حل مسئله از ديدگاه گشتالت[1]:
روانشناسي گشتالتي به حل مسئله از دريچه ادراك و رسيدن به بينش[2] يا بصيرت نگريسته است، روانشناسان گشتالتي معتقدند كه تجزيه تفكر به عناصر يا زنجيرههاي ساده درست نيست و معتقد به آن نبودند، بلكه برخلاف توصيف ثراندايك كه حل مسئله را نتيجه كوشش و خطا ميانگاشت. پيروان مكتب گشتالت، فرايند حل مسئله را چيزي بيش از كوشش و خطا يا بازآفريني پاسخهاي قبلا آموخته شده دانسته و از طريق تحليل حالات دروني و ساختهاي شناختي يكپارچه و كلي به تبيين حل مسئله پرداختهاند.
ولفگانك كهلر[3] با انجام آزمايشهايي، رفتار حل مسئله حيوانات را مورد بررسي قرار داده و نتيجه گرفت كه آنچه در حل مسئله مهم تلقي ميگردد اين است كه پردازش موقعيت مسئله چگونه ساخته ميشود. لذا، سهولت يا دشواري حل مسئله تا حدودي تابع ادراك ميباشد. يعني اينكه حيوان در حل مسئله ( نظير آزمايش دستيابي به موز) با موضوعات ادراكي روبرو بوده و اگر او موقعيت را به درستي ببينيد، يا اينكه اجزاي ضروري موقعيت مسئله طوري شكل يافته باشد كه در معرض مشاهده حيوان قرار گيرد ارگانيسم، پس از بررسي مسئله جواب مسئله را ميبيند و ميتواند به بينش برسد و مسئله را حل نمايد (هرگنهان والسون، 1993، ترجه سيف 1379).
به نظر هرگنهان والسون (1993) در يك جمعبندي ميتوان گفت كه اكثر رفتارگرايان اعتقاد دارند كه برخورد يادگيرنده با مسايل تازه شبيه برخورد وي با مسايل مشابه در گذشته است. چنانچه راهحل به كار گرفته شده درست درنيايد يا اگر يادگيرنده قبلا با مسائلي روبرو نشده باشد، به كوشش و خطا مي پردازد تا اينكه راهحل مسئله را پيدا كند. اما روانشناسان معتقدند يادگيرندگان پيرامون مسئله فكر ميكنند تا اينكه نسبت به راهحل آن به بينش برسند به سخن ديگر، رفتارگرايان بر كوشش و خطاي رفتاري تأكيد ميكنند، در حاليكه شناختگرايان خطاي شناختي يا جانشين آن يعني تفكر را مورد تأكيد قرار ميدهند.
27- Gestalt
28- Insight
29- Kohler, W