شنبه ۱۹ اسفند ۰۲

دانلود مقالات پايان نامه

پايان نامه ارشد - آموزش مهارت هاي زندگي در بين برنامه هاي كودك تلويزيون...

۱۱۴ بازديد

فرهنگ لغات مطالعات رسانه اي و ارتباطي بازنمايي را اين گونه تعريف مي كند :

كاركرد اساسي و بنيادين رسانه ها عبارت است از بازنمايي واقعيت هاي جهان خارج براي مخاطبان. اغلب دانش و شناخت ما از جهان به وسيله رسانه ها ايجاد مي شود ، درك ما از واقعيت به واسطه و  ميانجي گري روزنامه ها، تلويزيون، تبليغات ، فيلم هاي سينمايي و... شكل مي گيرد.  رسانه ها جهان  را  براي  ما  تصوير مي كنند.  رسانه ها اين هدف را با  انتخاب و تفسير خود در كسوت دروازباني و به وسيله عواملي انجام  مي دهند كه از ايدئولوژي اشباع هستند...  آنچه ما به مثابه يك مخاطب از آفريقا و آفريقايي ها، صرب ها و آلبانيايي تبارها، اعراب و مسلمانان و ... مي دانيم ناشي از تجربه مواجهه با گزارش ها و تصاويري است كه به واسطه رسانه ها به ما ارائه شده است. بنابراين مطالعه بازنمايي رسانه اي در مطالعات رسانه اي، ارتباطي و فرهنگي بسيار مهم و محوري است. از آنجايي كه نمي توان جهان را با تمام پيچيدگي هاي بي شمار آن به تصوير كشيد، ارزش هاي خبري،  فشارهاي  پروپاگاندايي، تهييج، تقابل) كه ما را از ديگران جدا مي سازد ( يا تحميل معنا در قالب مجموعه اي از پيچيدگي هاي (فني و محتوايي) ارائه مي دهند . بر اين اساس بازنمايي عنصري محوري در ارائه تعريف از واقعيت است2006: 248)، (Watson and Hill .

اين تعريف از آن جايي كه ماهيتي لغت نامه اي دارد، صرفا به برخي از رئوس مهم مفهوم بازنمايي رسانه اي اشاره كرده است.  طبق اين تعريف بازنمايي ابزاري براي نمايش واقعيت است و اين هدف به ميانجي گري رسانه ها صورت مي گيرد . در اين تعريف به عوامل دخيل در تغيير و حتي تحريف واقعيت در كسوت دخالت هاي اعمال شده از طريق دروازباني هاي خبري اشاره شده است. اين تعريف به درستي محيط رسانه اي را محيطي ايدئولوژيك مي داند، كه در چارچوب هاي مشخص ايدئولوژيك فعاليت مي كنند.  اما بسياري از جنبه هاي مفهوم بازنمايي در اين تعريف ديده نمي شود.  امروزه مفهوم بازنمايي به شدت وام دار آثار استوارت هال است و به ايده اي بنيادين در مطالعات فرهنگي و رسانه اي مبدل شده است.  نگاه جديد ارائه شده  از سوي هال به مفهوم بازنمايي، از ديدگا ه هاي متفكراني مانند فوكو و سوسور براي بسط نظريه بازنمايي استفاده كرده است.

2-3-2- استوارت هال و نظريه بازنمايي

كريس روژك تاريخ تحولات مطالعات فرهنگي ) از سال 1964 ( را شامل چهار برهه مي داند و معتقد است اين چهار برهه داراي خاصيت فرايندي است و بين چهار برهه هم پوشاني وجود دارد.  اين چهار برهه عبارتند از :

  • برهه ملي عمومي 1984 – 1956
  • برهه متني  بازنمايي 1995 – 1958
  • برهه جهاني  پساذاتگرايي 1980
  • برهه حكومتي  سياسي  1985

تركيب واژگاني ملي عمومي براي اولين بار در آثار آنتونيو گرامشي آمده است.  او اين واژه را براي تاكيد بر اهميت فرهنگي و سياست در مقابل درك عوامانه ماركسيستي از جبرگرايي اقتصادي مطرح كرده است.  برهه اول منتج از ماركسيسم، متدولوژي اجتماعي كلاسيك و فسلفه قاره اي است كه براي كاوش در سوالات حوزه جوانان و خرده فرهنگ هاي عام از اين ديدگاه ها استفاده مي كند.

در برهه دوم تحليل هاي ادبي، بررسي فرهنگ عامه، زندگي روزمره، رسانه و فيلم، شكل جدي تري به خود مي گيرد . روژك معتقد است كه در اين دوره نقش فرهنگي رمزگان متني و معاني منتج از متون، بسيار مهم و قابل توجه شدند و فرهنگ توده اي كه به شكل فزاينده اي بازنمايي از جهان در قالب هاي ادبي و ساير متون روايي را تحقق بخشيد در مطالعات فرهنگي و با روش نشانه شناسي مورد توجه قرار گرفت . بي شك اين دوره از فعاليت هاي مركز مطالعات فرهنگي بيرمنگام بيش از همه وامدار آثار و نوشته هاي استوارت هال است.

هال شاخص ترين چهره مطالعات فرهنگي است كه با رجوع به نظريه "هژموني"  گرامشي به احياء نگاه انتقادي گرامشي به فرهنگ مي پردازد. در يك نگاه كلي آثار هال در مطالعات فرهنگي را مي توان به سه دوره تقسيم بندي كرد :

  • مطالعه تلويزيون ) اواسط دهه 1970 )
  • مطالعه پوپوليسم اقتدارگراي تاچري ) اواخر دهه 1980 )
  • پروژه چند فرهنگ گرايي ) اواخر دهه 1990 و بعد از آن (

 

دوره دوم مبتني بر شكل گيري ايده هاي هال درباره ايدئولوژي و بازنمايي است و نوشته ها و آثار هال درباره بازنمايي و اهميت آن در فرهنگ رسانه محور امروزي، اين مفهوم را به يكي از بنيادي ترين مسائل حوزه مطالعات فرهنگي مبدل كرده است.

هال، بازنمايي را به همراه توليد، مصرف، هويت و مقررات، بخشي از چرخه فرهنگ مي داند. او در ابتدا اين ايده را مطرح مي كند كه بازنمايي، معنا و زبان را به فرهنگ ربط مي دهد و سپس در ادامه بحث خود، به بسط ابعاد مختلف ايده بازنمايي كه مشتمل بر مفاهيم معنا، زبان و فرهنگ است مي پردازد و از خلال تحليل هاي خود نگاهي جديد به مفهوم بازنمايي را شكل مي دهد. مفهومي كه به گفته خود هال فرايندي " ساده و سرراست"  نيست (هال،‌1997: 15).

هال براي بيان چگونگي ارتباط ميان بازنمايي، معنا، زبان و فرهنگ سعي مي كند برداشت هاي متفاوت از بازنمايي را در يك طبقه بندي نظري كلي بيان كند. از اين منظر، نظريه هاي بازنمايي در سه دسته كلي قرار مي گيرند.

  • نظريه هاي بازتابي
  • نظريه هاي تعمدي
  • نظريه هاي برساختي

در نگاه بازتابي، ادعا بر اين است كه زبان به شكل ساده اي بازتابي از معنايي است كه از قبل در جهان خارجي وجود دارد. در نگاه تعمدي يا ارجاعي گفته مي شود كه زبان صرفا بيان كننده چيزي است كه نويسنده يا نقاش قصد بيان آن را دارد. نگاه برساختي به بازنمايي مدعي است كه معنادار  و به وسيله زبان ساخته مي شود.

هال با استفاده از ديدگاه نشانه شناسي منتج از آراي سوسور و نگاه گفتماني برگرفته از ديدگاه هاي ميشل فوكو نشان مي دهد كه بازنمايي داراي ويژگي هاي برساختي است.  برساختي بودن بازنمايي براي استوارت هال از خلال نگاه به زبان به مثابه رسانه محوري در چرخه فرهنگ شكل مي گيرد كه معاني به وسيله آن در چرخه فرهنگ، توليد و چرخش مي يابند.

بنابراين هال  1997زماني كه از فرايندهاي بازنمايي صحبت مي كند و اصطلاح "نظام بازنمايي" را براي بيان نظام مفهومي خود جعل مي كند از دو مرحله صحبت مي كند :

1 - نظامي مشتمل بر تمام گونه هاي موضوعات، افراد و حوادث كه به واسطه مجموعه اي كه آن را   "بازنمايي ذهني " مي ناميم ، اشكال مختلفي از مفاهيم را سازماندهي ، دسته بندي و طبقه بندي   مي كنيم و به واسطه چنين نظام طبقه بندي مي توان بين هواپيما و پرنده ( با وجود اينكه هر دو در آسمان پرواز مي كنند(  تفاوت قائل شد.

2 - در يك مرحله بالاتر، ما اين مفاهيم را با يكديگر به اشتراك مي گذاريم و به اصطلاح معاني فرهنگي مشتركي را مي سازيم تا تفسيري واحد نسبت به جهان را به اشتراك بگذاريم.  بنابراين صرف وجود مفاهيم كافي نيست و ما نياز به مبادله و بيان معاني و مفاهيم داريم و اين امر ما را به نظام بازنمايي ديگري سوق مي دهد كه همانا نظام "بازنمايي زباني" است (همان: 18).

براي هال، زبان در مفهوم عام آن مطرح است و طيف وسيعي مشتمل بر زبان نوشتاري، گفتاري، تصاوير بصري، زبان علائم حركتي، زبان مُد ، لباس ، غذا و... را در بر مي گيرد. هال خود در اين باره مي گويد : آنچه من به عنوان زبان مورد بحث قرار مي دهم بر مبناي تمام نظريه هاي معناشناختي استوار است كه بعد از "چرخش زباني"  در علوم اجتماعي و مسائل فرهنگي مورد توجه قرار گرفته است (همان : 19).

بر اين اساس هال در درون نظام زبان از سه گانه مفاهيم، اشياء و نشانه ها ياد مي كند و معتقد است مجموعه اي از فرايندها، اين سه مقوله را به يكديگرمرتبط مي كند. هال اين فرايند را "بازنمايي"     مي نامد و براساس چنين ايده اي معتقد است كه معنا برساخته نظام هاي بازنمايي است.

بر مبناي چنين نگاهي به زبان و در مركزيت قرار گرفتن مسئله زبان براي هال، مي توان نظريه هاي بازنمايي را به شكل مجددي بازخواني كرد . بر اين اساس، رويكرد بازتابي معتقد است كه كاركرد زبان مانند يك آئينه ، بازتاب معناي صحيح و دقيقا منطبق از جهان است . اين ديدگاه هم ارز با نگاه   يوناني ها به هنر و زبان تحت عنوان واژه "مايميسيس" است.  آنها اشعار هومر را تقليد مستقيم از حوادث حماسي مي دانستند.  هال دراين باره معتقد است كه به عنوان مثال، تصوير بصري دو بعُدي از گل رز يك نشانه است و نبايد آن را با گياه واقعي يكسان دانست و نميتوان كلمه "رُز"  را هم ارز آنچه در واقعيت به صورت يك گياه وجود دارد، دانست و در عين حال هم بايد توجه داشته باشيم كه با گل واقعي كه در باغچه مي رويد نمي توان تفكر را پيش برد و عرصه تفكر نيازمند انتزاعات نشانه اي است  ( همان : 25-24).

هال رويكرد دوم به بازنمايي كه آن را رويكرد تعمدي )  ارجاعي ( مي نامد اينگونه تشريح مي كند : در اين ديدگاه، "كلمات"،  معنايي را كه مولف قصد آن را دارد، با خود حمل مي كنند، اما اين ديدگاه داراي كاستي هايي است . ما نمي توانيم تنها منبع منحصر به فرد و يكه معنا در ساحت زبان باشيم؛ چرا كه اين رويكرد زبان را به يك بازي تماما خصوصي بدل مي كند و اين در حالي است كه زبان نظامي سراسر اجتماعي است (همان : 25).

هال رويكرد سوم را منطبق با ويژگي عمومي و اجتماعي زبان مي داند.  بر مبناي اين رويكرد، چيزها هيچ معناي خودبسنده اي ندارند بلكه ما، معاني را مي سازيم و اين عمل را به واسطه نظام هاي بازنمايي مفاهيم و نشانه ها انجام مي دهيم.  برساختگرايي، وجود جهان مادي را نفي نمي كند ولي معتقد است كه آنچه معنا را حمل مي كند جهان مادي نيست بلكه نظام زباني يا نظامي كه ما براي بيان مفاهيم از آنها استفاده مي كنيم حمل كننده معنا هستند و اين كنشگران اجتماعي اند كه نظام مفهومي فرهنگ خود ، نظام زبان شناختي و ساير نظام هاي بازنمايي را براي ساخت معنا مورد استفاده قرار مي دهند تا جهاني معنادار و در ارتباط با ديگران را بسازند.  براساس ديدگاه برساختي نبايد جهان مادي را كه حاوي چيزها و افراد هستند با كنش هاي نمادين و فرايندهاي بازنمايي، معناسازي و عمل زباني مغشوش كرد چرا كه معنا نه به كيفيت مادي نشانه ها، بلكه به كاركردهاي نمادين نشانه ها بستگي دارد.

آنچه در رويكرد برساختي مورد توجه قرار مي گيرد فرا رفتن از ديدگاه ساختارگرايي است كه ميراث سوسوري زبان شناختي متكي بر آن است.  سوسور در مجموعه مفاهيمي كه در درس هاي زبان شناسي عمومي مطرح كرده است بر دوگانه لانگ ) نظام زبان يا بخشي عام زبان ( و پارول ) زبان در كاربرد ( اشاره مي كند.  آنچه از اين مفهوم سازي سوسوري در بازنمايي بر ساخت گرايانه مورد استفاده قرار مي گيرد نگاه لانگ گونه به زبان است كه همان بخش اجتماعي زبان است.  پارول  به  فرد  اجازه مي دهد كه  "چه" ، بگويد اما لانگ بنا به ماهيت عام خود به او اجازه نمي دهد كه "هرگونه" ، كه بخواهد آن را به زبان آورد. اين نكته اي است كه هال از زبان شناسي سوسوري اخذ   مي كند : زبان امري اجتماعي است و زبان فردي و خصوصي امري محال است.

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.