايت به سازگاري خواهد انجاميد، اين الگو بيانگر اين نكته است كه انحراف از طبيعت انساني كه اساساً رو به توحيد يافتگي و سازندگي دارد، به ­وسيله­ي شرايط ناخوشايند محيطي موجب سازش نايافتگي مي­شود (آريا،1388).

سلامت روان در مكاتب مختلف

در اين بخش به­ اختصار به تشريح سلامت ­روان بر اساس مكاتب ­مختلف روان­شناسي و روانشناسان برجسته هر ديدگاه در مورد سلامت ­روان و ويژگي­هاي افراد برخوردار از سلامت رواني بالا مي­پردازيم.

رويكرد زيست­گرايي

اين مكتب، كه روانپزشكي از آن نشأت مي­گيرد، در مطالعه رفتار انسان بر بافت­ها و اعضاي بدن اهميت زيادي قائل است. در حقيقت اين ديدگاه به ­بيماري رواني بيشتر از سلامت­ رواني توجه دارد، چرا كه بيماري رواني را زمره ساير بيماري­ها قرار مي­دهد. ديدگاه روانپزشكي در تبيين بيماري رواني از الگوهاي علوم­ پزشكي بهره مي­گيرد و به ­پديده­ها و اختلال­هاي فيزيولوژي اهميت مي­دهد. اين ديدگاه در مورد انسان معتقد به اصل تعادل حياتي مي­باشد و بر اين اساس سلامت رواني، نظام متعادلي است كه خوب كار كند. اگر اين تعادل بر هم بخور فرد به بيماري رواني دچار مي­گردد(نعمت زاده،1392).

رويكرد روانكاوي و روانكاوي نوين

مكتب روانكاوي از اين جهت كه به مفهوم تعادل بين ساختارها، تشخيص و درمان استوار است، به مكتب زيست­گرايي شباهت­هايي دارد. روانكاوي معتقد است كه شخصيت فرد از 3 عنصر نهاد، من و من برتر تشكيل مي­شود. به ­نظر برخي روانكاوان، فرد زماني از سلامت ­رواني برخوردار مي­گردد كه من با واقعيت­ها سازگار شود و بتواند نشانه­هاي غريزي نهاد را كنترل نمايد. درباره سلامت­ رواني، مفاهيم روانكاوي زيادي وجود دارد كه در ادامه به ­نظر فرويد بنيان­گذار روانكاوي و برخي از پيروان به نام مكتب مي­پردازيم (فرج زاده،1388).

رويكرد انسان­گرايي

انسان­گرايي ­يك نظام فكري است كه در آن تمايلات و ارزش­هاي انسان در درجه اول اهميت قرار دارد. روانشناسان انسان­گرا برخلاف فرويد و روانكاران نوين كه تنها بر روان­رنجورها و روان پريش­ها متمركز هستند ترجيح مي­دهند كه نيرومندي­ها و خوبي­هاي انسان را مطالعه كنند و در جستجوي آن مي­باشند كه چه عاملي باعث مي­شوند افراد به بهترين حالت خود دست يابند نه فقط آنچه آنها در بدترين حالت مي­توانند باشند. به ­نظر اين روانشناسان براي داشتن بهداشت رواني بايد تا اندازه­اي انعطاف­ پذير بود. اصطلاح روانشناسي انسان­گرا ابتدا در سال 1930 توسط گوردون آلپورت به كاربرده شد. اين رويكرد بر توانمندي­ها و آرزوهاي انسان، اراده آزاد هشيار و تحقق بخشيدن به استعدادهاي ما تأكيد دارد. از مشهورترين روانشناسان انسان­گرا مي­توان آبراهام مازلو و كارل راجز را نام برد (عطارشوشتري و شفاعي،1391).

رويكرد شناختي

رويكرد شناختي در مورد ارزيابي ويژگي­هاي شخصيتي متمركز به شيوهايي مي­باشد كه مردم به وسيله­ي آنها خود و محيط­شان را مي­شناسند، يعني چگونگي آن را درك مي­كنند، ارزيابي مي كنند، فكر مي ­كنند، ياد مي ­گيرند، تصميم مي­گيرند و مشكلات­شان را حل مي­كنند اين واقعاً رويكرد روانشناختي به شخصيت است زيرا بر فعاليت­هاي ذهني آكاهانه متمركز مي باشد (آريا،1388).

رويكردهاي رفتاري

به ­فرآيندهايي مانند اضطراب، سليقه­ها، انگيزه­ها، نيازها يا مكانيزم­هاي دفاعي كه­اغلب نظريه پردازان در تببين شخصيت انسان و عوامل مؤثر برآن، به آنها متوسل شده­اند هيچ اشاره­اي نمي­بينيم. به­ نظر رفتار گرايان شخصيت انسان چيزي جز تجمع پاسخ­هاي آموخته­ شده به محرك­ها، يعني مجموعه رفتارهاي آشكار و نظام­هاي عادات نمي ­باشد. شخصيت تنها به چيزي اشاره دارد كه بتوان آن را به صورت عيني مشاهده و دست­ كاري كرد. رفتارگرايان برخلاف روانكاوي، بر فرآيندهاي رفتاري در ناهشياري تأكيد ندارد و بهداشت ­رواني و بيماري رواني را نيز در مقابل يكديگر قرار نمي­دهد، بنابراين آنچه كه در مكاني ديگر بيماري رواني محسوب مي­گردند از ديد رفتارگرايان، رفتاري است كه مثل ساير رفتارها آموخته شده است. به اين ترتيب از نظر رفتارگرايان، سلامت­ رواني رفتاري است كه با يك محيط مشخص، با نوعي بهنجاري رفتاري سازگاري دارد. رفتارگرايي به­ سلامت­ رواني با نظريه اسكينر معرفي مي­شود. هرچند كه پژوهش­هاي وي در اين ­زمينه همگي در آزمايشگاه و بر روي موش­ها و كبوترها صورت گرفته است و نه از طريق باليني با اين حال ثابت شده است كه عقايد وي از طريق شيوه­هاي معروف به تغيير رفتار، در محيط باليني سودمند مي­باشند (فرج زاده،1388).

[1] -Lionison

[2] -Jahoda

[3] -Paten

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.