دوشنبه ۲۰ فروردین ۰۳

دانلود مقالات پايان نامه

رابطه بين هوش هيجاني با تعهد سازماني و رضايت شغلي

۱۰۹ بازديد

الگوي هوش هيجاني سالووي و ماير

سالووي و ماير(1990)، براي اولين بار اصطلاح هوش­هيجاني را وضع كردند و از آن زمان تاكنون تحقيق بر روي اهميت اين سازه را ادامه دادند. آن­ها هوش هيجاني را به­صورت شكلي از هوش كه شامل توانايي رسيدگي به احساسات و هيجانات خود و ديگران، توانايي تميز بين آن­ها و توانايي استفاده از اين اطلاعات براي هدايت تفكر و عمل خود مي­شود، تعريف كرده­اند.

بعدها اين نويسندگان تعريف خود را از هوش­هيجاني مورد تجديد­نظر قرار داده­اند كه در حال حاضر به­طور گسترده­اي مورد پذيرش قرار گرفته است. بنابراين هوش­هيجاني به­صورت زير تعريف مي­شود:

توانايي ادراك هيجان، توانايي يكپارچه كردن هيجانات به­ منظور تسهيل فكر، توانايي فهم هيجانات و توانايي تنظيم هيجانات به منظور توسعه رشد شخصي.

الگوي هوش­هيجاني ماير و سالووي پيشنهاد مي­كند كه هوش­هيجاني از دو حوزه تشكيل شده است: تجربي
(توانايي ادراك و پاسخ اطلاعات هيجاني بدون لزوم فهم آن)، و راهبردي (توانايي فهم و مديريت هيجانات بدون نياز به ادراك احساسات يا تجربه كامل آن­ها). به­علاوه هر حوزه به دو شاخه تقسيم مي­شود. شاخه نخست، ادراك هيجاني، عبارت­است از توانايي خودآگاه بودن از هيجانات و ابراز صحيح هيجانات و نيازهاي هيجاني براي ديگران. شاخه دوم، جذب هيجاني، عبارت­است از توانايي تميز ميان هيجانات متفاوتي است كه يك نفر احساس مي­كند، و شناسايي هيجاناتي كه در حال اثرگذاري بر فرايندهاي فكر هستند.

سومين شاخه، فهم­هيجاني، عبارت­است از توانايي فهم هيجانات پيچيده( نظير احساس دو هيجان در آن واحد) و توانايي بازشناسي انتقال از يكي به ديگري. نهايتاٌ چهارمين شاخه، مديريت­هيجاني، عبارت­است از توانايي ايجاد ارتباط با يك هيجان يا قطع آن ارتباط بسته به فايده­اش در موقعيتي معين.

اولين شاخه­ي هوش­هيجاني با قابليت ملاحظه و بيان احساسات شروع مي­شود. هوش­هيجاني بدون­
قابليت­هايي كه در اين شاخه وجود دارند غير­ممكن است. احساس هيجاني شامل ثبت، توجه و معني­سازي پيام­هاي هيجاني مي­باشد، به آن صورتي كه در حالات صورت، صدا، يا محصولات هنري و فرهنگي بيان گرديده­اند. شخصي كه حالت ترس را در صورت ديگري مي­بيند، خيلي بيش­تر در مورد هيجان و افكار آن شخص مي­فهمد تا كسي كه اين علائم را دردسترس ندارد و يا به آن توجهي ننموده است.

شاخه دوم هوش هيجاني در مورد سهولت در فعاليت­هاي شناختي مي­باشد. تسهيل هيجاني تفكر، متمركز بر اين موضوع است كه هيجان­ها چگونه بر روي سيستم شناختي انسان اثر مي­نمايند و چگونه مي­توانند به­صورتي شايسته در خدمت فرايندهايي نظير حل مسأله، استدلال، تصميم­گيري و كارهاي خلاقانه به­كار روند.

شاخه سوم شامل درك هيجان مي­باشد. هيجان­ها يك دسته نمادهاي غني را تشكيل مي­دهند كه به طرز پيچيده­اي به­هم مرتبط مي­باشند. مهم­ترين قابليتي كه در اين سطح انسان بدان دست مي­يابد عبارت­است از توانايي نامگذاري هيجان­ها به­وسيله لغات، به­طوري­كه بتوان بين اين لغات تميز قائل شد. كسي كه بتواند هيجان­ها را درك كند، معني آن را بفهمد و بداند كه چگونه آن­ها در طي زمان و در اثر رشد پيشرفته­تر مي­گردند، از ظرفيت درك جنبه­هاي مهم طبيعت انسان و روابط بين­فردي برخوردار مي­باشد.

انتظار جامعه و مردم براي كنترل و تنظيم هيجان­ها و فشارهاي اجتماعي كه پشت اين قضيه وجود دارد موجب شده است تا بسياري از افراد، هوش هيجاني را از طريق شاخه­ي چهارم آن، تنظيم هيجاني، بشناسند و حتي گاهي اوقات هوش هيجاني را معادل تنظيم هيجاني مي­دانند. مردم اميدوارند كه با استفاده از هوش هيجاني بتوانند از دست هيجان­هاي مزاحم خود خلاص شوند و يا از نفوذ آن­ها در روابط انساني جلوگيري به ­عمل آورند و اميد به كنترل بيش­تر آن­ها دارند. گرچه اين موضوع يك نتيجه­ي طبيعي تنظيم هيجاني مي­باشد، اما سطح مطلوب كنترل و تنظيم هيجان­ها در تعادل آن­هاست و نه حذف كامل برخي از آن­ها. كوشش براي كوچك­سازي يا از بين بردن كامل هيجان­ها مي­تواند هوش هيجاني را سركوب نمايد. در تنظيم هيجانات افراد ديگر نيز احتمال كمي وجود دارد كه ما از سركوب هيجاني استفاده كنيم، بلكه بيش­تر سعي در استفاده و به­كارگيري آن­ها داريم. افراد از روش­هاي مختلفي براي تنظيم خلق يا هيجان خود استفاده مي­كنند.

موضوع اساسي درخودتنظيمي هيجاني توانايي فكركردن و تنظيم هيجان­هاي شخصي مي­باشد. در اين رابطه صحبت راجع به هيجان­ها و يا حتي نوشتن آن­ها وسيله مناسبي مي­باشد. تحقيقات انجام شده در اين رابطه نشان داده است كه تخليه هيجاني به­صورت صحبت يا نوشتن به سلامت جسمي و رواني فرد كمك مي­كند.

فرايندهاي ذهني كه ماير و سالووي(1990-1989)، به آن­ها اشاره كردند( ارزيابي و ابراز هيجانات درخود و ديگران، تنظيم هيجانات در خود و ديگران)، مي­تواند در محيط كار اثرگذار باشد.

افرادي كه به طرز صحيحي هيجاناتشان را ارزيابي و ابراز مي­كنند( هيجاناتشان را درك مي­كنند و به آن­ها پاسخ مي­دهند)، احتمالاٌ توسط افرادي كه با آن­ها كار مي­كنند بهتر فهميده مي­شوند. از آن­جايي كه اين افراد هيجانات ديگران را درك مي­كنند، پتانسيل مديريت و هدايت بهتر آن­ها را دارند و مي‌توانند با آن­ها همدلي كنند( سالووي و ماير، 1990، ص­ص211-185).

دانلود پايان نامه ارشد (متن كامل) :

رابطه بين هوش هيجاني با تعهد سازماني و رضايت شغلي كاركنان استانداري

 

افراد همچنين در توانايي­شان براي مديريت هيجاناتشان و هم­چنين تنظيم و اصلاح عكس­العمل­هاي عاطفي ديگران با يكديگر متفاوتند. تنظيم هيجانات و خلق خود منجر به حالات عاطفي مثبت و منفي مي­شود. افرادي كه به لحاظ هيجاني هوشمندند، مي­توانند خودشان را در حالات عاطفي مثبت قرار دهند و در اين­كار ماهرند و قادرند حالات عاطفي منفي را به­نحوي تجربه كنند كه پيامدهاي مخربي دربر­نداشته باشد. افراد داراي هوش هيجاني بالا مي­توانند در ديگران نيز عاطفه­ي مثبت ايجاد كنند كه منجر به نفوذ اجتماعي نيرومندي مي­شود و اين جزءِ  با اهميتي در رهبري است( وازيلوسكي[1]، 1985، ص­ص222-207).

افراد در شيوه­هاي كاربرد هيجان نيز با هم متفاوتند. هيجانات مي­توانند:

  • به ايجاد طرح­هاي چند­وجهي در آينده كمك كنند.
  • فرآيند تصميم­گيري را بهبود بخشند كه اين حاصل فهم بهتر واكنش­هاي هيجاني خود است.
  • فرآيندهاي شناختي نظير خلاقيت از يك­سو و توجه به جزئيات و دقت از سوي ديگر را تسهيل كنند.
  • پافشاري براي تكليف چالش­انگيز را افزايش دهند( سالووي و ماير، 1990، ص­ص211-185).

1- Wasielewski

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.