(اختلال بدشكلي بدن از ديدگاه شناختي)
فرض شده است كه چرخهشناختي وقتي شروع ميشود كه يك بازنمايي خارجي از ظاهر شخص (مانند نگاه به آينه)، يك تصوير تحريف شده را در ذهن فعال ميكند
تصوير ذهني، بعنوان محتواي هشياري پردازش كيفيتهاي حسي كه در مقابل انتزاع يا كلام خالص قرار ميگيرد، تعريف شده است (هارويتس، ۱۹۷۰)
فرآيند توجه انتخابي،موجب افزايش آگاهي از تصوير و خصوصيات خاص(توجه به جزئيات بي اهميت) ميشود
اين تصوير چگونگي نگاه كردن شخص به آينه را تعيين ميكند و اطلاعاتي در مورد اينكه چطور در مقابل ديگران حضور يابد را نشان ميدهد
اين افراد به احتمال بيشتر تصوير خود را منفيتر ارزيابي ميكنند و بنابراين تصوير را بيشتر تحريف مي كنند و نقايص موجود در آن بارزتر به نظر ميرسد
در اين افراد در بسياري از موارد تصوير از ديدگاه مشاهدهكننده تجسم ميشود و اين حالت به بيماران داراي اختلال فوبي اجتماعي شباهت دارد
ممكن است براي اجتناب از مواجهه با احساس منفي ناشي از ارزيابي خود، از ديدگاه ناظر استفاده كنند كه در نتيجه ديدگاه ناظر به عنوان يك عامل نگهدارنده عمل ميكند
در يك مطالعه توصيفي فرايند تصوير سازي در اختلال بدشكلي بدن با دو گروه كنترل(سالم) و گروه مبتلا به اختلال بد شكلي بدن مقايسه شد
بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن نسبت به گروه نرمال احتمالا ميزان بيشتري تصاوير منفي، برگشت پذير و روشن (توجه افراطي به نقصهاي جزيي) را تجربه كرده بودند
تصاوير در بيماران مبتلا به اختلال بد شكلي بدن خصيصههاي تحريف شده و معيوب بيشتري نسبت به كل تصاوير را در بر مي گيرد
نوعا تصاوير گزارش شده آنها، بعضي اوقات با راههاي حسي ديگر (مانند احساس بدن از خستگي و گرسنگي) مرتبط بود
بويژه با اهميت است كه تصاوير به احتمال بيشتري از ديدگاه يك مشاهده گر[1] در مقايسه با ديدگاه زمينه[2] است
ديدگاه يك مشاهده گر، شامل نگاه كردن يك فرد به خودش از ديدگاه يك شخص ديگر ميباشد
ديدگاه زمينه شامل ترس و نگراني يك فرد بر روي بدن خودش ميباشد
استوپا[3] (۲۰۰۳) نشان داد كه ديدگاه مشاهده گر به تنهايي نابهنجار نيست ولي احتمالا بيشتر با آسيب و خاطرات اشتباه اتفاق ميافتد
با اين حال، بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن و فوبي اجتماعي ممكن است در ابتدا به منظور فاصله گرفتن از هيجان و اجتناب مرتبط با تجربيات ارزيابي منفي از ديدگاه مشاهده گر استفاده بكنند
ديدگاه مشاهده گر ممكن است از طريق ادامه اجتناب از هيجان باعث دوام آن شود
يك ديدگاه بيروني ممكن است اطمينان و همچنين گرايش به اسناد دروني در مورد حوادث را افزايش بدهد
همان طور كه گفته شد فعالشدن يك تصويرسازي ذهني با افزايش توجه به خود همراه است
توجه متمركز بر خود، به عنوان آگاهي يا هوشياري از خود ارجاعي و اطلاعات توليد شده دروني تعريف شده است (اينگرام[4]، ۱۹۹۰)
اين موجب آگاهي بيشتر از اطلاعاتي مانند احساسات، افكار، تصاوير ذهني يا هيجاناتي ميشود كه در حافظه شخص باقي مانده است و در حال حاضر او را تحت تأثير قرار ميدهد
بنابراين اين فرايند غير اختصاصي در دامنه وسيعي از اختلالات، از فوبي اجتماعي گرفته تا اسكيزوفرني درگير ميباشد
ميزان توجه به خود با شدت علايم و مشغوليت ذهني بيمار ارتباط دارد(وودراف- بوردن[5] و همكاران،2001)
فرض شده است كه، در موردهاي شديد اختلال بدشكلي بدن، توان توجهي بوسيله تصوير ذهني تحريف شده و ارزيابي منفي تسخير ميشود
به علاوه، اين سيستم به قدري انعطاف ناپذير است كه قادر به تغيير هيچ يك از اطلاعاتي كه از بيرون درمورد ظاهر يك فرد ميآيد نيست
بيماراني كه اختلال آنها شدت كمتري دارد، هنوز ظرفيتهايي از توجه به اطلاعات بيروني وجود دارد و به همين دليل تصاوير ذهني خيلي ثابت نيستند و كمتر با ترديد و نگراني در مورد اينكه چطور در مقابل ديگران ظاهر شود، مرتبط ميباشد و شخص به عقايد خود راجع به ظاهرش شك ميكند
در اين مورد، افراد ممكن است احساس كنند كه بوسيله نيازي هدايت ميشوند كه شامل فهميدن دقيق در مورد اينكه آنها چطور به نظر ميآيند، ميباشد
شخص ممكن است تنها در اين مدتي كه او با يقين به آينه نگاه ميكند تشويق بشود و هر چه شخص مدت بيشتري را جلوي آينه سپري كند، آگاهي او از خود افزايش مييابد و احساس بدتري پيدا ميكند و احساس زشتبودن در او تقويت ميشود و خود را معيوب و زشت مي بيند
بيماران واقعا در مورد اينكه چطور ممكن است كه در يك روز به روز ديگر يا حتي يك ساعت به ساعت ديگر ظاهرشان تغيير كند، گيج و گم گشته ميشوند
با اين حال، اين حالات ممكن است در بافتي از تغييرات خلق و تقويت اتفاقي از احساس بهتر در يك نور ويژه يا در يك آينه خوب و موقعي كه توجه متمركز بر خود، كمتر است، اتفاق بيافتد
بنابراين ممكن است كه بيماران معتقد باشند هر روز كه آنها خود را در آينه ميبينند تصوير متفاوتي از خودشان ميبينند (ويل و ريلي[6]، ۲۰۰۱)
به نظر ميرسد فرآيند توجه انتخابي به خصوصيات خاصي از ظاهر معطوف و به تحريف تصوير ذهني از بدن منجر ميشود
با اين حال افراد با بدشكلي بدن يا اختلالات خوردن نيز در مورد ظاهر خودشان خود هشياري بالايي دارند
اين فرآيند از توجه انتخابي، كه متمركز بر خصيصه مشخصي از يك تصوير بدني ميباشد، منجر به بالا رفتن آگاهي و بزرگ نمايي جنبههاي معين ميشود كه باعث كمك به رشد تصوير بدني تحريف شده ميگردد
اين فرايند ممكن است بتواند پيش بيني كند كه توجه انتخابي ميتواند منجر به افزايش دقيق شدن در جنبه معيني از بدن بشود
براي مثال، كروم (1992)، نشان داد كه بيماراني كه در ليست انتظار براي جراحي پلاستيك بيني (اما نه با تشخيص اختلال بدشكلي بدن) قرار داشتند نسبت به گروههاي سالم اندازه بيني خودشان را بزرگتر از حد واقعي برآورد مي كردند
اين اتفاق به احتمال خيلي زياد در بيماران اختلال بدشكلي بدن نيز تكرار ميشود زيرا كه توجه انتخابي به تصوير بدني تحريف شده در بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن نيز وجود دارد
نقش تصويرسازي ذهني و توجه متمركز بر خود دلالتهاي بسيار مهمي براي درمان داشته است
اولا، درمانگر و بيمار به جاي ظاهر شخص، در مورد تصويرسازي ذهني فرد به عنوان يك مشكل گفتگو ميكنند
اين كار ميتواند به بحث در مورد روش ادراك جزء نگري افراطي در مقابل كل نگري به تصوير، منجر شود
ثانيا، زماني كه بيماري مورد بررسي قرار ميگيرد، باورهاي منفي مربوط به خود و خاطرات قبلي به صورت تصوير ذهني بيان مي شود تا بوسيله افكار كلامي (عثمان[7] و همكاران، ۲۰۰۳)
ثالثا، شماري از تكنيكهاي درماني براي اصلاح و تغيير معناي تصوير ذهني وجود دارد كه بوسيله مرور رويداد يا رونوشت يك تصوير ذهني ويژه براي كنار زدن آسيبهاي ديگر (ارنتز و ويرتمن[8]، ۱۹۹۹؛ بك من[9]، ۱۹۹۸) يا باورهايي در مورد تصوير ذهني ايجاد شده است (لايدن[10] وهمكاران، ۱۹۹۳؛ اسماكر و نيدري[11]، ۱۹۹5)
بالاخره، متخصصان ممكن است تشخيص بدهند كه بررسي نقش ديدگاه مشاهده گر و زمينه نگر مفيد خواهد بود، براي مثال، آيا هيجان شديد يا كم با تصوير ذهني ديدگاه زمينه يا مشاهده گر مرتبط است؟ (استوپا، ۲۰۰۳)
اين مدل همچنين نشان ميدهدكه، تربيت افراد براي افزايش توجه به دور از اطلاعات خود- ارجاعي در تكاليف خانه يا در محيط اجتماعي ميتواند مفيد واقع شود
راهبردي كه براي افراد مبتلا به اضطراب اجتماعي(باگلس[12] و همكاران،1997) يا اضطراب منتشر (ولز[13]،2000،1990) ترسيم شده است
برخي از راهبردها در افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن شناسايي شده اند كه پردازش اطلاعات را با مشكل روبرو ميكنند و همچنين باعث رفتارهاي وسواسي و هيجان ناراحت كننده در اين افراد ميشوند
اين راهبردها عبارتند از:
1-نشخوار فكري: بعضي از افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن گزارش مي دهند كه ساعتها با افكار بدشكلي خود كشمكش دارند و گاهي فكر ميكنند كه با درگيرشدن و بيشتر فكر كردن ميتوانند به نتيجه برسند، فرايندهايشناختي مثل نشخوار فكري، نگراني يا حمله به خود، به عنوان تلاشهايي براي كنترل افكار و تصاوير بيزاركننده استفاده ميشود (اتو و گري[14]، ۲۰۰۹)
بر اساس گزارش تعداد زيادي از افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن، اين اختلال را به عنوان اشتغال ذهني در مورد افكار مربوط به بدشكلي بدن در اكثر ساعت روز تعريف كردهاند
بررسي هاي مختلف نشان داد كه افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن نسبت به افراد سالم به طور معناداري نشخوار فكري بالاتري دارند
براي مثال اكثر افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن بيان كردند كه در اكثر اوقات روز با افكار مربوط به بدشكلي بدن اشتغال ذهني دارند و اكثر آنها فكر ميكردند كه با اين روش به نتيجه خواهند رسيد
نشخوار فكري علاوه بر اينكه باعث نميشود كه مشكل افكار مربوط به بدشكلي بدن تمام شود بلكه باعث دوام و ادامه اين افكار هم ميشود
پس ميتوان گفت افكار مزاحم مثل افكار مربوط به بدشكلي بدن مانند ميهمان ناخواندهاي ميمانند كه اگر پذيرايي شوند بيشتر ماندگار ميشوند
با توجه به پژوهش هاي مختلف ميتوان بيان كرد كه رابطه بين نشخوار فكري و اختلال بدشكلي بدن قابل توجه است و نشخوار ذهني يكي از پيش بيني كنندههاي اختلال بدشكلي بدن است
(زرگر و همكاران ،۱۳۹۰؛تاجيكزاده و همكاران، ۱۳۹۲ و اتو و گري،۲۰۰۹؛نظير اوغلو و همكاران، ۲۰۱۰؛گردون[15] و همكاران ،۲۰۱۲(
2- نگران انديشي: بعضي افراد چون باور منفي (افكار مربوط به بدشكلي بدن را خطرناك يا ديوانه كننده ميدانند) در مورد افكار مربوط به بدشكلي ظاهر دارند موقعي كه اين افكار به ذهنشان ميآيد نگران ميشوند و خود را با خودگويي منفي نگرانتر ميكنند، مثلا ممكن است با خود بگويند كه واي اين فكر باز سراغم آمد، و يا بالاخره اين افكار مرا ديوانه خواهند كرد
3- خود تنبيهي و احساس گناه: همچنين بعضي افراد به دليل باور منفي به افكار مربوط به بدشكلي ظاهر، زماني كه اين افكار به ذهن آنها ميآيد خود را سرزنش يا تنبيه و يا شديدا دچار احساس گناه ميشوند
4- كنترل اجتماعي: افراد به خاطر افكار مربوط به بدشكلي ظاهر سعي ميكنند با كنترل شديد رفتار ديگران صحت افكار خود را آزمايش كنند البته معمولا رفتار ديگران را به طور منفي ارزيابي ميكنند و به خود نسبت ميدهند
مثلا" ممكن است مدام گوش به زنگ باشند كه ديگران در مورد آن، چه چيزي ميگويند و يا چطور به آنها نگاه ميكنند
حتي ممكن است به خاطر دقت شديد اين افراد نسبت به رفتار ديگران، باعث جلب توجه ديگران شوند و معمولا" اين افراد با نگرشهايي كه به نقض باورهاي از قبيل ويژگيهاي ظاهري من نفرت انگيزند به مخالفت ميپردازند (ويل و همكاران، ۱۹۹۶)
5- خود هشياري: بعضي از افراد نيز به دليل ديد مثبت به افكار بدشكلي بدن سعي ميكنند بيش از اندازه به بدن خود تمركز كنند
اين راهبرد معمولا باعث بزرگ نمايي نقصهاي جزئي ميشود
درست است كه همه ما بعضي نقصهاي جزئي در ظاهر داريم، يا چيزهايي در ظاهر ما هست كه ما واقعا آنها را دوست نداريم و ممكن است گهگاهي در مورد آن فكر كنيم
ولي افرادي كه مبتلا به اختلال بدشكلي بدن هستند نقصهاي خود را ناديده نميگيرند و آنها را خيلي مهم ميدانند
و آنها اجازه نميدهند كه افكارشان در طول روز رد و بدل شوند
و تمركز افراطي و توجه زيادي بر روي نقصهاي جزيي خود دارند و تمايل به توجه بيشتر به جزئيات كوچكتر نسبت به كل تصوير دارند
6- سركوبي: بعضي از افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن چون بر اين باور هستند كه افكار مربوط به بدشكلي ظاهرشان كنترل ناپذير است به سختي سعي ميكنند تا آنها را سركوب، يا واپس برانند
7- حواس پرتي: همچنين بعضي از افراد هم ميخواهند با اعمال مختلف حواس خود را از افكار مربوط به بدشكلي ظاهر پرت كنند
مثلا ممكن است فرد با درس خواندن و يا با گوش دادن به موسيقي و غيره حواس خود را از هجوم اين افكار پرت كند
معمولا اين راهبردها باعث افزايش هيجان ناراحت كننده مثل افسردگي و اضطراب و يا باعث افزايش رفتارهاي ايمني (مانند، رفتارهاي اجتنابي، اعمال وسواسي، پوشاندن نقص و اطمينان جويي) در بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن ميشوند
چون اين راهبردها بطور موقتي اثرگذار هستند
پردازش اطلاعات، روشي (راهي) است كه افراد اطلاعات را تفسير ميكنند
افراد مبتلا به اختلال بد شكلي بدن در مقايسه با افراد ديگر، به گونهاي متفاوت چيزهايي كه دوست ندارند را تفسير و نسبت به آن واكنش نشان ميدهند و معمولا"افراد مبتلا، نقصها يا حتي قسمتهاي طبيعي بدن خود را به طور منفي ارزيابي ميكنند
انواع افكار و تحريفهايشناختي و عقايد فاجعه آميز درباره ظاهر جسماني ميتواند منجر به شكل گيري اختلال بدشكلي بدن گردد (بساكنژاد و همكاران، ۱۳۹۱)
يكي از آن ها تحريف الزام به زيبايي است كه، در گفتگوي خصوصي بدني فرد منعكس ميشود و به او ميگويد كه به خاطر قيافه خود نميتواند كارهاي معيني را انجام دهد
اين تحريف، او را در زنداني قرار ميدهد كه خود با محدود كردن فعاليتها و آرزوهايش به خاطر تصوير بدني منفي كه از آن رنج ميبرد، آن را ساخته است
تحريف الزام به زيبايي، نوعاً با كلماتي چون من نميتوانم شروع ميشود
فرد خود را از رفتن به مكانهاي خاص، انجام كارهاي خاص يا گذراندن وقت با افراد خاص منع ميكند، زيرا فكر ميكند كه قيافه خوبي را كه لازم است، ندارد
با خودش ميگويد كه نميتواند لباسي با طرح يا رنگ خاص بپوشد
فعاليتهاي اجتماعي يا تفريحهاي خاصي را براي خودش منع ميكند
تفكر من نميتوانم زمينه را براي اين جمله كه "من براي انجام فلان كار خيلي
هستم"، شكل ميدهد
گاهي ممنوعيتها موقتي است: "تا وقتي كاملاً لاغر نشدهام، نميتوانم شنا كنم" يا "تا وقتي ۴ يا ۵ كيلو وزن كم نكردهام، نميتوانم به مهماني بروم"
البته گاهي هم ممنوعيتهاي وابسته به زيبايي دائمي است: "با بازوهاي لاغري كه دارم، هرگز نميتوانم بلوزهاي آستين كوتاه بپوشم"، يا "با اين بدن زشتم، هرگز نميتوانم همسري داشته باشم"
ذهن خواني احساس ميكند همه در مورد او نظر ميدهند و اگر كسي نگاهش كرد، معنياش اين است كه قيافهاش زشت و به نقص او پي برده است
در يك مطالعه توسط كلركين و تچمن[16] آنها سوءگيريهاي ادراكي و شناختي در اختلال بدشكلي بدن پرداختند
آنها يافتند كه افراد با علائم اختلال بدشكلي بدن معمولا يك روند تفكر منفي درباره ظاهر خود نسبت به افراد ديگر دارند
آنها يافتند كه افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن به «فرا ارزش» ظاهر فيزيكي خود متمايل ميشوند
گرايششناختي در افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن، «تفسير ورودي بصري طبيعي، از قبيل: نقص جزئي، در راه مغرضانهاي است كه منجر به عوارض رفتاري، احساسي و رواني منفي بيشتر ميگردد» كه با تعصب ادراكي اعتقاد بر اين است كه افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن ممكن است برداشتهاي تصويري تحريف شده داشته باشند
عواملشناختي ميتوانند نقش مهمي در بيماران با علائم اختلال بدشكلي بدن بازي كنند
براي مثال، فردي كه معتقد است بينياش بزرگ است تمايل دارد كه موقعيتهاي مبهم را به روشي تفسير كند كه باورهايش را تصديق كند
براي مثال، او ممكن است لبخند دوستانه يك غريبه را شاهدي بر اين بداند كه اكثر افراد بيني او را ناخوشايند ميدانند
افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن خودشان را با ديگران مقايسه ميكنند و درگير در مقايسات فراسوي خود هستند يا اهداف نامتناسب با ايده آلهاي غيرواقعي براي مقايسه انتخاب ميكنند
در اختلال بدشكلي بدن، مقايسه ظاهر بر روي خصيصههاي خاصي كه بعنوان خصيصه نقص دار تلقي ميشود، ظاهر ميشود
كساني كه خصيصههاي خودشان را خيلي غيرجذاب ميدانند ممكن است آنها را با خصيصه عادي قاطي و اشتباه كنند
اكثر اين افرادي كه خصيصه عادي دارند ممكن است تمايل به استانداردهاي غيرواقعي و كمال گرايي داشته باشند
موقعي كه در مقابل آينه هستند ممكن است خودشان را با ديگر تصاوير ذهني مقايسه كنند
به طور متناوب مقايسهها ممكن است با يك عكس قديمي از خود يا با تصويري در رسانه جمعي صورت بگيرد (ويل، ۲۰۰۴)
ديگران به همان بيرحمي كه فرد در مورد خود قضاوت ميكند، قضاوت نميكنند
مطالعات نشان ميدهد بسياري از افراد، در مورد خود خواستار كمال جسماني بيشتري هستند تا آنچه كه فكر ميكنند ديگران از آنها انتظار دارند
حتي در مقايسه با آنچه ديگران واقعاً از فرد انتظار دارند، افراد از خود انتظارات بيشتري دارند وافراد اغلب با واقعيت در تماس نيستند
تحريف، بيانصافي در مقايسه وضعيت ظاهري فرد را، در مقابل برخي از استانداردهاي غير منطقي يا بسيار نادر قرار داده و به مقايسه ميپردازد
نتيجه اين مقايسه خود محكومگري است
مقايسه غير منصفانه را ميتوان به سه گروه تقسيم كرد:
۱- مقايسه با ايده آلهاي شخصي: مانند " اي كاش موهاي پرپشت تري داشتم "، يا " اي كاش لاغرتر بودم"
۲- مقايسه با تصاوير رسانهها: مقايسه ظاهري با مدلهايي كه در رسانهها تبليغ ميكنند
براي اين كار ابتدا عكس تمام قد از مرد يا زني را كه نمونه زيبايي فيزيكي منطبق با استاندارد رسانههاي جمعي است را تهيه و به ديوار اتاقش يا ديوار ذهنش حك ميكند! ،سپس اندازههاي بدن خود را ميگيرد و با اندازههاي بدن آن زن و مرد مقايسه ميكند
انسانها به طور فزآيندهاي نياز دروني را براي همانندسازي ظاهرشان با مدلهاي زيبايي خاص به عنوان يك عرف اجتماعي احساس ميكنند
با اين وجود، فهم حد و مرز بين آرزوي رايج براي بهبود ظاهر يك شخص و روان رنجوري، بسيار مهم است
نارضايتي افراطي از ظاهر ممكن است حالات رواني بيمارگونه را پنهان كند و غفلت از آن ممكن است عواقب پزشكي جدي را به همراه داشته باشد
3-مقايسه با افراد واقعي: مانند مقايسه با ظاهر يكي از آشناياني كه آرزو دارد قيافهاي مثل او داشته باشيد
مشكل اينگونه مقايسهها اين است كه افراد به ندرت، هر يك از ويژگيهاي جسمي خود را براي مقايسه برمي گزينند، بلكه معمولاً ويژگيهايي را كه كمتر دوست دارند يا خصوصيتي را كه بيشتر آزارشان ميدهد براي مقايسه انتخاب ميكنند
اشتغال ذهني دائمي درباره نقصهاي فيزيكي ظاهري، اغلب به فاجعه انگاري آن ويژگيها منجر ميشود
يعني فرد، براي مثال، به خودش ميگويد، من چاق هستم ، من زشت هستم ، و دائم از اين موضوع ناراحت است، اما در نظر نميگيرد كه حتي اگر چاق يا زشت باشد، آسمان به زمين نميايد
چاقي و زشتي دو مفهوم نسبي هستند و بيش از ۹۷ درصد مردم متوسط و حتي كمتر از متوسط هستند، ولي تقريبا همه آنها زندگي عادي دارند
(فاجعه انگاري، همانطور كه قبلا گفتيم، يكي از انواع تحريفهايشناختي است كه در ساير اختلالات رواني نيز مشاهده ميشود، و در زماني روي ميدهد كه فرد فكر ميكند هميشه بدترين رويدادها برايش اتفاق خواهد افتاد)
شناخت كمي در اختلال بدشكلي بدن، درباره فرآيندهايشناختي ديگر كه كمك به طبيعت اشتغال ذهني و تشابهات يا تفاوتهاي آن با نگراني يا وسواس فكري_عملي ميكندوجود دارد
براي مثال، اين فرايند ممكن است فراشناخت؛ مقايسه با يك تصوير ذهني درون ايده آل يا با ديگر افراد، و انتظار نگراني در مورد حوادث آينده را شامل شود
بر اساس ديدگاه فراشناختي هيجانها و رفتارهاي ايمني (مانند وسواسها) نتيجه افكار منفي نيستند بلكه تعامل متقابل دارند
براي مثال زماني كه فرد در مورد احساس ارزش خود دچار تهديد ميشود تمركز بر بدن و ظاهرش زيادتر ميشود و به دنبال آن فرد ممكن است به راهبردهاي مختلفي دست بزند و يا ممكن است رفتاري مانند چك كردن خود در آينه را انجام دهد
ولز و متيوز[17] (۱۹۹۴) مدل عملكرد اجرايي خودتنظيمي را براي تبيين اختلالات روانشناختي ارائه دادند
اين مدل، تعاملات علي دو جانبه بين عوامل چندگانه يشناختي شامل باورها، فراشناختها، كنترل توجه، پردازش پيوسته و خودتنظيمي را بيان ميكند
پردازش پيوسته به صورت يك عملكرد خود تنظيمي فراشناختي عمل ميكند
به وجود آمدن پردازشي كه باورهاي منفي را رفع كند، بستگي به در دسترس بودن مفروضههاي مهم نفي كننده يا عواملشناختي دروني دارد
اين عوامل دروني شامل موارد زير است: ۱-شيوه پردازش، ۲-ظرفيت توجه و ۳-انعطاف پذيري
پردازش پيوسته شامل دو شيوه عمومي عيني و فراشناختي ميباشد
اين شيوهها پيامدهاي متفاوتي براي تغيير باورها دارند
مخصوصا، پردازش در اختلالات هيجاني به اين صورت است كه شناخت، گويي بازتاب صحيحي را نسبت به تهديد ارائه ميدهد، در نتيجه شخص شيوه عيني را به كار ميبرد و بر اين باور است كه ارزيابيها و باورهايش نسبت به تهديد درست است
در بسياري از موارد، بيماران مبتلا به اختلالات روانشناختي داراي شيوه مسلط عيني هستند و ممكن است فاقد منبع لازم براي پردازش فراشناختي باشند
يكي از اهداف درمان روانشناختي در مورد اختلال بدشكلي بدن، تسهيل دسترسي به اين شيوههاي اخير است
بر اساس مدل S-REF، احتمالا بيماران مبتلا به اختلال بد شكلي بدن در موارد زير اختلال دارند
1_باورهاي فراشناختي (مثبت و منفي) مربوط به تنظيم و تفسير شناختهاي مربوط به بدشكلي ظاهر دارند
باورهاي مثبت درباره نگراني مربوط به بدشكلي ظاهر و باورهاي منفي در مورد شناخت (مثل عدم كنترل و پيامدهاي منفي افكار مربوط به بدشكلي)
2_اختلال بدشكلي بدن با به كارگيري راهبردهاي فراشناختي ناسازگارانه كنترل فكر ارتباط دارد
اين راهبردها از طريق تفكرات مكرر منفي مربوط به خود مثل نگراني مشخص ميشوند
3_استفاده مداوم از راهبردهاي مقابلهاي منفي (نگراني يا نشخوار فكري) تاثيرات زبان آوري بر شناخت و نحوه خود تنظيمي بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن دارند
4_ آشفتگي هيجاني، بيماران مبتلا به اختلال بدشكلي بدن را گرفتار يك حالت خود پردازش منفي ميكند، به طوري كه شخص نميتواند خود را از اين حالت خلاص كند
در نتيجه قضاوتهاي روانشناختي افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن از كارآمدي شناختشان ميكاهد
برخي از بررسيها در بيماران بد شكلي بدن كه با مولفههاي فراشناختي ارتباط داشتند به قرار زير ميباشد:
در سالهاي اخير بررسي الگوهاي تفكر در اختلالات هيجاني و بررسي افكار ناخواسته و نقش آن در اختلالات هيجاني مورد توجه پژوهشگران باليني قرار گرفته است و با توجه به مطالعاتي كه انجام شده، آشكار شده است كه الگوهاي تفكر و فراشناخت در افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن متفاوت از ديگر افراد ميباشد (كوپر[18] و عثمان، ۲۰۰۷)
در مطالعه ربيعي و همكاران (۱۳۸۸)، افراد مبتلا به اختلال بدشكلي بدن، از لحاظ كنترل كردن فكر در مورد بدشكلي ظاهر، باورهاي مثبت و منفي درباره نگراني نسبت به بدشكلي ظاهر، راهبردهاي كنترل فراشناختي، رفتارهاي ايمني نسبت به افراد گروه كنترل در افكار و تصاوير در مورد بدشكلي ظاهر و عينيت دادن به افكار و تصاوير مربوط به بدشكلي ظاهر خودشان متفاوت ميباشند
دانش فراشناختي، به باورها و نظرياتي كه افراد درباره شناختشان دارند، اشاره ميكند
كه اين باورها يا مثبت ميباشند و يا منفي مانند باورهاي درباره معناي انواع خاص افكار و باورها، مانند تفكر و نگراني باعث نتايج مثبت و جلوگيري از خطر ميشود و يا منفي ميباشد مثل تفكر و تصاوير ذهني خطرناك و كنترل ناپذير ميباشد (ولز، ۱۹۹۵، كارت رايت هاتون و ولز[19]،۱۹۹7 به نقل ار ربيعي )
علاوه بر اين، ويل (۲۰۰۴)، نشان داد كه افراد با اختلال بدشكلي بدن باور بنيادي به اهميت بيش از اندازه ملاك زيبايي دارند
راهبردهاي كنترل فراشناختي، پاسخهايي هستند كه افراد براي كنترل فعاليتهاي سيستم شناختيشان به كار ميبرند
اين راهبردها ممكن است راهبردهاي فكري را شدت بخشند يا سركوب كنند و يا فرايندهاي نظارتي را افزايش دهند (ولز و متيوز، ۱۹۹۶)
در يك مطالعه تحليل عامل، ولز و ديويس[20] (۱۹۹۴)، پنج راهبرد كنترل فكر را كه توسط پرسشنامه كنترل فكر اندازه گيري ميشد، معرفي كردند
اين راهبردها شامل ارزيابي مجدد، تنبيه، كنترل اجتماعي، نگراني و حواس پرتي است
علاوه بر اين، افراد پريشان و تحت فشار، اغلب درگير راهبردهاي مقابلهاي توجهي نظارت بر تهديدي هستند كه با نگرانيهاي شخص آنها هماهنگي است
همچنين نشخوار فكري نيز جزء راهبردهاي مشكل ساز كنترل فراشناختي ميباشد
رفتارهاي ايمني مشكل ساز، پاسخهايي است كه باعث حفظ شناخت اشتباه و اصلاح نشدن باورهاي نادرست فراشناختي ميشود، مانند اجتناب از موقعيتهاي اجتماعي (كوپر و عثمان، ۲۰۰۷) و عينيت دادن به افكار و تصاوير ذهني ميشود
راچمن و شافران[21] (۱۹۹۹) بيان داشتند كه اين اصطلاح امروزه براي توصيف اين باور به كار ميرود كه افكار و تصاوير ذهني مزاحم (يك فرد) ميتواند مستقيما بر وقايع خارجي اثر بگذارد و يا دلالت بر اين باور دارد كه داشتن اين گونه افكار مزاحم برابر با يك عمل واقعي است و به آن عينيت بخشيده ميشود( خرمدل، ربيعي و همكاران ،۱۳۸۹)
ويل (۲۰۰۴) نشان داد كه افراد مبتلا به بيماري اختلال بدشكلي بدن نسبت به تصوير بدني خودشان، دريافت تحريف شدهاي دارند و بيش از اندازه نسبت به بدن خودشان متمركز ميشوند و علاوه بر اينها، ارزيابي منفي نسبت به افكار و تصاوير مربوط به ظاهر خودشان دارند و از رفتارهاي ايمني مثل، اجتناب بيشتر از افراد ديگراستفاده ميكنند
همچنين مور[22] و همكارانش (۲۰۰۲)، نشان دادند كه افراد با اختلال بدشكلي بدن توجه و خود هوشياري بيشتري نسبت به بدن خود دارند
ايزولد[23] و همكارانش (۲۰۰۸) نشان دادند كه بين علائم اختلال بدشكلي بدن، تصوير تحريف شده بدن و خود هوشياري ارتباط معناداري وجود دارد
تحقيق آنها نشان داد كه افراد با اختلال بدشكلي بدن نسبت به ساير افراد بيشتر به ظاهر و قيافه خود حساس هستند و بيشتر در آينه خود را چك ميكنند
همچنين تحقيق ايزولد و همكارانش (۲۰۰۸) نشان داد كه اين افراد نسبت به اين افكار و تصاوير شك و ترديد نميكنند و به عبارتي ديگر عينيت بيشتري به افكار و تصاوير مربوط به ظاهر خودشان نشان ميدهند
ارزيابي منفي و قضاوت زيباشناختي از تصوير ذهني، بوسيله فرضها و ارزشها در مورد اهميت ظاهر فعال ميشود
در افراد مبتلا، زيبايي ظاهر از لحاظ اهميت در مركز حيطه شخصيت قرار ميگيرد (ويل، ۲۰۰۱)
اصطلاح حيطهشناختي[24] براي اولين بار توسط بك (۱۹۷۶)، براي توصيف روش شخص براي معنادهي حوادث يا اشيا اطراف خودش استفاده شد
در مركز حيطه شخصي، مشخصات شخصيت، اسنادهاي فيزيكي او، اهداف و ارزشهاي او قرار دارند
حيطه كناري (محيطي) نيز شامل اشيا جاندار و سرمايههاي فرد مانند خانواده، دوستان و دارايي است
يك ارزش، موقعي براي فرد ايده آل ميشود كه ارزش، بيش از اندازه مهم و به عنوان خود تعريف شود و يا هويتي از فرد يا در مركز قلمرو شخصيت قرار ميگيرد
ارزش ايده آل در اختلال بدشكلي بدن معمولا شامل اهميت ظاهر ميباشد ولي از ديگر ارزشها ميتوان پذيرش اجتماعي، كمال گرايي، تناسب و جواني را نام برد
بدون اين نوع ارزشهاي ايده آل، افراد به يك طريقي ميتوانند با تصوير بدني تحريف شده انطباق پيدا كنند و افراد مبتلا به بدشكلي ممكن است خودشان را بپذيرند و كمتر خود– هشيار شوند (پرترايج، ۱۹۹۰)
قواعد و فرضهاي شرطي در مورد ظاهر يك فرد، بوسيله ميزان ارزش و اهميت ظاهر براي هويت يك فرد، هدايت خواهد شد
اين فرضها شامل: اگر من جذاب نباشم پس زندگي ارزش زيستن ندارد، اگر من نقص ظاهري داشته باشم پس در تمام زندگيام تنها خواهم ماند، يا من تنها موقعي ميتوانم كاري انجام دهم كه احساس كاملا راحتي در مورد ظاهرم داشته باشم، هستند (ويل و همكاران، ۱۹۹۶)
گرميا[25] و نظير اغلو (۲۰۰۱)، فرضهاي ديگري مانند: "اگر من خوب به نظر بيايم، كل زندگيام بهتر خواهد شد " ، " چگونگي احساس من در مورد خودم به عنوان يك شخص، بستگي به احساسم در مورد اين دارد كه چگونه ديده ميشوم " را آشكار كردند
اعتقادات هستهاي بر اساس عوامل زير فعال ميشوند:1) احساس شكست يا بيكفايتي عمومي2) احساس بيارزش 3)احساس زشتي، نفرت انگيز يا ناهنجار بود4) احساس غير قابل پذيرش يا متنفر بودن 5) احساس طرد شدن بوسيله ديگران و بقيه زندگي را تنها ماندن (عثمان و همكاران، ۲۰۰۳)
اكثر اعتقادات هستهاي فقط مخصوص اختلال بدشكلي بدن نيستند بلكه عموما آنها در افسردگي و اختلالات شخصيت هم وجود دارند
اين مدل پيش بيني ميكند كه فعال شدن ارزيابي منفي يك پسخوراند منفي و توجه متمركز بر خود بر روي تصوير ذهني را افزايش خواهد داد
هيجانها، در اختلال بدشكلي بدن پيچيده و وابسته به ارزيابي از حوادث و موقعيتها ميباشد
اين هيجانها عبارتند از:1)شرمندگي دروني (يا تنفر از خود) در زماني كه خود را با ديگران مقايسه و در سطح پايين تري درجه بندي بكنند2) شرمندگي بيروني و انتظار اضطراب اجتماعي براساس آنكه ديگران احتمالا چطور آنها را وارسي و يا نسبت به آنها خصومت يا طرد ميكنند 3)افسردگي و درماندگي در شكست شخصي براي رسيدن به استانداردهاي زيبايي خودش، زندگي در انزواي اجتماعي، تعارضات بين فردي و نقص در رابطهها4)خشم و ناكامي به خاطر آسيبهايي كه به ظاهر خود ميرسانند (مانند جراحي خود يا برداشتن پوست)؛ ديگران، نگراني آنها را نمي فهمند و يا با آنها موافق نيستند؛ يا پول براي جراحي زيبايي ندارند و يا جراحي زيبايي براي آنها رضايت خاطر بدست نميآورد
اشتباه در آسيب رساندن به ظاهر يك فرد بوسيله خود فرد يا در حين جستجوي جراحي زيبايي اتفاق ميافتد
تعجب آور نيست كه اين اختلال با افزايش درماندگي و شرمساري، درجه بالايي از همايندي با افسردگي و ريسك خطر خودكشي داشته باشد (فيليپس و همكاران، ۱۹۹۳؛ ويل و همكاران، ۱۹۹۶)
از لحاظ ديگر، حلقه پسخوراند منفي به عنوان افزايش در برانگيختگي هيجاني، گرايش به افزايش بسامد و شدت ارزيابي منفي از تصوير بدن افزايش توجه متمركز بر خود، خواهد شد
اختلال بدشكلي بدن به طور مكرر بر روي طيف وسواس فكري_عملي مفهوم سازي شده است كه اين تا حدي به خاطر آسيبشناسي مشابه آنها ميباشد (مانند رفتارهاي وسواسي، چك كردن در آينه)، كه به طور وسيعي در اكثر اندازه گيريها (مثل مقياس اصلاح شده وسواس فكري جبري يل - براون) براي اختلال بدشكلي بدن جا داده شده است (فيليپس و همكاران، ۱۹۹۷)
با اين حال، همه راهبردهاي رفتاري كه براي كاهش احتمال خطر در موقعيتهاي خطرناك به كار ميروند مانند گريز و اجتناب كه بوسيله افراد مبتلا استفاده ميشود، به عنوان رفتارهاي ايمني (سالكوس كيس، ۱۹۹۱، ۱۹۹۶) يا از ديدگاه روانشناسي تكاملي، بعنوان رفتارهاي تسليم وارونه تعريف شده است (الان و گيلبرت[26]، ۱۹۹۷؛ گيلبرت، ۲۰۰۰؛ هارپر[27]، ۱۹۸۵)
به طور سنتي رفتارهاي ايمني، براي همه اختلالات اضطرابي به عنوان عملي است كه در درون موقعيتها براي جلوگيري از ترسهاي فاجعه آميز، طراحي شده است
اساس رفتارهاي تسليم وارانه در موقعيتهاي اجتماعي، به جاي رفتارهاي جويندگي، محدود كردن اين رفتارها ميباشد (گيلبرت، ۲۰۰۰)
رفتارهاي ايمني يا تسليم وارونه عبارتند از،1) فعال شدن رفتارهاي گريز يا اجتناب در زماني كه غرق در هيجان ميباشند،2) رفتارهاي محتاطانه مانند پنهان سازي براي كاهش وارسي ديگران،3)رفتارهاي وسواسي كه تكرار ميشوند تا شخص احساس راحتي يا درست بودن پيدا كند
رفتارهاي ايمني اغلب خصيصه فردي و معناي شخصي براي افراد دارد
بنابراين يك زن ممكن است به طور افراطي چهره خود را بپوشاند و ديگري ممكن است از ديگران اجتناب بكند زيرا كه معتقد است توجه آنها متمركز او باشد
رفتارهاي ايمني در اختلال بدشكلي بدن عموما با افراد منطبق ميباشند، براي اجتناب فكر درباره يك خصيصه، تغيير يك خصيصه، پنهان كردن يك خصيصه، منحرف كردن توجه از يك خصيصه يا كاهش دادن ناايمني يا پريشاني درباره يك تصوير
مثالهاي متنوع از رفتارهاي ايمني در زير فراهم شده است 1) يك مردي كه همه عكسهاي خودش را پاره ميكند تا از تفكر در مورد برداشت اشتباه خود جلوگيري كند2) زني كه زمان زيادي را صرف استفاده از مواد آرايشي براي پوشاندن نقصهاي چهره خودش ميكند چرا كه معتقد است تعداد زيادي چين و چروك در چهرهاش دارد 3) مردي كه همه موهايش را ميتراشد و خالكوبي بزرگي ميكند تا توجه عموم را از عيب بيني خود منحرف كند با اين عمل خود – هوشياري خودش را افزايش ميدهد و ارزيابي منفي از ظاهر خودش را بوسيله ديگران جذب ميكند4) مردي كه با بيني خودش اشتغال ذهني دارد در زماني كه در مقابل آينه ايستاده به طور ذهني جراحي پوستي انجام ميدهد تا به احساس آرامش برسد
اين عمل مشابه وارسي و شستشوي وسواسي در اختلال وسواس فكري_عملي ميباشد كه شخص براي پايان دادن مسئله مشكل ساز اعمال وسواسي انجام ميدهد تا به آرامش يا اطمينان مطلق (ساكلوس كيس، ۱۹۹۵)، يا احساس درست بودن برسد (يريا – توبيس و نظير اغلو، ۲۰۰۰)
اهميت اين مدل در اين است كه حلقه پسخوراند ديگري هم وجود دارد
رفتارهاي ايمني ممكن است به طور مختصر پريشاني يا ناايمني را كاهش دهد اما متقابلا خود – هوشياري، اشتغال ذهني و ارزيابي منفي را توليد و افزايش ميدهد
به علاوه، رفتارهاي ايمني،1) شامل شمار زيادي تلاش توجه ذهني است كه وسيلهاي براي كاهش ظرفيت اطلاعات بيروني ميباشد،2) اغلب منجر به نظارت بيشتر ميشود (مانند وارسي كردن در آينه،3) ممكن است به طور عيني منجر به بدتر شدن ظاهر فرد شود (براي مثال، برداشتن پوست) ،4)افزايش توجه ديگران به ظاهر فرد (براي مثال شخصي ممكن است مدام دست خود را در مقابل چهره خود نگه دارد (ويل، ۲۰۰۴)
2-2-4- عوامل خطرزاي فرهنگي-اجتماعي
به نظر ميرسد كه اختلال بدشكلي بدن ، در بستر اجتماعي _ فرهنگي روي ميدهد كه براي جذابيت و زيبايي ارزش زيادي قائل است (بالمن، ويلهلم، ۲۰۰۴)
كش و گرانت (۱۹۹۶) عنوان ميكنند، زماني كه فرهنگ جامعه بر جذابيت ظاهري مخصوصا براي زنان تأكيد نمايد، به تدريج زمينه نگراني از تصوير بدني فراهم ميشود
و اين نگرانيها درباره ظاهر بدني و اهميت جلوه جسماني مناسب، ممكن است بر اشتغال ذهني درباره زشتي جسمي خيالي تاثير گذاشته يا آنها را تشديد كند (روزنهان، سليگمن ترجمه دهقاني ۱۳۸۴)
اهميتي كه اجتماع به ظاهر يا زيبايي ميدهد فرد را مجبور ميسازد، بدنش را با ايده آلهاي فرهنگي و اجتماعي مقايسه كند و بر نگراني درباره ظاهر يا اختلال بدشكلي بدن تاثير ميگذارد و تاكيد اجتماع بر روي جذابيت، در شكل گيري اختلال بدشكلي بدن نقش دارد (فيليپس، ۱۹۹۶)
در سالهاي اخير در فشار اجتماعي بر تصوير بدني به ميزان قابل توجهي در ارتباط با وزن و شكل و تناسب بدن مطرح است و براي بسياري از زنان يك بدن ايده آل و زيبا مطابق با معيارهاي اجتماعي روز، داشتن بدني لاغر و كمتر عضلاني است درحاليكه براي مردان داشتن بدني با ماهيچههاي بزرگتر، ايده آل محسوب ميشود (رايت ، ۱۹۷۵ به نقل از حسيني و همكاران، ۱۳۸۹)
فشارهاي اجتماعي باعث ميشود كه فرد نسبت به ظاهر خود احساس ناراحتي و ناامني كند، زيرا كمتر كسي از اندام يا چهره ايده آل برخوردار است و حتي گاهي علي رغم داشتن چهره يا اندامي زيبا ممكن است به دليل تفاوت با آنچه كه مورد پسند اجتماع است خود را محبوب يا دوست داشتني احساس نكند
پايين آمدن عزت نفس فرد سبب تشديد اضطراب ميشود
فردي كه عزت نفس پاييني دارد كمتر به خود متكي بوده و مداوم در جستجوي تاييد ديگران است و در بخشي از اين تاييد نيز ارزيابي ديگران از ظاهر خود را مد نظر قرار ميدهد
از سوي ديگر افرادي كه اعتماد به نفس كمي دارند و به دنبال تاييد ديگران هستند، ممكن است به همين دليل خود را در معرض روابط بيحد و مرز و نامشخص قرار دهند، به اين اميد كه با گرفتن تاييد و تحسين ديگران خود را راضي ساخته و اثبات كنند كه جذاب هستند، در حالي كه اين اقدام علاوه بر آسيبهايي كه ممكن است به آنها وارد كند، اوضاع را وخيم تر مي سازد، و تمايل او را براي دريافت بازخوردهاي بيشتر از ديگران بيشتر ميكند
درگير بودن در يك رابطه ميتواند باعث بروز يا رشد اختلال بد شكلي بدن گردد
براي مثال، پژوهش شيتس و اجمر در سال ۲۰۰۵ نشان داده است كه حداقل ۳۰ درصد افرادي كه درگير رابطه با جنس مخالف هستند از شريك خود تقاضاي تغيير وزن و ظاهر ميكنند كه اين به نوبه خود بر رضايت فرد از رابطه تاثير ميگذارد
همچنين در پژوهش ديگري مشخص شد كه وقتي فرد براي تغيير دادن وزن يا ظاهر خود تحت فشار قرار مي گيرد باعث ميشود كه فرد احساس نمايد كه پذيرفته شده نيست و از ظاهر و اندام خود ناراضي شود
نارضايتي از چهره، ظاهر و اندام ميتواند تاثير زيادي بر زندگي افراد بگذارد
اين تاثير طيف وسيعي را از يك غم و ناراحتي زودگذر تا جراحيهاي پر خرج زيبايي شامل ميشود
گاهي هم اين رابطه به طور غيرمستقيم تاثير خود را بر فرد ميگذارد
براي مثال، تجربه مورد خيانت واقع شدن يا آگاهي از اين نكته كه فرد مقابل به افراد ديگري نيز توجه دارد به خودي خود ميتواند باعث نارضايتي فرد از ظاهر و اندام خود شود، زيرا ممكن است فرد تقصير مسئله را به گردن بگيرد و احساس كند كه اين مسئله به دليل كمبودي در خود او به خصوص كمبودي در ظاهر يا اندام است كه اين باعث كاهش احساس عدم اعتماد به نفس و واكنشهاي شديدي مانند برقراري ارتباط با ديگران به منظور اثبات دوباره محبوب بودن، جراحيهاي پلاستيك و غيره شود
البته ممكن است عكس اين نيز رخ دهد، فردي كه از تعداد معدودي، بازخورد منفي دريافت كرده است (اتفاقي كه ممكن است براي هر فردي رخ دهد) به دليل حساسيت و آسيب پذيري نسبت به اين واكنشها و ترس از طرد شدن توسط ديگران تصميم به كناره گيري از ديگران گرفته و به كلي منزوي شود كه اين، فرد را به نوبه خود در چرخه معيوب شكست و طرد قرار ميدهد
علت ديگري كه در تحقيقات مورد بررسي قرار گرفته است رسانهها است كه فشار زيادي براي بودن در يك سايز و نوع خاص بدني اعمال ميكنند و مواردي مثل عروسكهاي باربي و اشخاص انيميشني تمايلي را در كودكان ايجاد مي كنند كه بايستي در سايز مشخص و ظاهر معيني باشند
يك رسانه ها معمولا"پيوسته، مدگرايي و پديده مانكنيسم را ترويج ميكنند
و به دست آوردن استانداردهاي بدني، مستلزم رعايت الگوهاي مصرفي خاصي است كه در بازار سرمايه داري تعيين ميشوند
در سيستم سرمايه داري براي افزايش سود دائما لباس و مد و آرايشهاي افراطي را تبليغ و ارزش گذاري ميكنند به بياني ديگر، فرهنگ مصرفي انسانها را تشويق ميكند تا پوست، مخصوصاً پوست زنانه، را به گونهاي تلقي كننند كه لازم است همواره به منظور حفاظت در برابر گذر زمان روي آن كار مداوم صورت پذيرد تا بدين ترتيب پوست بتواند ويژگي تفاوت جنسيتي خود را در قالب نرمي احساس و حفظ نمايد
در دهههاي اخير تعداد زيادي از رسانهها، جوامع را به وسيله ايده الهاي زيبايي تبليغاتي براي رسيدن به زيبائي بمباران كردهاند(سارور و همكاران، ۲۰۰۴؛ فيليپس و همكاران، ۱۹۹۶)
اصالت يافتن زيبايي چهره و تناسب اندام از طريق رسانهها خود باعث بروز تغييرات عميقي در سبك زندگي و نگاه افراد به زندگي شده است
اين نگاه حتي بر روي ازدواج و همسرگزيني افراد نيز ناخودآگاه اثر گذاشته است
به نحوي كه يكي از مهمترين ملاك ها در همسر گزيني اكنون زيبايي و اندام متناسب محسوب ميشود
به طور ويژه به نظر ميرسد كه تصاوير و پيام رسانهاي، باعث افزايش باورهاي غلط بيماران مبتلا به اختلال بد شكلي بدن ميگردد (فيليپس و همكاران، ۱۹۹۶)
مطالعات بر روي مردان و زنان بزرگسال نشان ميدهد كه در معرض ايده آلهاي بدني قرار گرفتن باعث افزايش نارضايتي از ظاهر آنها ميشود
در حدود يك چهارم افراد در مطالعات فيليپس ( )علت اصلي علائم اختلال بدشكلي بدن خودشان را تمركز رسانه بر روي زيبايي ظاهر ميدانند
بدشكلي هراسي عضله به نظر ميرسد، نتيجه فشار اجتماعي-فرهنگي باشد و تبليغات رسانه ها تا همين چند سال پيش خيلي كمياب بود، ولي پيامهاي كنوني رسانه براي اينكه مردان بهتر است كه