خودآسيب رساني در نوجوانان گروه هاي خاص
پژوهش ها نشان داده اند كه نوجوانان خود آسيب رسان گروه همگني نيستند و زير گونه هاي مختلفي در بين آنها قابل شناسايي است. در مطالعه اي بر روي نوجوانان با سابقه خودجرحي انجام تحليل خوشه اي سه زيرگونه داراي مشكلات شديد رواني، تكانشور و گروه بهنجار شناسايي شدند (استانفورد و جونز،2009). زيمرمن نوجوان با رفتار هاي خودكشي و آسيب به خود را به 3 دسته تقسيم بندي كرده است:1- نوجواناني كه به دليل حادثه اخيري در زندگي شان، اين رفتار را انجام مي دهند 2- نوجواناني كه دچار مشكلات مزمن در كاركرد هاي ايگو هستند و داراي رگه هاي شخصيت مرزي، سابقه طولاني مشكلات تنظيم هيجاني و مشكلات در مدرسه هستند و 3- نوجوانان مبتلا به اختلال افسردگي (زيمرمن، 1999، به نقل از استانفورد و جونز،2009). در گروه هاي نوجوانان بزهكار، نوجوانان با سابقه آزارديدگي دوران كودكي و نوجواناني كه براي مداواي نشانه هاي رواني در موقعيت هاي بستري و سرپايي حضور مي يابند سه گروهي هستند كه فراواني خودجرحي در آنها بيشتر از نوجوانان جمعيت عادي است.
خود آسيب رساني نوعي عمل خشن است و به همين خاطر شيوع انواع خود آسيب رساني مستقيم و غير مستقيم در نوجوانان بزهكار بيشتر از نوجوانان عادي است. شيوع خودجرحي در نوجوانان بزهكار كانونهاي اصلاح و توانبخشي آمريكا 30 تا 40 درصد گزارش شده است (پن،اسپوسيتو،اسكيفر،فريتز،اسپريتو،2003). عوامل خطر و انگيزههاي خودآسيب رساني در نوجوانان بزهكار با نوجوانان جمعيت عادي كه اين رفتار را نشان ميدهند متفاوت است. در پژوهشي كيفي بر روي نوجوانان ساكن در يك مركز بهداشت رواني نوجوانان بزهكار يكي از انگيزههاي خاص خودجرحي دستيابي به جايگاه اجتماعي بالاتر در گروه همسالان بود و كساني كه با اين انگيزه و به صورت پنهان اين رفتار را انجام مي دادند به عنوان خودآسيب رسان هاي اصيل يا واقعي معروف ميشدند(كروچ و رايت،2004). همچنين نوجواناني كه در محله هاي پرجرم شهر زندگي ميكنند به علت همانند سازي با خرده فرهنگ هاي زورگويي و قلدري به احتمال بيشتري درگير رفتارهاي خودجرحي ميشوند(يانگ،سويتن و همكاران،2006). يافته ها درباره انگيزه هاي خودجرحي در نوجوانان بزهكار ناهمگون است. برخي از پژوهش ها انگيزه اين رفتار را با هدف تاثيرگذاري اجتماعي و نوعي روش دستكاري قلمداد كرده اند، در حاليكه در مطالعات ديگر (نولز، تونزنت، اندرسون،2011) انگيزه اصلي خودجرحي انگيزه هاي روان شناختي مانند تنظيم هيجاني و تخليه هيجاني گزارش شده است. در جمعيت عادي نوجوانان سوء مصرف مواد و تكانشوري احتمال خودجرحي را پيش بيني مي كند اما در نوجوانان بزهكار اين عوامل نقشي به عنوان عامل خطر خودجرحي ندارند (نولز،تونزنت و اندرسون،2011).
نوجواناني كه سابقه آزار و اذيت و بدرفتاري دردوران كودكي دارند بيشتر از ساير نوجوانان در معرض انجام رفتارهاي خود جرحي هستند. نتايج مطالعات پيشين به صورت قوي از نقش تجارب بدرفتاري و آزار دوران كودكي به عنوان يك عامل خطر دور در تحول خودجرحي حمايت مي كنند (گراتز،2003؛ كلونسكي،2008). شيوع خودجرحي در نوجوانان با سابقه تجارب ناگوار دوره كودكي مانند غفلت، جدا از قرباني آزار جنسي و جسمي شدن 60% است(كائس و همكاران،2013). در مطالعهاي در آمريكا بر روي نمونهاي از نوجوانان با و بدون سابقه بدرفتاري دوران كودكي شيوع انواع رفتارهاي مرتبط با خودجرحي در گروه با بدرفتاري دوران كودكي 68% گزارش شده است(ويريچ، ناك، 2008). مدلهاي علت شناسي با رويكرد تحولي نيز تجارب ناگوار،ضربههاي رواني دوران كودكي و محيط خانوادگي بي اعتبار ساز را عامل زمينه ساز اين رفتار در نوجواني ميدانند(يتز،2003).