سه شنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۴

دانلود مقالات پايان نامه

پايان نامه هوش استراتژيك مديران و توسعه سازماني و رفتار كارآفرينانه در سازمان‌هاي دولتي

۱۱۹ بازديد

سازمان براي برنامه ريزي براي موفقيت‌هاي فعلي و آتي نياز دارد تا در مورد محيط كسب و كار خود( فعاليت‌ها، منابع، بازارها، مشتريان، محصولات، خدمات و هزينه‌ها) اطلاعات و دانش لازم را داشته باشد. اين دانش كه باعث مي‌شود سازمان موفقيت عملكردي داشته باشد، لازم است كه در سراسر سازمان انتشار يابد. يكي از چالش‌هاي اساسي مديران ارشد اين است كه چگونه تفكري را در مورد حال و آينده به منظور پيش بيني روند و مسيرها ايجاد كنند( كروگر، 2010).

در ادبيات مربوط به هوش استراتژيك آن را به عنوان جمع آوري، پردازش، تجزيه و تحليل و انتشار اطلاعات كه ارتباط زيادي با استراتژيك دارد توصيف مي‌كنند. بيشتر به طور خاص هوش استراتژيك را به برنامه ريزي نظامي، هوش امنيت ملي و به تصميم گيري‌هاي استراتژيك شركت‌هاي بزرگ مربوط مي‌دانند. هوش استراتژيك به عنوان يك مفهوم كه در ارتباط نزديك با كسب و كار، امنيت ملي و هوش نظامي، استراتژي كسب و كار، منابع استراتژيك، تجزيه و تحليل و مشاهده استراتژي‌هاي رقابتي، اتحاد و پيوستگي استراتژيك، مديريت استراتژيك، مشاوره استراتژيكي و توسعه يا برنامه ريزي استراتژيك مورد استفاده قرار مي‌گيرد (كوآسا، 2011).

 

 

متن كامل در لينك زير :

هوش استراتژيك را نبايد تنها به عنوان يك مشخصه نظامي، امنيت ملي و استراتژي شركت‌هاي بزرگ دانست، بلكه بايد هوش استراتژيك را به عنوان يكي از راه‌هاي مديريت دانش در نظر گرفت. هوش استراتژيك قادر به استفاده از مدل سازي، شبيه سازي، هنر، روايت‌ها( تجربه‌هاي كاري)، نشانه‌ها و علائم، رياضيات آماري و نمودارهاست زيرا اين راه‌هاي بيان شده براي آن است كه مسائل پيچيده و مشكل به شكلي ساده تر بيان شوند و هدف هوش استراتژيك نيز همين است ( همان).

از ديدگاه فرايندي، هوش استراتژيك مي‌تواند به عنوان بخشي از هوش رقابتي در نظر گرفته شود. همچنين به عنوان يك فرايند سيستماتيك و مستمر با هدف تسهيل كنندگي تصميم گيري استراتژيك، از طريق استفاده از هوش مورد نياز در زمان مناسب در فرم عملياتي است(جي.آي.اي[1] ،2004).

فيشر و بن سوآسان[2] (2007) اظهار داشتند كه هوش استراتژيك يك سيستم است كه داراي ابعادي است كه تصويري واضح تر در مورد آينده ايجاد مي‌كند اين ابعاد به طور خلاصه شامل پيش بيني، چشم انداز و انگيزه هستند( آقا و آتوا[3]، 2014).

دام و كيم[4] (2002) درباره هوش استراتژيك بيان مي‌دارند:

هوش استراتژيك را مي‌توان به عنوان اين كه " آنچه شركت نياز دارد از محيط كسب و كار خود بداند تا قادر به كسب بينش نسبت به فرايندهاي حاضر، پيش بيني، مديريت تغيير براي آينده، طراحي استراتژي مناسب كه بتواند ارزش كسب و كار براي مشتريان ايجاد كند و بهبود سود آوري در بازارهاي جاري و جديد باشد" تعريف كرده‌اند. آن‌ها معتقدند كه ارزش هوش استراتژيك از طريق بهبود قابليت‌هاي مديران و كاركنان در يادگيري درباره تغييرات بالقوه در محيط كسب و كار و صنعت كه مستلزم تجديد ديدگاه و تفكر در مورد فرايند كسب و كار است، قابل مشاهده است)دام و كيم، 2002).

افراد بايد اطلاعات جديد، ادراكات، آگاهي‌ها و بينش خود را هر جا و هر زمان كه سازمان به آن‌ها نياز داشته باشد در اختيار بگذارند. يكي از چالش‌هاي هوش استراتژيك افزايش بهره هوش براي تمام كاركنان و مديران سازمان است، جاي اين كه بپنداريم وظيفه جمع آوري و انتشار بينش و هوش تنها وظيفه قشر خاص و يا مديران اجرايي است( همان).

مارچند و هايكس [5](2007) درباره هوش استراتژيك بيان مي‌دارند:

اطلاعات، پايه و اساس هوش استراتژيك است و بدون اطلاعات درست، تصميم گيري براي كاركنان به منظور تصميم گيري براي دستيابي و حفظ رهبري بازار دشوار است. بنابراين كاملاً قابل درك است كه شركت‌هايي كه از فرايندهاي مؤثر هوش استراتژيك برخوردار هستند به طور معمول مي‌توانند يكي از آن مواردي باشند كه مي‌توانند از اطلاعات به منظور پيش بيني موفقيت، پاسخ گويي به نيازها و فرصت‌هاي آينده بهره ببرند. ضروري است كه مجريان بدانند، هوش استراتژيك نقش كليدي در دستيابي به مزيت رقابتي و موفقيت آينده دارد. آن‌ها معتقدند كه هوش استراتژيك، بايد اطلاعاتي را كه يك سازمان درباره محيط كسب و كار نياز دارد تا بتواند تغييرات را پيش بيني كند، طراحي استراتژي مناسب داشته باشد تا براي مشتريان ارزش ايجاد كند، ايجاد موقعيت رشد و سود براي سازمان در بازارهاي جديد در داخل و يا در تمام صنايع فراهم كند را ارائه دهد.

هوش استراتژيك به معني ايجاد بالاترين سطوح مديريت اطلاعات درمورد محيط رقابتي، اقتصاد و محيط سياسي كه سازمان‌ها مي‌توانند در آن به طورصحيح عمل كنند، و مي‌توانند از تصميم‌هاي استراتژيك حمايت كنند، بيان شده است( همان).

شش فعاليت عمده براي فرايند هوش استراتژيك تعيين شده است كه هر يك از فعاليت‌ها، از طريق تغيير شكل مترقي اطلاعات به هوش، ارزشي براي هوش و سازمان ايجاد مي‌كنند. فعاليت‌هايي كه فرايند هوش استراتژيك را دربر مي‌گيرند شامل( كروگر، 2010):

  1. ادارك و احساس؛ شامل دانستن، شناخت و شناسايي شاخص‌هاي مناسب براي تغيير است ( شاخص‌هاي داخلي و يا خارجي براي شركت).
  2. جمع آوري؛ تمركز بر راه‌هاي جمع آوري داده‌هاي مرتبط و معني دار دارد.
  3. سازماندهي؛ شامل ساختاردهي داده‌ها به فرمت‌هاي مناسب به عنوان منابع اطلاعاتي است.
  4. پردازش؛ بر تجزيه و تحليل اطلاعات با روش‌هاي مناسب و ابزارها تمركز دارد.
  5. ارتباطات؛ شامل بسته بندي و ساده سازي دسترسي به اطلاعات براي كاربران است.
  6. بهره بردن از متمركز سازي، در استفاده از اطلاعات در تصميم گيري، برنامه ريزي عملكردي و پياده سازي.

ليبوويتس معتقد است كه هوش استراتژيك، ايجاد ارزش افزوده براي دانش و اطلاعات براي استفاده در تصميم گيري‌هاي استراتژيك سازمان ايجاد مي‌كند؛ هوش استراتژيك يك برنامه رايج در توسعه(همان):

  1. طرح‌هاي استراتژي( 5-3 سال)
  2. برنامه‌هاي سرمايه گذاري
  3. ارزيابي ريسك سياسي
  4. برنامه‌هاي ادغام و اكتساب، سرمايه گذاري مشترك و طرح‌ها و سياست‌هاي اتحاد شركت‌ها
  5. پژوهش‌هاي بلند مدت و نوآوري

مونتگومري و وينبرگ[6](1998) هوش استراتژيك را به عنوان سيستمي كه تمركزش بر انتخاب، جمع آوري و تجزيه و تحليل اطلاعات كه براي تصميم گيري استراتژيك مورد نياز است، تعريف كرده‌اند. آن‌ها هوش استراتژيك را به عنوان افزايش چرخه اطلاعاتي ودانش، هنگامي كه در برنامه ريزي استراتژيك، توسط مديريت مورد استفاده قرار مي‌گيرند و مي‌توانند به نوآوري و مزيت سازماني منجر شود، بيان كرده‌اند.

هوش استراتژيك يك ابزار مهم در اطلاع رساني و حمايت از فعاليت‌هاي مديريت استراتژيك در مراحل مختلف توسعه استراتژي است. از ديدگاه فرايندي هوش استراتژيك را به عنوان يك فرايند سيستماتيك و مستمر با هدف تسهيل كنندگي تصميم گيري استراتژيك، از طريق استفاده از هوش مورد نياز در زمان مناسب در فرم عملياتي است. فعاليت‌هاي هوش استراتژيك به طور مستقيم بر حمايت از تصميم گيري‌هاي استراتژيك، با نظارت بر ابعاد با اهميت استراتژيك تمركز دارد. افق زماني هوش استراتژيك گسترده است و بر همه رويدادهاي مهم گذشته، حال و آينده تمركز دارد. به طور معمول، در سطح تجزيه و تحليل استراتژيك، بيشتر به ارتباطات هوشي و كمتر به مقدار اطلاعات نياز است. به طور نمونه مفادي كه هوش استراتژيك به آن نياز دارد شامل(جي.آي.اي، 2004):

  • مؤثر بودن تجزيه و تحليل و نوع تجزيه و تحليل: چگونه يك پديده مشخص بر روي كسب و كار شركت تأثير مي‌گذارد.
  • تجزيه و تحليل كسب و كار: چه نيروهايي محرك اصلي مؤثر بر محيط كسب و كار هستند.
  • ديدگاهي با محدوده وسيع از توسعه و پيشرفت عرصه منازعه.
  • آناليز عميق از رقبا و مشتريان كليدي.
  • داشتن ديدگاهي وسيع و دقيق به محيط كسب و كار.
  • بررسي موضوعات كلان و تجزيه و تحليل آن‌ها و بررسي تأثير اين موضوعات.
  • تجزيه و تحليل موضوعات استراتژيك بحراني و مهم.

شش نقش پايه براي هوش استراتژيك در تصميم گيري‌هاي استراتژيك بيان شده است( همان):

  1. توصيف محيط رقابتي:

تجزيه و تحليل مفاهيم و اطلاعات بايد در عرصه رقابتي فعلي كه شركت در آن به فعاليت‌هاي عملياتي مي‌پردازد انجام شود. ارزيابي اطلاعاتي بايد از نيروها و عواملي كه محيط رقابتي شركت را تشكيل مي‌دهند ساخته شده باشد.

  1. پيش بيني آينده محيط رقابتي:

بخش هوش و اطلاعات بايد قادر به پيش بيني‌هاي مربوط به محيط رقابتي كه شركت تمايل دارد، خود را در آينده در آن محيط ببيند، باشد. موضوع آينده درباره تغيير است كه بعضي از آن‌ها قابل پيش بيني و بعضي غير قابل پيش بيني هستند. طرح ريزي بايد به عنوان ابزاري براي حمايت از برنامه ريزي استراتژيك از طريق ظهور رقابت تكنولوژي و دانش نيازهاي مشتري از قبل به منظور تدوين پيش بيني كه مي‌تواند شروعي براي تغيير اوليه باشد، تعريف شود. در متون بسيار زياد، به صراحت بيان شده است كه هوش استراتژيك يك پيش نياز مهم براي تغيير است.

  1. به چالش كشيدن مفروضات اساسي- پرسيدن سؤال‌هاي درست و به جا:

يكي از نقش‌هاي بسيار مهم براي هوش شناسايي و به چالش كشيدن مفروضات اساسي توسط مديران است. شامل مفروضات اقتصادي، سياسي، تكنولوژي‌هاي مربوطه و همچنين بازار و مشتريان مربوطه است كه ممكن است بر تفكر استراتژيك تأثير بگذارند.

  1. شناسايي و ارزيابي نقاط ضعف شركت در برابر فرصت‌ها و تهديدات بازار:

هوش را مي‌توان براي شناسايي و ارزيابي نقاط ضعف و آسيب پذيري خود شركت مورد استفاده قرار داد.

  1. از هوش به منظور اجرا كردن و وفق دادن استراتژي با محيط‌هاي رقابتي درحال تغيير استفاده مي‌شود:

هوش خوب براي پي بردن به نحوه پاسخ رقبا و وفق پيدا كردن با اجراي اوليه استراتژي بسيار با ارزش است.

  1. تصميم گيري به هنگامي كه استراتژي به مدت طولاني پايدار نيست:

زماني كه يك استراتژي موفق بعد از اجراي فاز اوليه هنوز باقي مي‌ماند، ضروري است كه يك برنامه جمع آوري و گزارش دهي پيشرفت براي نظارت بر فعاليت رقبا ايجاد گردد.

در طي ساليان اخير، هوش تجاري[7]، هوش رقابتي[8] و مديريت دانش[9] براي تشكيل و توسعه هوش استراتژيك مشاركت داشته‌اند. سازمان‌ها به اجراي اين عوامل براي رشد هوش استراتژيك جهت بهبود تصميم گيري نيازمندند. با انجام آن، هوش سازمان بالا رفته و قابليت نگهداري حافظه بنگاهي سازمان بهبود و تقويت خواهد شد( همان).

  1. GIA( The Global Intelligence Alliance)
  2. Fisher and Bensoussan

3.Agha and Atwa

  1. Tham and Kim
  2. Marchand and Hykes
  3. Montgomery and Weinberg
  4. Business Intelligence(BI)
  5. Competitive Intelligence(CI)
  6. Knowledge Management(KM)
تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.