شنبه ۱۹ اسفند ۰۲

دانلود مقالات پايان نامه

ارتباط دلبستگي و تنظيم هيجان در قالب سبك‌هاي دلبستگي

۱۲۰ بازديد

دلبستگي و تنظيم هيجان

 

ارتباط دلبستگي و تنظيم هيجان را مي‌توان در قالب سبك‌هاي دلبستگي مطرح كرد.

الف) ايمني در دلبستگي و تنظيم هيجان سازنده: هنگامي كه افراد دلبسته ايمن با محركها و رخدادهاي تهديدآميز بيروني يا دروني مواجه مي‌شوند، در فرايندهايي چون حل مسئله، برنامه‌ريزي و ارزيابي شناختي درگير مي‌شوند؛ در رخدادهاي منفي غرق نشده و نگاهي از فراسو به مسئله دارند و از افراد حمايت كننده براي حل مسئله و كاهش سطح استرس كمك مي‌گيرند. افراد ايمن از مهارت‌هاي خود آرامش‌دهي برخوردارند، و خودشان را با تكنيك‌هاي تنظيم هيجاني آشكار و يا نهاني كه از نگاره‌هاي دلبستگي‌شان آموخته‌اند آرام مي‌سازند (ميكالينسر و شيور، 2007). اپستين و مير (1989) به اين تلاشهاي تنظيمي «روشهاي سازنده انطباق» مي‌گويند.

از ديدگاه نظري، رويكرد سازنده انطباقي افراد ايمن در تنظيم هيجان در نتيجه تعامل با نگاره‌هاي دلبستگي حساس و پاسخگو به نيازهاي آنها بوجود آمده است. در طي چنين تعاملي، افراد ايمن مي‌آموزند كه جستجوي مجاورت به حمايت، راحتي و آرامش مي‌انجامد، در نتيجه آنها با اعتماد به نفس زياد و روش‌هاي مؤثر به سمت ديگران مي‌روند. علاوه بر اين تعامل مثبت با نگاره‌هاي دلبستگي انتظارات مثبتي را در ارتباط با وجود حمايت‌هاي اجتماعي براي فرد به ارمغان مي‌آورد (ميكالينسر و شيور، 2007).

تعامل مثبت با نگاره‌هاي دلبستگي حمايت كننده حل مسئله را نيز در فرد تسهيل مي‌كند. يك قسمت مهم و اساسي در حل مسئله اين نكته است كه فرد فعاليت غلط قبلي خود را تشخيص داده و براي موفقيت در حل مسئله در آن تغيير ايجاد كند. نگاره‌هاي دلبستگي ايمن به افراد اين اجازه را مي ‌دهند كه اعتقادات غلط خود را بدون سرزنش و شك نسبت به خود تصحيح كرده و در حل مسئله موفق شوند (ميكالينسر و شيور، 2007). بنابراين اعتماد به نفس در اين افراد قوت مي‌گيرد و بدين ترتيب، افراد ايمن ذهن خود را بر روي اطلاعات جديد باز مي‌كنند و نقشه‌هاي خود را بصورت منعطفي با واقعيت تنظيم مي‌سازند. اين اعتقاد كه حمايت در زمان نياز موجود است، افراد ايمن را به سمت موقعيت‌هاي چالش‌زا و تحمل ابهامات و ترديدها سوق مي‌دهد.

افراد ايمن مي‌توانند موقعيت را ارزيابي مجدد سازند، رخدادها را بصورت نسبتاً بي‌خطر بازسازي كنند، بصورت نمادي رخدادها را به چالش كشيده، حس مثبت نسبت به خودكارآمدي‌يشان را حفظ كرده و رخدادهاي نامطلوب را به علت‌هاي قابل كنترل، موقتي و وابسته به موقعيت نسبت مي‌دهند. اين افراد ديد بسيار مثبتي نسبت به خود و دنيا دارند. در اثر تعامل با نگاره‌هاي حمايت‌گر، افراد ايمن آموخته‌اند كه پريشاني‌ها قابل كنترل و موانع قابل برداشتن هستند (ميكالينسر، شيور و هورش، 2006). بنابراين چون افراد دلبسته ايمن رخدادهاي هيجان‌انگيز را اداره كرده و ارزيابي مجدد مي‌سازند، بنابراين اغلب نيازي به تغيير يا سركوب هيجان‌ها ندارند. اين افراد نسبت به هيجاناتشان باز و پذيرا هستند؛ آزادانه و صريح احساسات خود را بيان مي‌كند و آنها را بدون تحريف تجربه مي‌كنند (ميكالينسر و همكاران، 2003).

افراد دلبسته ايمن با پريشاني‌هاي خود بدون ترس از دست دادن كنترل يا غرق شدن در موقعيت برخورد مي‌كنند. براي افرادي كه نگاره‌هاي دلبستگي در دسترس و پاسخگو دارند، بيان هيجان‌هاي منفي معمولاً به حمايت‌هاي آرامش‌بخش و راهنمايي‌هاي مفيد منجر مي‌شود. بنابراين اين افراد مي‌آموزند كه پريشاني‌ها مي‌توانند به نحو صادقانه‌اي بيان شوند، بدون اينكه روابطشان به خطر بيافتد. اين حالت، تعادل بين تجربه و ابراز هيجان را افزايش مي‌دهد (با داشتن اهداف معقولانه در ذهن و بدون خصومت، كينه و اضطراب از دست دادن كنترل يا ترس از ترك شدن). به عقيده كسيدي (1994) «تجربه امنيت بر اساس انكار اثرات منفي نيست بلكه به توانايي تحمل اثرات منفي موقتي در جهت تسلط بر تهديد ها يا موقعيت‌هاي نااميد كننده مربوط است» (ص 123). به بيان ديگر، در افراد ايمن«تنظيم هيجان» به اجتناب، سركوب يا انكار هيجان‌ها نياز ندارد (ميكالينسر، گيلات و شيور، 2002).

 

ب) اجتناب دلبستگي و سركوب تجارب هيجان: افراد با سبك دلبستگي اجتنابي به هيجان‌ها اجازه ابراز آزادانه نمي‌دهند. دفاعهاي اجتنابي اغلب در جهت ممانعت از تجربه حالت‌هاي هيجاني است كه باعث غير فعال‌سازي سيستم دلبستگي شود (مين و وستون، 1982). ممانعت دفاعي مستقيماً در جهت هيجان‌هايي چون ترس، اضطراب، خشم، غم، شرمندگي، گناه و پريشاني است زيرا اين هيجانها بوسيله تهديدها فعال شده و باعث فعال سازي ناخواسته سيستم دلبستگي مي‌گردد. علاوه براين، هيجان خشم مستلزم اين امر است كه فرد در روابط شركت ورزد، و اين مشاركت اتكا به خود را در افراد اجتنابي كاهش مي‌دهد (كسيدي، 1994). علاوه بر اين ترس، اضطراب، غم، شرمندگي و گناه به عنوان نشانه‌هاي ضعف يا آسيب‌پذيري تفسير مي‌شود كه با حس قدرت و استقلال افراد اجتنابي در تضاد قرار دارد. افراد اجتنابي با هيجان شادي و لذت راحت نيستند؛ چون اين هيجانها نزديكي بين فردي را توسعه داده و بوسيله افراد بصورت سرمايه گذاري در روابط تفسير مي‌شود (كسيدي، 1994). افراد اجتنابي اغلب از عكس‌العملهاي هيجاني نسبت به در دسترس نبودن نگاره‌هاي دلبستگي ممانعت مي‌ورزند، چون اين عكس‌العملها بر نيازها  و وابستگي دلالت دارد. در حالي كه افراد ايمن معمولاً ارتباطات، مصالحات خود را افزايش مي‌دهند و در جهت حفظ آنها تلاش مي‌كند؛ افراد اجتنابي در جهت كمتر كردن نزديكي‌ها و ارتباطات بين فردي تلاش مي‌كنند (ميكالينسر و شيور، 2007).

رويكرد اجتنابي در فرايند تنظيم هيجان اغلب در جستجوي مجاورت، حل مسئله و ارزيابي مجدد مداخله مي‌كند. براي افراد اجتنابي، كساني كه بر فاصله بين فردي  و اتكا به خود تأكيد دارند، جستجوي مجاورت در زمان نياز بصورت امري خطرناك و سخت مي‌باشد. علاوه براين آنها با حل مسئله و ارزيابي مجدد نيز مشكل دارند، چون اين راهبرد‌هاي انطباقي به تشخيص تهديدها يا خطاها نياز دارد؛ فعاليتهايي كه افراد اجتنابي آن را به علت اعتماد به نفس كاذب انكار مي‌كنند. افراد اجتنابي از حل مسئله روي‌گردان مي‌شوند، بويژه هنگامي كه امكان شكست و غير قابل حل بودن مسئله وجود داشته باشد، چون اين حالات با حس برتري و خود تعييني كاذب  آنان در تضاد است (شيور و كلارك[1]، 1994).

ناتواني يا نخواستن افراد اجتنابي در مورد برخورد با هيجانهاي دردناك باعث مي شود كه افراد اجتنابي با يك گزينه تنظيمي يعني سركوب هيجان مواجه مي‌شوند؛ لازاروس و فولكمن (1984) به آن انطباق فاصله‌اي[2] و گروس (1999) به آن تنظيم هيجان پاسخ محور مي‌گويند. اين تلاشهاي تنظيمي شامل انكار يا سركوب افكار يا خاطرات هيجاني، گرفتن توجه از موضوعات هيجاني، سركوب تمايلات رفتاري هيجاني و ممانعت يا پوشاندن تظاهرات كلامي و غيركلامي هيجاني مي‌باشد. جلوگيري از تجربه هشيار و عدم ابراز هيجان‌ها در افراد اجتنابي باعث مي‌شود تجارب هيجاني آنها در حافظه يكپارچه نگردد. بنابراين اين افراد از تجارب خود بطور موثر در پردازش اطلاعات يا رفتارهاي اجتماعي سود نمي‌برند. براي اين افراد، بهتر است كه هيجانها پنهان يا سركوب شوند تا اينكه از آنها بصورت منعطفي در تنظيم رفتار استفاده كنند، چون آنها آموخته‌اند كه بيان پريشاني‌ها و ضعف‌ها عمدتاً منجر به تنبيه و طرد مي‌گردد (كسيدي، 1994).

ج) اضراب دلبستگي و تشديد هيجان‌هاي نامطلوب: بر خلاف افراد ايمن و اجتنابي كه تمايل دارند هيجان‌هاي منفي خود را بصورت ناهماهنگ با اهداف دلبستگي خود در نظر بگيرند  و اين هيجانها را بصورت مؤثر اداره يا سركوب نمايند؛ افراد اضطرابي اغلب اين هيجانها را هماهنگ با اهداف دلبستگي خود مي‌دانند و سعي بر آن دارند كه به آنها ارزش داده يا حتي در آنها اغراق كنند. افراد اضطرابي بوسيله آرزوي برآورده نشده‌ي بدست آوردن توجه و حمايت قابل اعتماد نگاره‌هاي دلبستگي هدايت مي‌شوند، بنابراين به هيجان‌هاي مربوط به كسب توجه و مراقبت شدت مي بخشند، هيجاناتي كه بر نيازمندي و ضعف آنها دلالت دارد مانند غم، اضطراب، ترس و شرم. بيش‌فعال سازي اضطرابي در تلاش براي حفظ و شدت بخشيدن به هيجانهاي كه سيستم دلبستگي را فعال مي‌سازند تجلي مي‌يابند، هيجانهاي چون ترس و دلهره راجب طرد شدن و شك راجب كارآمدي فردي (شيور، كولينز و كلارك، 1996).

افراد اضطرابي در حل مسئله به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه موقعيت مسئله‌زا را دائمي سازند و بيان نيازمندي و نارضايتي شان ادامه‌دارشود. علاوه براين حل مسئله موفق خلاف تعريف «خود» افراد اضطرابي بصورت فردي ناتوان و ناشايسته مي‌باشد. افراد اضطرابي همچنين در رفتار جستجوي مجاورت مشكل دارند. چون اگرچه آرزوي شديد آنها براي امنيت و حمايت اغلب تلاشهاي جستجوي مجاورت آنها را شدت مي‌بخشد، شك آنها در مورد در دسترس بودن حمايت، با ترس طرد شدن همراه مي‌گردد و در زمان نياز در درخواست آنها براي كمك ترديد و دودلي بوجود مي‌آيد. در نتيجه ممكن است در مورد جستجوي مجاورت بصورت مستقيم ترديد ورزند و بصورت غير مستقيم اين كار را انجام دهند كه احتمال رد درخواست را كم سازند (ميكالينسر، فلورين، كوان[3] و كوان، 2002).

چگونه بيش‌فعال‌سازي اضطرابي حفظ و حمايت مي‌شود؟ راههاي زيادي وجود دارد مثل ارزيابي‌هاي مصيبت‌بار، شدت بخشيدن به تهديد‌هاي هرچند كوچك، حفظ اعتقادات نااميد كننده راجع به ناتواني فرد در اداره پريشاني‌ها، نسبت دادن رخدادهاي تهديد آميز به دلايل غير قابل كنترل و عدم كفايتهاي فردي.

يك راهبرد براي شدت بخشيدن به هيجانهاي منفي، اين گونه است كه افراد در برخورد با تهديدها دچار هراس شده و شكست را مي‌پذيرند، بنابراين به گونه‌اي عمل كرده كه به شكست منجر شود. اين راهبردها يك چرخه خود شدت‌بخشي پريشاني بوجود مي‌آورند، كه حتي بعد از طرف شدن پريشاني نيز وجود دارد. در نتيجه افراد اضطرابي هيجان‌هاي منفي زيادي را تجربه مي‌كنند، فرايندشناختي آنها اغلب بوسيله پريشاني مختل مي شوند و جريان هشياري بوسيله افكار و احساسات مربرط به تهديد پر مي‌شود ( گروس، 2007).

اگرچه‌راهبردهاي بيش فعال سازي و غير فعال سازي به تظاهرات هيجاني متضاد (شدت بخشي و سركوب) منجر مي‌شوند، افراد اجتنابي وجود تجارب هيجاني سازنده را بوسيله مسدود كردن هشياري براي كسب آنها از دست مي‌دهند و افراد اضطرابي امكانهاي سازنده را با توجه زياد به جنبه‌هاي مخرب هيجان از دست مي‌دهند.

 

د) تمايل به جستجوي حمايت: مطالعات متعددي رابطه بين دلبستگي ايمن و جستجوي حمايت را تأييد كرده‌اند. براي مثال، فلورين، ميكالينسر و باچولتز[4] (1995) دريافتندكه افراد ايمن (در مقابل همتايان غير ايمن) تمايل بيشتري براي جستجوي ابزاري و هيجاني حمايت از والدين، دوستان نزديك و همسر دارند. بطور مشابهي لاروس[5]، برنير[6]، سووي[7] و داچزن[8] (1999) دريافتند كه افراد دلبسته ايمن براي كمك به دنبال منابع حرفه‌اي مثل معلم‌ها، اساتيد و مشاورها هستند. اين يافته‌ها در يك مطالعه طولي نيز يافته شد (سيفگ-كرنك[9] و بيرز[10]، 2005).

در تحقيق ديگري نيز كه به تأثير دلبستگي بر پاسخهاي فيزيولوژيكي مربوط به استرس پرداخت، پاسخهاي فيزيولوژيكي زنان (ضربان قلب و فشار خون) به رخدادهاي هيجان‌انگيز (انجام تكليف هاي پر استرس) در حضور و غياب همسرشان اندازه‌گيري شد. زنان ايمن پاسخهاي فيزيولوژيك ملايم‌تري نسبت به سبك‌هاي اضطرابي و اجتنابي در هر دو حالت حضور و غياب همسر نشان دادند. نتيجه مهم اين مطالعه اين بود كه سطح استرس زنان اضطرابي و اجتنابي در حضور همسر افزايش مي‌يافت. به عقيده اين محققان همسر بر استرس زنان ايمن تأثير نداشت چون اين زنان از توانايي تنظيم هيجان برخوردار بودند. براي زنان غير ايمن، حضور همسر سطح استرس را بالا مي‌برد چون همسر آنها در گذشته براي آنها حامي منتقد و بي‌كفايتي بوده است (كارپنتر[11] و كركپاتريك[12]، 1996).

مك‌گوان[13] (2002) از افراد خواست به نگاره‌هاي دلبستگي مهم خود فكر كنند و همزمان يك تكليف پر استرس را انجام دهند. افراد ايمن با اين فكر سطح استرس‌شان پايين آمد و عزت نفسشان بالا رفت. اما سطح استرس افراد غيرايمن با تفكر راجع به نگاره هاي دلبستگي مهم افزايش يافت. مطالعات مربوط به دلبستگي اجتنابي بطور پيوسته نشان دادند كه اجتناب با تمايل ضعيف جستجوي حمايت همراه است (لاروس و همكاران، 1991؛ لوپز، ملندز[14]، سائر[15]، برگر[16]، ويسمن[17]، 1998). در تحقيقي كه هارت[18]، شيور و گلدنبرگ[19] (2005) (مطالعه 3 و 4) انجام دادند، دانش آموزان آمريكايي يا يك متن منفي يا خنثي راجع به آمريكا مطالعه كردند، يا در معرض بازخورد شكست يا بدون بازخورد در مورد انجام يك تكليف شناختي قرار گرفتند. در ادامه دستكاري، اين شركت كنندگان ميزان ميل خود را به روابط عاشقانه گزارش كردند. از آنها خواسته شد كه رابطه عاشقانه ايده‌آل خود را تصور كنند و اينكه چقدر اين رابطه نزديك خواهد بود، و اينكه آنها چقدر مي‌توانند روي دلسوزي و حمايت همسرشان حساب كنند. هر دو مطالعه نشان داد كه افراد اجتنابي حتي در حالت‌هاي خنثي (متن خنثي و يا بدون بازخورد) ميل كمتري را براي ايجاد صميمت نسبت به بقيه افراد نشان دادند. مهم‌تر اينكه در حالت منفي يعني خواندن مقاله منفي نسبت به آمريكا يا بازخورد منفي افراد اجتنابي كاهش زيادي در ميل به صميميت و روابط نزديك نشان دادند.

يافته‌ها در ارتباط با اضطراب دلبستگي و جستجوي حمايت ثبات متوسطي را نشان مي‌دهند. اگرچه نيمي از مطالعات نشان مي‌دهند كه اضطراب دلبستگي با عدم جستجوي حمايت در ارتباط است اما مطالعات ديگر رابطه معناداري پيدا نكردند. اين نتايج بي ثبات ممكن است ناشي از رويكرد دوسوگرايي افراد اضطرابي در جستجوي حمايت باشد (آرزوي شديد براي امنيت، با شك راجب در دسترس بودن نگاره هاي دلبستگي همراه مي شود).

ووجل[20] و وي[21] (2005) دو مسير علّي از سمت اضطراب دلبستگي به جستجوي مجاورت مشخص كردند. در يك مسير، اضطراب دلبستگي با پريشاني شديد همراه شده در نتيجه حمايت افزايش يافته است. در مسير دوم اضطراب دلبستگي با درك منفي حمايت ديگران همراه شده و به كاهش جستجوي حمايت منجر مي‌شود. اين همراهي درك منفي در دسترس بودن حمايت و كاهش جستجو در تحقيق سيمپسون[22] و رولز (2004) نيز ديده مي‌شود.

در مجموع، تحقيقات نشان مي‌دهد كه دلبستگي ايمني جستجوي حمايت را بصورت سازنده و مؤثر پرورش مي‌دهد، در حالي كه دلبستگي ناايمن در جستجوي حمايت مؤثر مداخله كرده يا از آن ممانعت مي‌كند. افراد اجتنابي با راهبردهاي غيرفعالسازي از بيان رفتاري نياز به مراقبت و حمايت جلوگيري مي‌كنند. افراد اضطرابي در جستجوي مراقبت عدم ثبات نشان مي‌دهند، به اين علت كه ميل شديد به مراقبت با شك راجع به حمايت‌گر بودن نگاره‌ها همراه مي‌شود و باعث دوسوگرايي و عدم ثبات آنها مي‌گردد. گاهي اين افراد از تقاضاي كلامي و مستقيم حمايت جلوگيري مي‌كند و نياز و پريشاني خود را بصورت غيرمستقيم و غيركلامي نشان مي‌دهند.

 

ه) الگوهاي ارزيابي: جهت‌گيري دلبستگي با اعتقادات و انتظارات افراد در مورد توانايي‌شان در مقاومت در برابر استرس يا انطباق مؤثر با آنها در ارتباط است. حس كارآمدي در افراد ايمن با «تاب‌آوري خود[23]» (جرد[24]، انيشي[25] و كارلسون[26]، 2004؛ كوباك و اسكيري[27]، 1988) و درك وجود منابع حمايت كننده همراه است (بلو[28]، ليدون[29]، جانسون[30]، 2002). دلبستگي ايمن با انتظارات مثبت مربوط به تنظيم خلق منفي (مولر[31]، مك كارتي[32] و فولادي[33]، 2002)، اطمينان بيشتر به توانايي‌هاشان در حل مسائل زندگي (وي[34]، هاپنر[35] و مالينكرودت[36]، 2003)، ديدگاه مثبت‌نگر و اميدوارانه به زندگي (هينونن[37]، ريكونن[38]، كيلتيكانگاس[39] و استراندبرگ[40]، 2004) و مقاومت و پايداري بيشتر در مقابل استرس (ميسلس[41]، 2004) همراه است. در مقابل، اضطراب دلبستگي و اجتناب دلبستگي با سطوح پايين تاب‌آوري و طاقت و دوام و ديدگاه نااميدانه و منفي گرا نسبت به زندگي همراه است (ميكالينسر و شيور، 2007).

تحقيقات متعددي نشان داده‌اند كه سبك دلبستگي با ارزيابي و روش انطباق افراد با تهديد رابطه دارد (برانت[42]، ميكالينسر و فلورين، 2001الف، 2001ب، مولر، فولادي، مك‌كارتي و هتچ[43]، 2003). اين يافته‌ها در مورد دلبستگي ايمن و اضطرابي با ثبات و هماهنگ است و در مورد دلبستگي اجتنابي كمتر ثبات وجود دارد. دلبستگي ايمن با ارزيابي‌ رخدادهاي تهديدآميز به صورت كمتر تهديدآميز و آرام‌بخش و ارزيابي مثبت توانايي‌هاي خود در برخورد با مسائل همراه است. در مقابل دلبستگي اضطرابي با ارزيابي‌هاي افزايش دهنده و شدت بخش تهديد و توانايي كم خود در برخورد با مسائل همراه است. همان‌طوركه گفته شد يافته‌ها در مورد دلبستگي اجتنابي از ثبات كمي برخوردار است. در ارتباط با ارزيابي توانايي خود در برخورد با مسائل، بيشتر تحقيقات نشان مي‌دهد كه ارزيابي‌هاي افراد اجتنابي بسيار شبيه به افراد دلبسته ايمن است (خود را در برخورد با مسائل توانا مي‌داند). در ارتباط با ارزيابي‌هاي تهديد، بيشتر تحقيقات نشان مي‌دهد كه افراد اجتنابي شبيه به افراد اضطرابي، رخدادها را بسيار تهديدآميز ارزيابي مي‌كنند (برانت و همكاران، 2001الف و 2001ب؛ ويليامز[44] و ريسكند[45]، 2004).

و) انطباق مسئله محور: در ارتباط با روش «انطباق مسئله محور» بعضي تحقيقات نشان دادند كه افراد دلبسته ايمن بيشتر از افراد غير ايمن از اين روش استفاده مي‌كنند (ميكالينسر و فلورين، 1998) اما بعضي مطالعات رابطه معناداري پيدا نكردند(ميكالينسر و فلورين، 1995؛ ميكالينسر، فلورين و ولر[46]، 1993؛ برانت و همكاران، 2001الف). بسياري از تحقيقات بين سبك اجتنابي و انتخاب راهبردهايي همچون فاصله‌گيري مثل انكار استرس، عدم توجه به مسئله و عدم درگيري شناختي و رفتاري با مسئله، سركوب (جرد و همكاران، 2004؛ ميكالينسر و اورباچ، 1995) و رفتارهاي كندكننده (پرت كردن حواس براي اجتناب در برخورد با ايجاد كننده‌هاي استرس) رابطه معني‌دار يافته‌اند.

فقط در يك مطالعه (برانت و همكاران، 2001الف) افراد ايمن شبيه به افراد اجتنابي از روش انطباقي فاصله‌گيري استفاده كردند. در اين مطالعه مادران ايمن كودكان سالم و كودكاني كه به نوعي بيماري كليوي با شدت كم مبتلا بودند، روشهاي انطباقي جستجوي حمايت و حل مسئله را مورد استفاده قرار دادند؛ اما مادران ايمني كه فرزندانشان از بيماري قلبي شديدي رنج مي‌بردند به راهبردهاي فاصله‌گيري تمايل داشتند. اين نتيجه حاكي از اين مطلب است كه مادران ايمن در شرايطي از راهبردهاي فاصله‌گيري استفاده مي‌كنند كه تفكر راجع به شرايط استرس‌زا، كاركرد مؤثر مادري آنها را تخريب مي‌كند. سركوب افكار دردناك راجع به بيماري فرزندشان به اين مادران اجازه مي‌دهد ‌به ارزيابي مثبتي از نحوه مادري خود برسند. همگام با اين يافته اشميت[47]، ناچتيگال[48]، وتريچ-مارتون[49] و اشتراس[50] (2002) دريافتند كه دلبستگي ايمن با انعطاف در روشهاي انطباقي همراه است.

محققاني كه راهبردهاي انطباقي هيجان‌مدار (مثل تفكر آرزو مدار، سرزنش خود و نشخوار فكري) را مورد ارزيابي قرار دادند، بصورت باثباتي ارتباط بين اضطراب دلبستگي و راهبردهاي انطباقي هيجان‌مدار را تأييد كرده‌اند. در مطالعات انجام شده (برانت و همكاران، 2001الف؛ شارف[51]، ميسلس[52] و كيونسون-بارون[53]، 2004؛ ميكالينسر و فلورين، 1998) افراد دلبسته اضطرابي نسبت به افراد دلبسته ايمن از راهبردهاي هيجان‌مدار بيشتر استفاده كردند. آنها تمايل دارند كه توجه خود را بيشتر بر پريشاني حاصل از مسئله متمركز كنند تا راه‌حل‌هاي ممكن مسئله.

در حقيقت نتيجه تحقيقات پيشين در اين زمينه نشان داده است كه بين راهبردهاي انطباقي و سبك‌هاي دلبستگي ارتباط وجود دارد. دلبستگي ايمن با راهبردهاي انطباقي مسئله مدار همراه است و مكانيزم فاصله‌گيري، زماني شكل مي‌گيرد كه فكر كنند مسئله قابل حل نيست. دلبستگي اضطرابي با راهبردهاي انطباقي هيجان‌مدار و دلبستگي اجتنابي با راهبردهاي فاصله‌گيري همراه است.

 

[1] Clark

[2] Distancing coping

[3] Cowan

[4] Bucholtz

[5] Larose

[6] Bernier

[7] Souey

[8] Duchesne

[9] Seiffge-krenke

[10] Beyers

[11] Carpenter

[12] ******kpatrik

[13] McGowan

[14] Melendez

[15] Sauer

[16] Berger

[17] Wyssmann

[18] Hart

[19] Goldenberg

[20] Vogel

[21] Wei

[22] Simpson

[23] Ego-resiliency

[24] Gjerde

[25] Onishi

[26] Carlson

[27] Sceery

[28] Buelow

[29] Lyddon

[30] Johnson

[31] Moller

[32] McCarthy

[33] Fouladi

[34] Wei

[35] Heppner

[36] Mallinckrodt

[37] Heinonen

[38] Raikkonen

[39] keltikangas

[40] Strandberg

[41] Mayselesse

[42] Berant

[43] Hatch

[44] Williams

[45] Riskind

[46] Weller

[47] schmidt

[48] Nachtigall

[49] Wuetrich-Marton

[50] Strauss

[51] Scharf

[52] Mayseless

[53] Kivenson- Baron

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.