
برخلاف عقيده رايج، تشخيص باليني" بي تفاوتي" اثري از كاهلي نشان نميدهد ولي در استفاده متداول همبستگي تقريبا مطلق است.
در تعاليم مذهبي، تن پروري گناه است كه منجر به گسستگي بيشتر در زندگي ميشود و پيشگويي كه در اينجا عامل گسستگي است مثل"در جهنم" بودن است كه به معني حالتي است كه روح و روان نابود شده و يا در حال نابودي است.
مفهوم گسستگي بحث انگيز است در به كاربستن بسياري ازمذاهب شرق،براي نمونه يك حالت بسيار متفكرانه، جنبه هاي گسستگي بيش از حد را دارد گرچه باور براين است كه مراقبه عبادي و مذهبي زمينه مناسبي فراهم ميكند اين به صورتي است كه از گسستگي خلاص ميشوند و از تجربه آن خلاص ميشوند و از تجربه آن بهرهمند ميشوند.
بنابراين بعضي از منتقدين، مرتاضان و قديسان را به عنوان افرادي در نظر ميگيرند كه براي آن ميزان از"بي تفاوتي" اهتمام مي ورزند،كه عالمان الهيات ترجيح ميدهند نام گسستگي يا بي اعتنايي به آن بدهند. مراقبه(يا مكاشفه از روشهاي درماني شرق كه در غرب نيز جايي براي خود باز كرده و گزارش شده است كه در رفع تنش و اضطراب موثر است و در كل به معني تمركز روي چيزي خاص و كناره گيري از محيط اطراف است.[1]
2ـ4ـ نظريههاي پژوهش
مسائل وپديده هاي اجتماعي از علت هاي گوناگون نشأت ميگيرند و نمي توان آنها را در يك نگاه تك عاملي بررسي كرد چرا كه مسائل اجتماعي اولاً چند بعدي بوده و ثانياً،با انسان كه به عنوان موجود چند بعدي و غير قابل پيش بيني است روبرو هستند.به همين دليل براي تبيين اين مسائل نمي توان از يك تئوري خاص استفاده كرد چرا كه هر كدام از اين تئوري ها بخشي از مسأله مورد بررسي را تبيين مي نمايند و هيچ كدام از آنها به تنهاي از جامعيت برخوردار نيستند. به عبارت ديگر،تئوريها و نظريههاي مختلف مكمل يكديگر ميباشند.اين امر در خصوص موضوع پژوهش يعني بيرمقي و بي تفاوتي اجتماعي نيز صادق است. لذا در خصوص مساله بيتفاوتي اجتماعي نيز نميتوان از يك تئوري خاص استفاده نمود بلكه از تركيبي از مساله مورد نظر را تبيين مي كنند، استفاده شده است.
بي رمقي معلمان
احساس از خود بيگانگي اجتماعي و بي علاقگي به تدريس، ويژگي كثيري از معلمان در بسياري از كشورهاست. استرس شغلي مفرط و فقدان حمايت از سوي مديريت مدرسه سبب ميشود تا بسياري از معلمان احساس خستگي و غيرمولد بودن داشته باشند(دوركين،1979؛ نقل از شارع پور، 1386:290)، عوامل سازماني و فردي تعيين ميكند كه چه گروهي از معلمان بيشتر احتمال بيرمقي دارند. يكي از موانع اجراي برنامهها و تلاشهاي معطوف به افزايش موفقيت دانش آموزان، همانا بي رمقي معلمان است.
هم روانشناسان و هم جامعه شناسان فرض بر اين دارند كه استرس مفرط ناشي از ايفاي تدريس، سبب بيرمقي[2] ميشود. اگرچه ديدگاه رواني، بيرمقي را مسألهاي كلينيكي تلقي كرده و رشد مهارتهاي كنار آمدن[3] را راه علاج آن ميداند ولي ديدگاه جامعه شناسي بر ماهيت سازكارهاي حمايت سازماني و اجتماعي كه بر بيرمقي تأثير دارند، تأكيد نموده و در مواجهه با مسأله بي رمقي راه حلهاي سازماني و نه فردي را پيشنهاد ميكند(شارع پور، 1386: 291).
2ـ5ـ ديدگاه روانشناختي در مورد بي رمقي
مفهوم بيرمقي براي اولين بار توسط فرادنبرگ[4] (1974) مطرح شد. او در توصيف اين مفهوم ميگويد«بيرمقي شرايطي است كه در آن نيروي انساني، خسته شده و از پا در ميآيد» (فرادنبرگ،1974؛ نقل از شارع پور، :290،1386).
مسلچ وجكسون[5](1981) مقياسي براي سنجش بيرمقي ساختند كه تاكنون بيشترين كاربرد را داشته است. اين مقياس به سنجش سه بُعد روانشناسي اين مفهوم ميپردازند:
1-افسردگي[6] 2- فقدان حس موفقيت فردي[7]و دگرسان بيني خود.
اولين بُعد مربوط ميشود به اينكه فرد احساس خستگي نموده و ديگر اشتياقي براي كار خود ندارد. دومين بعد مربوط ميشود به اينكه فرد احساس ميكند كه ديگر به اهداف خود نايل نميشود، او احساس ميكند كه تلاشهاي كاري او ديگر نتايج رضايت بخش به دنبال ندارد و به عبارت ديگر، او كار خود را فاقد معنا مييابد.
بُعد سوم مربوط ميشود به جدايي عاطفي فرد(يعني معلم)از مخاطبين خود(يعني دانش آموزان).
او ديگر، دانش آموزان را يك شيء مايۀ رنجش مي بيند نه يك شخص ارزشمند.
به علاوه در چنين شرايطي، ساز و كار سرزنشي خاصي به وجود ميآيد كه در آن معلم بي رمق، دانش آموزان را براي شكستهاي خود مقصر ميداند. لذا، دانشآموزان مانند دشمنان نگريسته ميشود كه مانعي براي نيل معلم به اهداف مطلوبند(شارع پور، 1386: 292).
محققان در فرايندي بي رمقي پنج مرحله را شناسايي نمودهاند: فيزيكي، فكري، اجتماعي، رواني، هيجاني يا روحي. نشانه هاي فراواني مشخص كنندۀ هر يك از يك از اين مراحلند:
خستگي و كوفتگي نشانههاي مرحله اولند؛ اختلال در تصميم گيري و افكار وسواسي در مورد كار در مرحله دوم پديدار مي شوند؛ گوشه گيري اجتماعي، بدبيني،[8] تحريك پذيري و عدم رعايت ادب و نزاكت نشانههاي مرحله سوم به شمار مي روند. انكار، نكوهش، عصبانيت و افسردگي از نشانه هاي مرحله چهارمند و بالاخره كيفيت ضعيف كار، غيبت از كار، تمايل به فرار از كار و تمايل به اينكه به نيازهاي دانشآموزان به عنوان يك تهديد نگريسته شود، در مرحله پنجم پديدار ميشود (سدولاين،1982؛ نقل از شارع پور، 1386).
نقش استرس در ايجاد بيرمقي بسيار اساسي است. پيوند نزديك بين استرس و بيرمقي سبب شده تا برخي از محققان اين دو اصطلاح را به صورت مترادف بكار بندند. هر چند به اعتقاد برخي نظير فابر استرس في نفسه به وجود آورنده بي رمقي نيست. افرادي ميتواند در يك محيط مملو از استرس موفق شوند و پيشرفت كنند، البته مشروط به اينكه احساس كنند كه كار معناداري را انجام ميدهند. اما زماني كه احساس كنند كار فاقد معناست، آن وقت كار، طاقت فرسا مي شود(شارع پور، 1386: 293ـ 292).
پاينز
اخيراً پاينز[9](1993)به طرح اين موضوع پرداخته كه بيرمقيدر شغل سبب بروز بحرانهاي وجودي براي افراد مي شود زيرا بسياري از افراد خود را بر اساس كار خويش تعريف مي كنند. لذا بي معنا شدن كار براي فرد سبب مي شود تا او هويت معناداري از خود نداشته باشد.
ديدگاه روانشناختي اساساً يك ديدگاه كلينيكي(باليني) است و لذا در مواجهه با بي رمقي، راه حلها باليني را ارائه ميدهد. به همين دليل استراتژيهاي كاهش استرس به افراد توصيه مي شود. برخي از محققان نيز بي رمقي را ناشي از اثرات تركيبي چند عامل نظير: كار بيش از حد، تعارض نقش و ابهام در نقش، ميدانند. به عنوان مثال هني ولانگ[10](1989)معتقدند كه منابع لازم براي اجراي آن وجود ندارد يا به فرد اقتدار لازم براي اجراي درخواست داده نشده، سبب بروز فشار رواني شده كه اين فشار رواني به نوبه خود منجر به بي رمقي مي شود(شارع پور، 1386: 293).
[1]-www. iranphe.ir
2-www.Aftab.
3- Burn- out
4- Burn- out
[2] -burn out
[3]- Coping
[4]- Freedenberg
[5]- Maslach and Jack Son
[6]- exhaustion
[7]- deper sonaliz ation
[8]- Cynicism
[9]- Pines
[10]- Haney and Long