شنبه ۰۱ اردیبهشت ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

راهنماي جامع بهداشت رواني

۱۲۳ بازديد

اعتقاد كامل بر اين است كه تندرستي يكي از نعمت هاي بزرگ در زندگي انسان است و نمي توان منكر شد كه سلامتي در زمره ي بالاترين نعمت هاست (ميلان ي فر، 1382 )..مفهوم بهداشت روان در واقع جنبه‌اي از مفهوم كلي سلامتي است. سازمان بهداشت جهاني سلامتي را چنين تعريف مي‌كند : حالت سلامتي كامل فيزيكي، رواني و اجتماعي نه فقط فقدان بيماري يا ناتواني برخي چنين تصور كرده‌اند كه نقطه مقابل سلامتي رواني، بيماري رواني است در حالي كه اين چنين نيست و مفهوم سلامتي رواني بسيار گسترده‌تر از اين است(خدارحيمي، 1374). 
انسان سالم به عقيده اسكينر فردي است كه رفتارش منطبق با قوانين وظوابط جامعه است و وقتي با مشكل روبروشود. با استفاده از شيوه اصلاح رفتار براي بهبود و به هنجار كردن رفتار خود واطرافيانش اقدام مي كند.از نظرراجرز انسان داراي سلامت رواني، انعطاف پذير است،پيش داوري ندارد احساس آزادي و خلاقيت مي كند (اسكينر،1965).سلامت روان در دو قالب فقدان بيماري رواني و احساس رضايتمندي و لذت از زندگي، مورد توجه بسياري از متخصصان و كارشناسان اين حوزه است.(تئودر ،2001).شفيع آبادي سلامت رواني را داشتن هدفي انساني در زندگي، سعي در حل عاقلانه مشكلات،سازش با محيط اجتماعي بر اساس موازين علمي و اخلاقي و سرانجام ايمان كار ي و مسئوليت، پيروي از اصل نيكوكاري و خيرخواهي مي داند(شفيع آبادي و ناصري 1365).
كارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت روان را اين طور تعريف كرده اند: قابليت ارتباط موزن و هماهنگ با ديگران، تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي، حل تضادها وتمايلات شخصي به طور منطقي، عادلانه و مناسب (ميلاني فر ،1374).
تعريف بهداشت رواني به مجموعه اي ازروشها ، فعل وانفعالهاي گفنه مي شود كه ما را در جهت تامين سلامت فردي واجنماعي از نظر رواني هدايت كرده واز ابتلا به بيماريهاي رواني مصون مي دارد.اگرچه تعاريف متنوعي در اين مورد از سوي متخصصان امر به عمل آمده،اماملاحضه مي شود كه غالبا در بيان ملاك تعادل وسلامت روان به نكاتي چون ،تواناي شازش با خود ومحيط ، انعطاف پذيري وتشخيص موقعيتهاي مكاني و زماني خويشتن تاكيد كرده اند(شالچي ،1380 ،مهرداد،يونسي،1386
سلامت وتكامل رواني با مفهوم بهداشت رواني مورد استفاده قرار مي گيرد. دراين برداشت منظور از بهداشت رواني، نبودن بيماري نيست به منظور نشان دادن وضع مثبت وسلامت رواني مي‌باشد(حسيني،1378).
در چرخه تحول روان آدمي مرحله مهمي وجود داردكه بين دوران كودكي وبزرگسالي قرار مي گيرد وبه دوره نوجواني مرسوم است در نوجوان همراه با تغيرات جسماني يك سلسله دگرگوني ها در احساسات و عواطف،تمايلات وخواسته ها، تصورات ،و خواسته ها،تصورات وتخيلات بوجود مي آيد وتوازن دوران كودكي را بهم مي زند واحتمال بروز اختلالات رفتاري را در اين دوره افزايش مي بخشد.براي تداوم زندگي، نوجوان بايد افكار و وابستگي ها وروابط دوران كودكي خود را رها سازدودر هر مرحله،ديدگا ها ومهارت هاي جديد بدست آورد.انتقال موفقيت آميز از دوره كودكي به نو جواني كه به تغيير در مفهوم«خويشتن» نيازي اساسي دارد،كار چندان آساني نيست (شفيع آبادي،).بدون ترديد نوجواني از مهم ترين وحساس ترين دوره هاي تحول زندگي آدمي محسوب مي شود.در اين دوران هويت انسان روبه تكامل است، اگرچه زير بناي آن، دورهاي قبل رشد تلقي مي شود. بنابر اين سرمايه گذاري دقيق تربيتي برروي رشد كودكي تا نوجواني،نقش بسيار اساسي در شكل گيري هويتي شايسته ايفا خواهد نمود، تا آينده سلامت رواني فرد تضمين گردد.آشناي با خصوصيات رواني نوچوانان ومشكلات خاص اين دوره مي‌تواند به والدين كمك كند تا بهتر بتوانند با نوجوان خود ارتباط بر قرار كنند(آقامحمدي،1384).
از آنجا كه نوجوانان از اقشار آسيب پذير جامعه مي باشند توجه به سلامت روان وتعليم تربيت آنها براي آينده بهتر جامعه لازم وضروري مي باشد.نوجواناني كه از سلامت روان وپيشرفت تحصيلي مطلوبي برخوردار باشند ،موفق تر هستند واين امر خود در پيشرفت وآينده جامعه تاثير مثبتي دارد.دامنه بسيار گسترده اي از متغيرهاي فردي، اجتماعي و خانوادگي وفرهنگي با پيشرفت تحصيلي مرتبط است.
در جامعه امروزي تحصيلات و به تبع آن پيشرفت تحصيلي به دغدغه هاي اصلي والدين براي كودكان ونوجوانان خود بدل شده است . در حقيقت مي توان گفت براي جوامع امروزي تحصيلات مناسب به هدف دستيابي به موقعيت هاي اجتماعي، شغلي و اقتصادي بالاتر يكي از اهداف اصلي براي والدين و سياست گذاران كشورها تلقي مي شود و ملاك اثربخشي موفقيت آموزش نيز پيشرفت تحصيلي دانش آموزان است . بنابراين شناخت ابعاد مختلف پيشرفت تحصيلي و متغيرهاي مرتبط با آن گام نخست و اصلي براي اين هدف است.خانواده اولين كانون تربيتي كودكان به حساب مي آيد و كودك مقدار قابل توجهي از وقت خود را در آن مي گذراند.در خانواده اعضاي با يكديگر در ارتباط متقابل مي باشند. اما يكي از بهترين و مهم‌ترين روابط كه وجود دارد، رابطه ميان مادر و فرزند است. در اين بين رابطه مادر ودختر مهمتر مي باشد،زيرا آن ها مي‌توانند بهترين دوست يكديگر باشند و عاشقانه يكديگر را دوست بدارند. مادراولين الگوي است كه تاثير شگرفي در زندگي دختر دارد. در جامعه امروز كه مادران مجبور هستند ساعاتي از وقت خود را به دليل اشتغال خارج از منزل سپري كنند ، بنابر اين مدت زمان در كنار فرزندان خود مي باشند .در برخي از كشور ها اين گونه تصور مي شود كه كار كردن زنان سبب لطمه ديدن فرزندانشان مي شود. حال آن كه نگاهي به تحقيقات نشان مي دهد فرزندان مادران شاغل نسبت به فرزندان مادران خانه دار عزت نفس بيشتر و اختلال هاي رفتاري كمتري دارند. اشتغال زنان به عنوان يك پديده اجتماعي بر تربيت كودكان آن ها تاثير مي گذارد (به نقل طباطباي وهمكاران،1391).

اختلال هاي رواني از بدو پيدايش بشر وجود داشته و هيچ فردي در مقابل آنها مصونيت نداشته واين خطري است كه بشررا دائماً تهديد مي كند در طول قرن بيستم زندگي انسان بيش از تمام طول تاريخ دست خوش دگرگوني و تغيير شده است. تلاش بسيار براي صنعتي شدن ،گسترش زندگي شهرنشيني و زندگي ماشيني، اثرات منفي بر سلامت افراد گذاشته است ومسائل تازه اي در مورد سلامت و بيماري را به وجود آورده است، اوضاع اجتماعي، اقتصادي ،سياسي، فرهنگي نابسامان و مشكلات محيطي – اجتماعي – رواني واكنش هاي بيمارگونه بسياري را در افراد به وجود آورده است. سازمان بهداشت جهاني سلامت را به عنوان حالتي از بهزيستي كامل جسمي، ذهني واجتماعي و نه صرفاً بيمار نبودن تعريف كرد (سازمان بهداشت جهاني، 2001 و 2004 ). متاسفانه تا مد تها پيشرفت قابل ملاحظه اي در كاربرد اين ديدگا ه ها در قلمروهاي علمي و عملي مشاهده نشد( پورافكاري،1391).
يكي از محورهاي ارزيابي سلامتي جوامع مختلف، بهداشت رواني آن جامعه است. سلامت رواني نقش مهمي در تضمين پويايي و كارآمدي هر جامعه ايفا مي كند(صادقيان،حيدريان پور،2009 ) .
افرادي كه به دلايلي دچار آشفتگي هاي هيجاني هستند و بهداشت رواني آنهاتضعيف شده است، به شيوه هاي متفاوتي آشفتگي هاي خود رابروز مي دهند. اين افراد اغلب داراي مشكلاتي از قبيل خودپنداره ضعيف، افت تحصيلي، طرد اجتماعي و ناتواني در برقراري ارتباط با همسالان و عدم پايبندي به قوانين اجتماعي هستند كه اين مشكلات رواني- اجتماعي بر فرايند يادگيري آنها تأثير مستقيم دارد (سلحشور،1382)سلامت سازه اي پيچيده اي است كه منظور از آن تجربه و كنش بهينه روان شناختي مي باشد، اگر چه سؤال«حال شما چه طور است»بسيار ساده به نظر مي آيد با اين حال نظريه پردازان معتقد هستندكه موضوع سلامت بسيار بحث برانگيز است. از شروع تلاش هاي عقلاني آدميان تاكنون بحث هاي قابل ملاحظه اي در مورد تجربه بهينه و اين كه زندگي خوب چگونه بنا مي شود صورت گرفته است(رايان،2001).پاردايم غالب قرن گذشته براي ميزان وقوع و سير مشكلات جسمي از منظر ه زيست پزشكي بوده است. اين ديدگاه اثر مهمي بر پيشگيري و مهار مشكلات جسمي داشته است . در واقع در نيمه اول قرن بيستم نتايج موفقيت آميز زيادي در كاهش بيماري هاي مختلف مرگ و مير به دست آمده است. با اين حال عوامل اصلي به وجود آورنده مرگ و معلوليت در آغاز قرن 20 متفاوت از گذشته است (والاندر،2000).كپتين و ونيسن (2004) تمايز بين روان شناختي و جسمي پزشكي را با گسترش مرزهاي دانش امري بيهوده مي دانند و معتقدند تحولات جديد در حوزه ايمني شناسي عصبي رواني يا در حوزه رابطه بين عوامل ژنتيكي و رفتاري تنها بخشي از حقيقت براي روانشناسان است و استفاده از اين اصول براي بيماران با اختلال هاي جسماني مختلف الهام بخش بوده است.امروز سلامت روان توجه روزافزون محققان شاخه هاي علوم را به خود جلب كرده و به تبع آن شمار قابل توجهي از پژوهش ها را به خود اختصاص داده است . از اين روست كه، مي توان درادبيات سلامت ازتعاريف متعدد با روي آوردهايي متكثر سراغ گرفت(چاهن،2000). ماتارازو (1982) اولين پايه مطالعات درحوزه سلامتي را،حفظ و ترويج آن ذكرمي كردكه شامل شناخت واصلاح رفتارهاي مربوط به سلامت، ارتباطات همگاني درباره سلامت ياگشودن مسيرهايي مي شدكه درسطح عمومي مي توانند سلامتي راتحت تأثير قراردهند. دراين زمينه توجه به دونكته را ضروري مي داند:1.پيشگيري اوليه 2. پيشگيري ثانويه 
(كاپلان،2000به نقل نيكوگفتار،1385به نقل فياض،كياني،1390). 
بهداشت رواني، درروانشناسي پيشگير،بهداشت رواني اجتماعي يا روان پزشكي اجتماعي به كليه روشها وتدابيري اطلاق مي شود كه براي جلوگيري از ابتلا ودر مان بيماري هاي رواني وتوانبخشي بيماران رواني موجود بكار مي رود(ميلاني فر،1382).
سلامت روان از ملا ك هاي تعيين كننده سلامت عمومي تلقي شده و به مفهوم احساس خوب بودن واطمينان از كارآمدي خود، اتكاء به خود، ظرفيت رقابت، تعلق بين نسلي و خودشكوفايي توانايي هاي بالقوه فكري، هيجاني وغيره است(حدادي، روشن،اصغر نژاد،1386).
به عقيده آدلر (1973) سلامت روان يعني داشتن اهداف مشخص، روابط خانوادگي واجتماعي مطلوب،كمك به هم نوعان وكنترل عواطف واحساسات خود (وردي،1380)،كيز (2005)با اين اعتقاد كه پژوهشگران تا به حال برداشتي جامع در باره سلامت روان ارائه نداده اند،مدل سلامت روان جامع را ارائه مي دهد.بر اين اساس سلامت روان به عنوان حالتي تعريف مي شود كه شامل الف) عدم وجود بيمار رواني وب)حضور سطوح مطلوبي از بهزيستي است.به نحوي كه در آن دو بعد بيماري رواني وبهزيستي رواني با هم تركيب گرديد وبراي هر دو بعد نيز دو حالت كامل ونا كامل در نظر گرفته شده است.در اين مدل كيز شرايطي را كه درآن افراد گرچه دچار بيماري رواني نيستند اما سطوح بهزيستي پايين دارند،پژمردگي وشرايط كساني راكه مبتلا به بيماري رواني نيستند وسطوح بهزيستي بالا نيز دارند،شكو فايي مي نامد(تمناي فر،سلامي محمدي آبادي،دشتبان زاده،1390).
سلامت روان يكي از مو لفه هاي مهم بهداشت عمومي است و بهداشت روان، توانايي بر قراري توازن درزندگي و مقاومت در برابر مشكلات است .مشكلات رواني ، فشارقابل ملاحظه اي را برافراد وارد مي كند،بطوريكه پيش بيني مي شود در سال 2020افسردگي بعد از ناراحتي قلبي بالاترين ميزان هزينه ها را در سيستم بهداشت جوامع به خود اختصاص مي دهد (فتي وهمكاران1387) . 
سازمان بهداشت جهاني وبسياري از كشورها به اين نتيجه رسيده اند كه فراموش كردن وغافل شدن از بهداشت روان از خطاهاي بزرگ نظام هاي بهداشتي است وهر برنامه بهداشتي بدون در نظر آوردن رفاه رواني جامعه با شكست مواجه خواهد شد .اساسي ترين سئوال بهداشتي سال 2001 اين است كه چه كسي مسئول تامين بهداشت روان جامعه است. بديهي است علاوه بر پدر ومادر،معلمين مدارس، كاركنان بهداشتي درماني ومتخصصان بهداشت روان، افراد كليدي جامعه از جمله دولت مردان،نمايندگان مجلس،رهبران سياسي ورهبران اجتماعي در تامين بهداشت روان جامعه نقش ويژه اي دارند كه قابل توجه است.درجهت تامين سلامت روان جامعه دست يابي به اطلاعات صحيح وبر اساس تحقيقات علمي يكي از مهم ترين جنبه هاي توفيق در اين زمينه است .آگاه شدن از وضعيت سلامت رواني افراد جامعه در جهت دست يافتن به الگوهاي مناسب براي برنامه ريزي در هر فرهنگ خاص از اهم موارد ويكي از راههاي وصول به اهداف بهداشت جهاني در جامعه است(پورقاز،رقيبي،1384). توجه ويژه به جمعيت نوجوانان به ويژه دانش آموزان به عنوان آينده سازان جامعه از عوامل اساسي توسعه پايدار وهمه جانبه است.پرورش استعداد ها و قابليت هاي دانش آموزان هماهنگ با نياز ها وتحولات جامعه مي تواند زمينۀ تحقق اهداف تعريف شده را فراهم سازد.توجه به مسائل و مشكلات عديده فرا روي جوانان و چاره انديشي براي حل آن ها از وظايف اساسي نظام آموزش وپرورش است.آموزش وپرورش بايد ضمن تربيت دانش آموزان و آماده سازي آنان براي پذيرش مسئوليت هاي آبنده،اقدام به پرورش سلامت عاطفي واجتماعي هماهنگ با باورها وارزشهاي فرهنگي، اجتماعي، خانوادگيي ،ديني وتاريخي،نمايد تا ازطريق تحقق مفهوم استقلال فردي هويت اوراكه در اين دوران در حال شكل گيري است،درجهت رسيدن به كمال رهنمون سازد( همان منبع).
نوجوانان نياز به توجه خاص، متمايز از كودكان و بزرگسالان. دارند. يك، ديدگاهي جهاني نسبت به سلامت نوجوانان و رفتارهاي مرتبط با سلامت، و بحث در مورد عوامل تعيين كننده، كه سلامت و رفتار نوجوان را تحت تاثير قرار مي دهد.وجود دارد. تحقيقات وسازكارهاي جديد در اين زمينه در حال توسعه است (پورقاز،رقيبي،1384). حفظ سلامت نوجوان در جهان ضروري است .ترويج شيوه هاي رعايت سلامت در دوران بلوغ، و گام برداشتن براي محافظت بهتراز نو جوانان وكاهش خطرات بهداشتي ،براي پيشگيري از مشكلات سلامتي در دوران بزرگسالي است و براي سلامت آينده كشور و زيرساخت هاي اجتماعي مهم مي باشد.حفظ سلامت روان ،نوجوانان باعث رشد بهتر آن ها وافزايش پتانسيل آينده جامعه مي شود.بطور كلي نوجواني به عنوان دوره سني سلامت فيزيكي خوب و همچنين دوره شيوع حداكثر مسايل سلامت روان و اختلالات باليني در نظر گرفته مي شود (لارسون؛ 2007 ،هانسل وهمكاران ، 2012). مطالعات جمعيت هاي كودكان و نوجوانان نشان داد كه كودكان بزرگتر و نوجوانان داراي مسايل سلامت برگشت پذير و متعددبويژه سردرد و دردهاي شكمي، علايم عضلاني و اسكلتي و خستگي، يك ريسك شديد مهم براي تجربه علايم اضطراب و افسردگي در مراحل سني بعدي خواهند داشت. علاوه بر اين، تظاهرات و بروز مشكلات سلامت فردي ، باعث ترغيب لزوم شناسايي افراد با ريسك افزايش يافته مسايل رفتاري و هيجاني و اجراي مداخلات سلامت روان به موقع براي نوجوانان مي شود. بنابراين با توجه به ساير فاكتورهاي مهم در تعامل بين مسايل رفتاري و هيجاني با كودكان و نوجوانان، جنسيت غالباً به عنوان يك عامل تأثيرگذار مهم محسوب مي شود. جدا از پيش زمينه بسيار مهم براي دختران در ارتباط با ابتلا به مسايل رفتاري وروانشناختي مختلف وانواع علايم درد با مشكلات هيجاني دردختران و علايم برون گرايي در پسران قابل بررسي و اثبات است (ديميترا وهمكاران،2014).
نوجواني دوره كذر از كودكي به نوجواني است ويكي از دوران هاي مهم وحساس براي هر كشور مي باشد زيرا نوجوانان نيروهاي سازنده آينده هر جامعه مي باشند بنابر اين توجه به سلامت روان آن از ضروريات مي باشد. توجه به ساختارهي مثبت روانشناختي (اميدواري، خودارزش گذاري، عزت نفس و رضايت از زندگي) در زندگي نوجوانان تاثير مهمي در سنين بالاتر (پيشرفت تحصيلي و سلامت روان) در كودكان و نوجوانان دارد. شواهد علمي وجود دارد دال بر اينكه رضايت از زندگي به عنوان يك نقطه قوت فردي باعث خنثي سازي تجربيات منفي و رخدادهاي منفي زندگي و جلوگيري از بروز رفتارهاي برون گرايي در نوجوانان خواهد شد(مك نايت و همكاران، 2002). با توجه به اينكه رضايت عمومي از زندگي نقش واسطه اي در بروز تأثيرات رويدادهاي استرس آفرين زندگي (مك نايت و همكاران، 2002) و رفتار والديني (سالدو و هابنر2004 ) دارد. مي توان استدلال كرد كه وجود اين ساختار مثبت روانشناختي در نوجوانان باعث بهبود و ارتقاء سلامت روان نوجوانان خواهد شد.پيشرفت وتوسعه هر جامعه منوط به داشتن نيروهاي سالم وكار آمد مي باشد از انجا كه نوجوانان در آينده تامين كننده اين نياز اساسي جامعه مي باشند .بنا بر اين بايد خود را براي اين امر مهم آماده سازند.اهميت دادن به تحصيل در اين زمينه از ضروريات است (سوزانا،2011).
دوران تحصيلي به واسطه حضور عوامل متعدد ، مي تواند دوره اي فشارزا باشد. به عبارتي از مقاطع حساس در زندگي نوجوانان در هر كشوري است و غالباً با تغييرات عمده اي در زندگي فرد، به خصوص در روابط اجتماعي و انساني آنها همراه است. قرار گرفتن در چنين شرايطي، غالباً با فشارها، نگراني ها وهيجان هاي خاص اين دوره، توأم بوده، عملكرد و بازدهي افراد و در نهايت، سلامت رواني آنها را تحت تأثيرقرار مي دهد.از طرف ديگرطراوت و شادابي، پيشرفت تحصيلي دختران نوجوان ، مرهون سلامت رواني آنان است. اهميت مطالعه سلامت روان نوجوانان از اين جهت كه ارتباط مستقيمي با پيشرفت تحصيلي آن ها دارد ارزشمند است. هدف كلي پژوهش حاضر بررسي تأثير سلامت رواني بر پيشرفت تحصيلي دختران نوجوان است.
از وظايف اساسي آموزش وپرورش در هر كشور، انتقال ميراث فرهنگي جامعه،پرورش استعدادهاي دانش آموزان وآماده كردن آنان براي شركت فعال در جامعه است.بنا براين تعليم وتربيت افراد به منظور تصدي امور مختلف ضروري مي نمايد و مسئله موفقيت يا عدم موفقيت در امر تحصيل از مهمترين دغدغه هاي هر نظام آموزشي در تمامي جوامع است.موفقيت وپيشرفت تحصيلي دانش آموزان هر جامعه نشان دهندۀ موفقيت نطام آموزشي در زمينه هدف يابي وتوجه به رفع نياز هاي فردي است.بنابراين نظام آموزشي را زماني مي توان كار آمد وموفق دانست كه پيشرفت تحصيلي دانش آموزان آن در مقاطع مختلف بيشترين و بالا ترين رقم را داشته باشد.آموزش وپرورش از اركان اساسي رشد و توسعه اقتصادي،اجتماعي؛ فرهنگي وسياسي كشور به شمار مي رود وامروزه نقش آن در بهبود شرايط زندگي افراد بر همگان آشكار است (حسيني طباطباي،قديمي مقدم،1386).
از پيشرفت تحصيلي به عناون يكي از شاخص هاي پيشرفت در نظام آموزش و پرورش مفهوم «انجام تكاليف و موفقيت دانش اموزان در گذراندن دروس يك پايه تحصيلي مشخص» يا «موفقيت دانش آموزان در امر يادگيري مطالب درسي» استفاده مي شود. وجه مخاف ان اُفت تحصيلي است كه يكي از معضلات نظام آموزشي مي باشد كه بهشيوه هاي گوناگون همچون عدم موفقيت دانش آموزان در دست يابي به هدف هاي مقاطع تحصيلي مربوطه، مردودي و تكرار پايه هاي تحصيلي، ترك تحصيل زودرس، بيكاري و بلاتكليفي خود را نشان مي دهد(پورشافعي، 1370).
دانش آموزان بخش عظيمي از جمعيت هر كشوري را تشكيل مي دهند. پيشرفت تحصيلي از مباحثي است كه در محيطهاي آموزشي، به ويژه مدارس، از اهميت زيادي برخوردار است. آموزان در مدرسه براي بدست آوردن دانش وتكنولوژي مورد نياز مشاغل مختلف آماده مي شوند.وقتي اين آمادگي وجود ندارد وكمبود هاي تحصيلي در دانش آموزان ديده مي شود، اثرات مخرب و هزينه هاي را براي فرد وجامعه به دنبال دارد.به طور مثال افزايش بيكاري،كاهش درآمد،افزايش مشكلات سلامتي، با ترك تحصيل مرتبط دانسته شده اند. از سوي ديگر رابطه منفي بين پيشرفت تحصيلي وترك تحصيل وجود دارد. بنابر اين پژوهشگران در پي شناساي عوامل مؤثر بر پيشرفت تحصيلي هستند .تلاش هاي اوليه بر نقش عوامل شناختي بر پيشرفت تحصيلي متمركز بودند(پاركر وهمكاران،2004).
در جامعه امروزي پيشرفت تحصيلي به عنوان يك تكليف مهم براي نوجوانان ،ويك دغدغه اصلي براي والدين بدل شده است.واين مسئله تحت تأثير عوامل متعدد فردي واجتماعي قرار دارد. ويكي از اين عوامل سلامت روان مي باشد.كه باپيشرفت تحصيلي در ارتباط است. در واقع عدم برخورداري از سلامت روان، پيشرفت فرد وهمچنين توانايي او را در انجام وظايف محوله دچار اختلال نموده و اين امر منجر به عدم پيشرفت جامعه و عواقب ناشي از آن خواهد شد.از آنجا كه نوجوانان بخش عمده اي از زمان خود را در خانواده سپري مي كنند. 
در خانواده هايي كه فرزندان احساس امنيت رواني مي كنند و پيوسته پدر و مادر را حامي و پشتوانه خود مي دانند انرژيهاي رواني آنها براي تحصيل و موفقيت صرف مي شود. عدم امنيت رواني در خانواده نه تنها افت تحصيلي فرزندان را تشديد مي كند بلكه باعث ايجاد ناهنجاريهاي رواني اعضاء خانواده شده و با ورود فرزندان به مدرسه اين ناهنجاريها فضاي علمي – آموزشي مدرسه را تحت تاثير خود قرار مي دهد. 
يكي از اعضاي مهم خانواده زن است.كه داراي دو نقش اصلي مادر وهمسربودن مي باشد.با بيرون رفتن زن از خانه نقش تازه بر نقش هاي قبلي او اضافه شد.كه بر جنبه هاي مختلف زندگي زن بخصوص نقش مادري وي تاثير فراواني داشته است.درجوامع امروزي كه حضور زنان در اجتماع بيشتر از گذشته شده است. به تبع ساعت كمتري را با فرزندان خود مي گذرانند نسبت به مادراني كه شاغل نيستند.در اين پزوهش سعي بر اين است كه تأثير اشتغال مادران بر روي سلامت روان وپيشرفت تحصيلي دختران نوجوان بررسي شود.
(به نقل دبيسمي تا ،سانجاكتا ،2010)روابط فردي همراه با مدرنيزه شدن و جهاني شدن جوامع تغيير مي يابد. روابط مادر طفل كه يك مؤلفه مهم و اساسي در جامعه محسوب مي شود تحت تأثير اين تغييرات اجتماعي- فرهنگي قرار مي گيرد. و اين تأثير ممكن است در حقيقت زندگي حال و آينده كودكان را تحت تأثير قرار دهد. زيرا شخصيت مادر براي تأمين نيازهاي عاطفي كودك در دسترس نيست. يك مادر شاغل زمان كمتري براي سپري كردن با كودك خود نسبت به يك مادر غير شاغل در اختيار دارد. مرور پيشينه علمي نشان داد كه فرزندان مادران شاغل ممكن است از تأثير سودمند اشتغال مادر برخود سود ببرند و يا از تأثير تعيين كننده آن رنج ببرند. بنابراين اگر يك مادر شاغل قادر به سپري كردن زمان كافي با فرزند خود باشد و زمان سپري شده با فرزند از كيفيت مطلوب برخوردار مي باشد، اشتغال مادر مي توان تأثيرات سودمند بر رشد و تكامل كودك داشته باشد. البته صفات شخصيتي مختلف با اشتغال مادران در ارتباط مي باشند.
براساس مطالعات محققان مشخص شده است كه كودكان مادران شاغل استقلال بيشتري داشته، فعال تروداراي انگيزه بيشتر مي باشند وامتيازات بيشتري را در انواع ارزيابي هاي پيشرفت تحصيلي و سازگار اجتماعي كسب مي كنند(نلسون ، 1971، باروچ ، 1972). مطالعات در هند نشان داد كه دختران مادران شاغل، استقلال، اعتماد به نفس، برون گرايي و ثبات هيجاني بيشتر و اضطراب كمتري نسبت به دختران مادران غير شاغل نشان مي دهند (همان منبع).بهزيستي عمومي كودك نيز ممكن است تحت تأثير اشتغال مادر قرار گيرد. مطالعه پيشينه علمي نشان مي دهد كه تجربيات اوليه كودك تأثير اساسي و پايدار بر بهزيستي روانشناختي و شناختي كودكان اعمال مي كند(كوزما ،1981، گودمَن ، 1985). البته اگر مادر شاغل نتواند وقت كافي را با فرزند خود سپري كند يا زمان سپري شده با فرزند از كيفيت مطلوب برخوردار نباشد در اين حالت اشتغال مادر تأثيرات منفي بر بهزيستي، پيشرفت تحصيلي و سلامت روان كودك خواهد داشت. روابط كودك – والدين (PCR) از نگرش والدين نسبت به فرزندان و ادراك كودكان از آن نگرش ها مستقل است. بنابراين يك پدر كه همسر او شاغل است يا مادر شاغل ممكن است رفتار متفاوت نسبت به فرزند خود در مقايسه با مادر غير شاغل يا پدري كه همسر او خانه دار است داشته باشند (همان منبع).
در تحقيقاتي هافمن نشان مي دهد كه اشتغال مادراثرات مثبتي به همراه دارد، كودكي كه در خانوادهاي زندگي مي كند كه مادرشاغل است، از افراد خارج از خانه توجه بيشتري مي بيند و در خانه در مقايسه باساير كودكان مسؤوليتهاي بيشتري خواهد داشت. كودكان مادران شاغل درمقايسه با كودكان مادران خانه دار، غالباً ازسازگاري شخصيتي اجتماعي بهتري در مدرسه برخوردارند. در مورد مفهوم جنسيت عقايد معقولانه تري دارند و در مورد فعاليتهاي زن و مرد عقايد قالبي كمتر دارند (هافمن ،1989).
(هاروي ،1999) در تحقيقي طولي با عنوان تأثيرهاي كوتاه مدت و بلندمدت اشتغال والدين بر كودكان به اين نتيجه رسيده است كه اشتغال والدين حداقل تأثير را در تأخير عملكردهاي كودكان دارد. گيل و روبرتز (1999) در پزوهشي ارتباط بين اشتعال مادروپيشرفت تحصيلي و سازگاري تحصيلي را بررسي نموده اند، نتايج پژوهش آنها اين بود كه وضعيت اشتغال مادر به تنهايي اثر متفاوتي بررشد كودكان ندارد، در عوض اشتغال مادر با رشد كودكان از طريق متغيرهاي ميانجي يا واسطهاي مرتبط است. فارل ( 1980 به نقل حسيني نسب،خضر لوي مقدم،1388)بنابه نتيجه پژوهش خود اعتقاد دارد مادراني كه نگرشي همخوان با كار خويش دارند،داراي كودكان با كفايت بيشتر و سازگاري بهتري در مدرسه هستند نسبت به كودكاني كه نگرش مادران آنها به كار با رفتاركاريشان ناهمخوان است. همچنين شواهد زيادي نشان داده كه مادران شاغل ديدگاه سنتي كمتري نسبت به بچه داري دارند(مك كارتي ،1984). 
وقتي زنان در مقام مادران، وافراد شاغل كارهاي گوناگون انجام مي دهند،پسر ها ودختر هايش با مشاهد رفتار او بي انداز تأثير مي پذيرند(فيدر،1377). زناني كه در به ثمر رسانيدن كار بيرون وبچه داري تلاش مي كنند.اغلب مادران ومادر بزرگ هاي با اراده تري هستند.آن ها تصميمات اصلي خانواده را انجام داده وبا همسرانشان در قدرت خانواده سهيم هستند .نتايج پاره اي از پژوهش ها نيز نشان داده است كه فرزندان زنان شاغل دربرخي زمينه ها از زنان خانه دار وضعيت بهتري در ابعاد مختلف رواني ورفتاري دارند.چنانچه نتايج پژوهش ،افشاري،(1375) درمورد هوش، عملكرده تحصيلي وسازگاري، كه به مقايسه فرزندان زنان شاغل و خانه دار مي پردازد،نشان مي دهد كه فرزندان زنان شاغل در موارد مورد تحقيق نسبت به فرزندان زنان خانه دار در وضعيت مطلوب تري قرار دارند (خدابخشي،جعفري،1385).

از بين دوران هاي مختلف زندگي انسان، نوجواني از مهمترين و باارزش ترين دوران زندگي هر فرد محسوب مي شو د. اين مرحله بينابيني، درگذر از كودكي به بزرگسالي، سرآغاز تحولات و دگرگوني هاي جسمي، رواني و اجتماعي است كه بر عملكرد او در بزرگسالي تأثير گذاشته و منجر به ايجاد نيازهاي متفاوت مخصوص اين گروه سني خواهدشد(كلين ،2002). آمارها نشان داد كه بزرگترين نسل نوجوانان از نظر تعداد، مربوط به عصر حاضر است.نزديك به نيمي از جمعيت جهان را افراد زير ٢۵ساله و يك پنجم از جمعيت جهان را افراد 19-10 سال تشكيل مي دهند كه ٨۵ درصد آنها در كشورهاي در حال توسعه زندگي مي كنند(مارشال ،2003).
اين موضوع، توجه ويژه به اين گروه مهم در معرض خطر را ضروري مي سازد. در بيانيه كنفرانس بين المللي جمعيت و توسعه، (1994)كه به عنوان نقطه عطفي درخدمات بهداشت باروري درجهان است، تأكيد شده كه نوجوانان نيازهاي منحصر به فردي نسبت به بزرگسالان دار و از كشورهاي متعهد به اين بيانيه، مي خواهدكه اين نيازهارا شناسايي كنند و در جهت رفع آنها بكوشند. با توجه به ويژگي هاي بلوغ در دختران، شرايط جسمي و رواني اين دوران و نيز نقش اساسي دختران درباروري، مي توان ادعا نمود كه سلامت دختران نوجوان از جايگاه ويژه اي برخوردار است. دوران نوجواني در دختران، زيربنا و سرآغازي جهت دهنده براي دور ههاي بعدي زندگي آن ها خواهد بود و تأثير مستقيمي بر خانواده و كودكان آن خواهد گذاشت. از نظر صندوق جمعيت ملل متحد، سلامت دختران، كليد شكسته شدن چرخه فقر بين نسل ها و دسترسي به اهداف توسعه هزاره است(جاسكويش ،2009). بنا براين توجه به سلامت روان وتعليم وتربيت آن ها براي آينده بهتر جامعه ضروري مي باشد.امروزه نظام تعليم وتربيت هر جامعه زير بناي توسعه اجتماعي ، اقتصادي، سياسي وفرهنگي آن جامعه بشمار مي رود. نهاد آموزش وپرورش عهده دار ايجاد زمينه مناسب براي رشد وشكوفاي استعداد ها وتواناي افراد است.بديهي است كه رسيدن به اين هدف مستلزم برنامه ريزي هاي وسيع ، جامع وحساب شده با توجه به اهداف عمومي آموزش وپرورش هر جامعه است(طالب زادگان ،1378). يكي از بهترين شاخص هاي كه مي توان از آن براي بررسي موفقيت نظام آ موزشي در دستيابي به هدف هاي خود استفاده كرد پيشرفت تحصيلي است.عملكردنوجوانان در زمينه پيشرفت تحصيلي به عوامل متعددي بستگي دارد كه از جمله اين عوامل مي توان به سلامت عاطفي وروحي روان آن ها وجودمادران بعنوان يك الگوي مناسب ويك تكيه گاه مطمئن نام برد. ازآنجاكه دختران نوجوان خودمادران آينده وپايه گذارنسل بعدي مي باشندبراي سلامت گذركردن ازمرحله ي نوجواني ورسيدن به مرحله ي جواني وتشكيل خانواده به وجودمادردركنارخودنيازدارند.ازراه هايي كه مي توان درتربيت نسلي سالم وانديشمندموثرواقع شودشناسايي ورفع عوامل منفي،اهميت دادن به سلا مت روحي ورواني،توجه به عوامل مثبت درعملكرد تحصيلي وتقويت ارتباط عاطفيبين مادران ودختران نوجوان مي باشد .از آنجا كه پزوهش هاي متعدد نشان مي دهند رابطه مثبت ومعنا داريبين سلامت رواني وپيشرفت تحصيلي بالا وجود داردبه نظر مي رسداين دو عامل مي توانند بخشي از عملكرد تحصيلي وآموزشي دانش آموزان را توجيح كنند(حافظي1381).لذا چنين پژوهش هاي ضروري به نظر مي رسد زيرا مي تواند براي والدين نوجوانان ،مشاوران،معلمان ودرمحيط كار آموزش وپژوهش بويژه ساز مان آموزش وپرورش مورد استفاده قراربگيرد . انتظار مي روداين پزوهش بتواند راهگشاي براي برقراري بهتر ارتباط بين مادران ودختران نوجوان كه خود مادران آينده هستند باشد .در همين راستادر نظر گرفتن يافته هاي تحقيقاتي از يك سودر خصوص ارتباط اشتغال مادران با اعتماد به نفس،سلامت روان وعملكرد بهتر تحصيلي دختران دوره راهنمايي واز سوي ديگر در خصوص سطح تحصيلات ونوع شغل مادران با درنظر گرفتن نظريه هاي موجود در خصوص دو متغير بهداشت رواني دختران نوجوان وپيشرفت تحصيلي آن هادرصدد پاسخگويي به اين سوال است كه آيااشتغال مادردر سلامت روان وعملكردتحصيلي مطلوب دختران نوجوان تاثير دارد.

ازبهداشت رواني تعاريف بسيار زيادي شده است كه در اين تحقيق به برخي از آنها اشاره مي‌شود. سازمان بهداشت جهاني در تعريف بهداشت رواني يا سلامت فكر گفته است : سلامت فكر عبارتست از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران، تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي، عادلانه و مناسب (ميلاني‌فر، 1370).در اين تعريف اساسي بهداشت رواني سازگاري با ديگران و محيط زندگي است كه فرد مي‌كوشد راه درست يا مناسب زندگي كردن در يك محيط معين و با آنها كه با او زندگي مي‌كنند را كشف و به كار بگيرد. به عبارت ديگر، اين كه چگونه با نيازهاي متفاوت خود كنار بيايد و با تدبير منطقي خود را با محيطي كه الزاما همه عوامل آن به نفع او نيست تطبيق دهد بسيار پراهميت است. اين تطبيق ممكن است از طريق تغيير در خود، در صورت امكان در محيط فيزيكي يا جامعه انجام مي‌گيرد.نمي‌توان آنها را به سهولت آسيب‌هاي جسماني مورد مطالعه قرار داد(ميلاني فر، 1370).كاپلان و بارون (1952) مي‌گويندبهداشت رواني حالت خاصي از روان است كه سبب بهبود، رشد و كمال شخصيت انسان مي‌گردد و به فرد كمك مي‌كند كه با خود وديگران سازگاري داشته باشد (ميلاني فر،1373).كاپلان و بارون، علاوه بر موضوع سازگاري، به جنبه كيفي رشد و كمال شخصيت و به تعادل رسيدن آن توجه مي‌كنند.مزلو بهداشت رواني را حاصل تأمين نيازها و شكوفا شدن استعدادهاي ذاتي انسانها مي‌داند. اريك‌فروم سلامت فكر را نيل به بلوغ بر اساس خصوصيات و قوانين طبعيت آدمي مي داند .بهداشت روان بخشي جدائي ناپذير از بهداشت عمومي است كه فرد را از عناصر شناختي، عاطفي و همچنين از توانايي هاي خود در ايجاد رابطه با ديگران آگاه مي گرداند. انسان با داشتن تعادل رواني، بهتر مي تواند بر استرس هاي زندگي فائق آيد، كارهاي روزانه را پربارتر و سودمندتر گرداند و فرد مفيدي براي جامعه باشد.پاردايم غالب قرن گذشته براي ميزان وقوع و سير مشكلات جسمي از منظره زيست پزشكي بوده است. اين ديدگاه اثر مهمي بر پيشگيري و مهار مشكلات جسمي داشته است . در واقع در نيمه اول قرن بيستم نتايج موفقيت آميز زيادي در كاهش بيماري هاي مختلف مرگ و مير به دست آمده است. با اين حال عوامل اصلي به وجود آورنده مرگ و معلوليت در آغاز قرن 20 متفاوت از گذشته است(ولاندر ،2000).تمايز بين روان شناختي و جسمي پزشكي را با گسترش مرزهاي دانش امري بيهوده مي دانند و معتقدند تحولات جديد در حوزه ايمني شناسي عصبي رواني يا در حوزه رابطه بين عوامل ژنتيكي و رفتاري تنها بخشي از حقيقت براي روانشناسان است و استفاده از اين اصول براي بيماران با ا ختلال هاي جسماني مختلف الهام بخش بوده است (كپتين و وينمن ،2004).امروز سلامت روان توجه روزافزون محققان شاخه هاي علوم را به خود جلب كرده و به تبع آن شمار قابل توجهي از پژوهش ها را به خود اختصاص داده است . از اين روست كه مي توان در ادبيات سلامت از تعاريف متعدد با روي آوردهايي متكثر سراغ گرفت(چاهن ،2000).شفيع آبادي سلامت رواني را داشتن هدفي انساني در زندگي، سعي در حل عاقلانه مشكلات، سازش با محيط اجتماعي بر اساس موازين علمي و اخلاقي و سرانجام ايمان كار ي و مسئوليت پيروي از اصل نيكوكاري و خيرخواهي مي داند(شفيع آبادي وناصري 1365).
مفهوم سلامت روان يا سلامت روان شناختي، جنبه اي از مفهوم كلي سلامت جسمي، رواني و اجتماعي است، سلامت رواني علاوه بر بدن سالم، به محيط و شرايط زندگي سالم نياز دارد. (خدا رحيمي،1374). هدف اصلي سلامت رواني كمك به همۀ افراد در رسيدن به زندگي كامل تر، شادتر،هماهنگ تر، شناخت وسيع و پيشگيري از بروز اختلالات خلقي، عاطفي و رفتاري است . مقابله بابيماريهاي رواني براي ايجاد جامعه سالم از وظايف اصلي دو لت ها و افراد جامعه است و هر اجتماع كه خواستار بهزيستي و شادكامي افراد خود است ، بايد مردم سازگار و هماهنگ پرورش دهد(ميلاني فر،1378). به عقيدۀ آدلر( 1973 )، سلامت روان يعني داشتن اهداف مشخص، روابط خانو ادگي و اجتماعي مطلوب، كمك به همنوعان و كنترل عواطف و احساسات خود است. الگوي ر اجرز از شخصيت سالم و سلامت روان ، انساني است، بسيار كارآمد و با كنش و كاركردكامل كه از تمام تواناييها و استعدادهايش بهره مي گيرد و داراي ويژگيهايي همچون آمادگي براي كسب تجربه، احساس آزادي و خلاقيت و آفرينندگي است (وردي، 1380). اﻣﺮوزه ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ داﻧﺶآﻣﻮزان ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﻬﻢ ﺑﺮاي ارزﻳﺎﺑﻲ ﻧﻈﺎمﻫﺎي آﻣﻮزﺷﻲ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﻳﻦ، ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﻫﻤﻮاره ﺑﺮاي ﻣﻌﻠﻤﺎن، داﻧﺶآﻣﻮزان، واﻟﺪﻳﻦ، ﻧﻈﺮﻳﻪﭘﺮدازان، و ﻣﺤﻘﻘﺎن ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﺋﺰ اﻫﻤﻴﺖ ﺑﻮده اﺳﺖ. نوجواني يكي از دوره هاي حساس زندگي هر شخص مي باشد،سلامت روان افراد در اين سن بسيار حساس است زيرا تاثير به سزاي در سلامتي او در سنين بزرگسالي دارد.اهميت دادن به پيشرفت تحصيلي نوجوانان از اهميت موضوع هاي مورد توجه هر جامعه است زيرا نوجوانان نيرو هاي كارآمد وفعال جامعه در آينده هستند.بنابر اين توجه به نوجوانان در محيط خانواده امري ضروري وحتمي است واز آنجا كه امروزه به دلايل مختلف مادران جذب كار وفعاليت خارج از منزل هستند ووقت كمتري را با فرزند خود سپري مي كنند.بنا بر اين ضرورت ايجاب مي كند كه به كيفيت رابط خود با فرزندان بيشتر اهميت دهند.

2-2بحث نظري:
2-2-1-مفهوم سلامت روان از ديدگاه مكتب هاي مختلف: 
مكتب روان كاوي:
به عقيده فرويد ويژگي خاصي كه براي سلامت روانشناختي ضروري است خودآگاهي است.يعني هر آنچه كه ممكن است در نا خودآگاهي موجب مشكل شود بايستي خود آگاه شود به عقيده فرويد انسان عادي كسي است كه مراحل رشد،رواني جنسي را با موفقيت گذرانده باشد ودر هيچ يك از مراحل،بيش ازحد تثبيت نشده باشدبه نظراوكمترانساني متعارف به حساب مي آيدوهر فردي به شكلي نامتعارف است (خدا رحيمي،1374،هال وليندزي ،1970 ).
آلفرد آدلر : به عقيده آدلر (1926)زندگي بودن نيست بلكه شدن است .آدلر به انتخاب مسئوليت ومعناداري مفاهيم در شيوه زندگي اعتقاد دارد وشيوه زندگي افراد را متفاوت مي داند. محرك اصلي رفتار بشر هدفها وانتظار او از آينده است.فرد سالم به عقيده آدلر از مفاهيم و اهداف خويش آگاهي دارد و عمل كرد او مبتني بر نيرنگ و بهانه نيست، او جذاب وشاداب است وروابط اجتماعي سازنده و مثبتي با ديگران دارد.فرد داراي سلامت روان از نظر آدلر، روابط خانوادگي صميمي ومطلوب دارد وجايگاه خودش را در خانواده وگروه هاي اجتماعي به درستي مي شناسد. همچنين فرد سالم در زدگي هدفمند وغايت مدار است واعمال او مبتني برتعقيب اين اهداف است .غايي ترين هدف شخصيت ،تحقق خويشتن است .از ويژگي هاي ديگر سلامت روان شناختي اين است كه فرد سالم مرتباً به بررسي ماهيت اهداف وادراكات خودش مي پردازدواشتباه هايش را برطرف مي كند .چنين فردي خالق عواطف خودش است نه قرباني آن ها، آفرينش گري وابتكار فيزيكي ،از ويژگيهاي ديگر اين افراد است. كه فرد سالم از اشتبا ههاي اساسي پرهيز مي كند. 
اشتباه هاي اساسي شامل تعميم مطلق،اهداف نادرست ومحال درك نادرست وتوقع بي مورد از زندگي تقليل ياانكار ارزشمندي خود ، وارزش ها و باورهاي غلط مي‌باشد(ساعتچي،1374 وگنجي ،1376).
اريك فرام :فرام تصوير روشني از شخصيت سالم به دست مي دهد چنين انساني عميقاً عشق مي ورزد، آفريننده است،قوه تعقلش را كاملاً پرورانده است ، جهان وخود رابه طور عيني ادراك مي كند ، حس هويت پايداري دارد، با جهان در پيوند است. ودر آن ريشه دارد، حاكم وعامل خود و سرنوشت خويش است. فرام شخصيت سالم را داراي جهت گيري بارور مي داند. فرام با كار برد واژه جهت گيري اين نكته را مي گويد كه جهت گيري گرايش يا نگرش كلي است كه همه جنبه هاي زندگي، يعني پاسخ هاي فكري ،عاطفي وحسي به مردم،و موضوع ها ورويداد ها را، خواه در جهان خواه در خود ، در بر مي گيرد (فروم،1362،گنجي،1376).
مكتب انسان گرايي:
كارل راجرز :به عقيده راجرز، آفرينندگي مهم ترين ميل ذاتي انسان سالم است.همچنين شيوه هاي خاصي كه موجب تكامل وسلامت خود مي شوند به ميزان محبتي بستگي دارند كه كودك در شير خوارگي دريافت كرده است .«ارضاي توجه مثبت غير مشروط »ودريافت غير مشروط محبت وتأييد ديگران براي رشد وتكامل سلامت رواني فرد با اهميت است.اين ا فراد فاقد نقاب وماسك هستند وبا خودشان رو راست هستند .چنين افرادي آمادگي تجربه را دارند ولذا بسته نيستند،انعطاف پذيرند وحالت تدافعي ندارند واز بقيه انسان ها عاطفي تر هستند .زيرا عواطف مثبت ومنفي وسيع تر رادر مقايسه با انسان هاي تدافعي تجربه مي كنند.به عقيده راجرز اساسي ترين خصوصيت شخصيت سالم ،زندگي هستي دار است يعني آماده است ودر هر تجربه،ساختاري را مي يابدوبراساس مقتضيات،تجربه لحظه بعدي به سادگي دگرگون مي شود.انسان سالم به ارگانيزم خويش اعتماد مي كند (خدا رحيمي،1374،راجرز،1369،هال وليندز،1970).
آبراهام مزلو: اوانسان سالم راخودشكوفامي نامد واينگونه بيان مي كند كه خواستاران تحقق خود، نيازهاي سطوح پاينتر خود يعني نيازهاي جسماني،ايمني،تعلق، محبت واحترام را برآورده ساخته اند.روان پريش وروان نژد نيستند وساير اختلال هاي آسيب شناختي را ندارند.آن ها الگو هاي بلوغ، پختگي وسلامت مي باشند. با حد اكثر استفاده از همه قابليت ها وتوانايي هاي خود،خويشتن خويش را فعليت وتحقق مي بخشند.مي دانند كيستند وچيستند وبه كجا مي روند.خواستاران تحقق خود،تكاپونمي كنند، بلكه تكامل مي يابند .ويژگي هاي آن هارا مي توان فهرست وار نام برد كه عبارتند از :ادراك صحيح واقعيت،پذيرش كلي طبيعت ديگران وخويشتن،خود انگيختگي،سادگي وطبيعي بودن، توجه به مسائل بيرون از خويشتن،نياز به خلوت واستقلال ، تازگي مداوم تجربه هاي زندگي،نوع دوستي،كنش مستقل، تجربه هاي عارفانه،يا تجربه هاي اوج ، روابط متقابل باديگران،تمايز ميان وسيله وهدف و خير وشرحس طنز مهربانانه،آفرينندگي،مقاومت در مقابل فرهنگ پذيري(شولتز،1364،مزلو،1372و1968).

مكتب رفتار گرايي:
بي.اف.اسكينر:سلامت رواني وانسان سالم به عقيده اسكينر معادل با رفتار منطبق با قوانين و ظوابط جامعه است، وچنين انساني وقتي با مشكلي روبرو شود تا هنگامي كه از طريق جامعه به هنجار تلقي شود،از طريق شيوه اصلاح رفتار براي بهبودي وبه هنجار كردن رفتار خود و راطرافيانش به طور متناوب استفاده مي جويد .به علاوه انسان سالم بايد آزاد بودن خودش را نوعي توهم بپندارد،وبداند كه رفتار او تابعي از محيط است و هر رفتار توسط معدودي از عوامل محيطي مشخص مي گردد.انسان سالم كسي است كه تأييداجتماعي بيشتري به خاطر رفتار هاي متناسب ،از محيط و اطراقيانش دريافت مي كند .شايد معيار تلويحي ديگر در مورد خصوصيات انسان سالم از ديدگاه اسكينر اين باشد كه انسان بايد از علم،نه براي پيش بيني،بلكه براي تسلط بر محيط خويش استفاده كند. در اين معنا فرد سالم كسي است كه بتواند براي انجام هر روش،بيشتر از اصول علمي استفاده كند وبه نتايج سودمند تري برسد و مفاهيم ذهني مثل اميال ،هدفمندي، غايت نگري ومانند آن را كنار بگذارد(خدا رحيمي،1374واسكينر،1956).
مكتب شناختي:
ويليام گلاسر :انسان سالم بنا به نظريه گلاسر كسي است كه داراي اين ويزگي ها باشد.
1-واقعيت را انكار نكندودرد ورنج موقعيت ها را با انكار كردن ناديده نگيرد،بلكه با موقعيت ها به صورت واقع گرايانه روبرو شود.
2- هويت موفق داشته باشد يعني عشق ومحبت بورزد وهم عشق ومحبت دريافت نمايد.هم احساس ارزشمندي كند وهم ديكران احساس ارزشمندي او را تأييد كنند.
3- مسئوليت، زندگي ورفتارش را بپذيرد وبه شكل مسئولانه رفتار كند،پذيرش مسئوليت كاملترين نشانه سلامت رواني است .
4-توجه او به لذات دراز مدت تر منطقي ترومنطبق با واقعيت مي باشد.
5-بر زمان حال وآينده تأكيد نمايدنه برگذشته وتأكيد اوبرآينده، نيزجنبه درون گري داشته باشد نه به صورت خيال پردازي باشد(خدا رحيمي،1374وگلاسر،1965).
مكتب هستي گرايي: 
ويكتورفرانكل نگرش فرانكل به سلامت روان تأكيد عمده را براراده معطوف به معنا مي گذارد.جستجوي معنا مستلزم پذيرفتن مسئوليت شخصي است.هيچ كس وهيچ چيز به زندگي انسان معنا نمي دهد مگر خودش .انسان بايد با احساس مسئوليت آزادانه با شرايط هستي وزندگي روبرو شود ومعنايي درآن بيابد .به نظر فرانكل ماهيت وجودي انسان از سه عنصر معنويت ،آزادي ومسئوليت تشكيل شده است وسلامت روان مستلزم تجربه شخصي اين 3 عامل است.معيار سنجش معنا دار بودن زندگي كيفيت آن است نه كميت آن.حصول وكاربرد معنويت ،آزادي ومسئوليت نيز با خود انسان است. بنا به نظريه فرانكل انسان كامل بودن يعني با كسي يا چيزي فراسوي خود پيوستن،به عقيده فرانكل جستجوي هدف در خود،شكست خويشتن است.لذا وي هدف رشد وتكامل انسانرا تحقق خود نمي داند بلكه چيزي بالاتر از آن مي داند. سلامت روان يعني از مرز توجه به خود گذشتن،از خود فراتر رفتن وجذب معنا ومنظوري شدن.
در اين صورت خود نيز به طورطبيعي وخود به خود تحقق مي يابد. (شولتر،1364وفرانكل،1375).
تعريف سلامت رواني از ديدگاه اسلام: 
بهداشت رواني اين است كه انسان براساس فطرتش، هميشه در حال تقرب به خداوند بوده و با مردم در صلح و صفا و سازگاري بوده و داراي سلامت جسمي و موفقيت در زندگي، باشد.بهداشت رواني، حالتي است كه در آن انسان، احساس رضا و آرامش كند و با حُسن خُلق با خدا و با خود و با مردم تعامل داشته باشد(ويسي،1392). بهداشت رواني در اسلام عبارت از اصول و روش‌هاي مشروعي است كه در وهله اول باعث تأمين ايجاد، حفظ و در وهله دوم تقويت و تكامل سلامت نفس، و در وهله سوم به درمان بيماري‌هاي رواني انسان مسلمان مي‌پردازد، هدف از اين علم هموار كردن راه تكامل و حركت انسان مسلمان تا رسيدن به مرتبه كمال مطلق است(حسيني،1368).
مفهوم بهداشت رواني درقرآن:
در قرآن كريم مفاهيم متعددي وجود داردكه مي توانند نزديك،ونه معادل با مفهوم بهداشت رواني باشند. در اين ميان چهار مفهوم وجود دارد?

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.