سه شنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۴

دانلود مقالات پايان نامه

نظريه هاي دلبستگي از ديدگاه و منظر روانشناختي

۱۰۹ بازديد

نظريه هاي دلبستگي

در اين بخش به طرح نظريه هايي كه به طور مستقيم دلبستگي را بررسي كرده اند مي پردازيم. روانشناسان در بيشتر سالهاي قرن حاضر به روابط كودكان با كساني كه مراقبت از آن ها را بر عهده دارند تاكيد كرده اند و اين كنش هاي متقابل را بر اساس عمده رشد عاطفي و شناختي مي دانند. اين نظريه پردازان تمام توجه خود را به مادر كودك به عنوان كسي كه اين محبت، توجه و مراقبتش به كودك احساس امنيت مي دهد و اهميتي اساسي دارد متمركز كرده اند (مانسن و همكاران، 1985؛ ترجمه ياسايي، 1380).

2-4-7-1- نظريه كردارشناختي بالبي

جان بالبي روانپزشك و روان تحليلگر انگليسي (1990-1970) نخستين روان تحليلگري است كه الگوهايي را براي تحول كنش وري شخصيت (يا نظريه غرايز) پيشنهاد كرده است كه از نظريه كشاننده هاي فرويد ي فاصله مي گيرد. او راه خود را با تكيه بر يافته هاي عملي جديد تر و اساساً يافته هاي رفتارشناسي و سيبرنتيك (فرمانگري) از فرويد جدا مي سازد. بي همتايي و بديع بودن مفهوم دلبستگي در نظام بالبي در عين تكيه بر آزمايشگري، بيان اين فرضيه است كه نياز به دلبستگي نخستين است (منصور و دادستان، 1379). بالبي در قلمرو دلبستگي چند نكته مهم را مورد تاكيد قرار مي دهد:

اول آنكه كودك از نظر ژنتيكي براي واكنش هايي آمادگي دارد:

كودك به علامات محركي (به راه افتادن فعاليت، پايان يافتن) پاسخ مي دهد كه هم از اطلاعاتي مشتق مي شوند كه ناشي از ارگانيزم اند (سرما، گرما، درد)، و هم از اطلاعاتي كه منبعث از محيط (صداي شديد، تاريكي و جز آن) هستند. واكنش هاي كودك به اهداف ثابتي منتهي مي شوند، و در اين مورد خاص، واكنش وي عبارت است از تامين مجاورت با يك فرد خاص يعني مادر كه بر همه افراد ديگر مرجح است (منصور و دادستان، 1379). اين خواست در كودكي تحت تأثير جدايي از چهره دلبستگي و بعد ها بر اثر خستگي، تنيدگي، تهديد يا بيماري فعال مي شود (هلمز، 1993؛ ترجمه بشارت، 1379).

دوم آنكه رفتار دلبستگي متحول مي گردد :

بالبي در آغاز به پنج نظام رفتاري مكيدن، به ديگري آويختن، دنبال كردن، گريه كردن و لبخند زدن اشاره كرده است. اين پنج قالب رفتاري معرف رفتار دلبستگي در كودك الزاماً پيش از آن كه به دو دسته رفتارهاي دنبال كردن يا پيوستن (مكيدن و به ديگري آويختن) و طلبيدن (گريه و لبخند) تقسيم شوند، استقرار مي يابند و كودك آن ها را تدريجاً بر پايه ظرفيتهاي قبلي سازمان دهي مي كند.

كودك در واقع با طيف وسيعي از ظرفيت هاي بالقوه آمادگي براي عمل به دنيا مي آيد. ظرفيت هايي كه در عمل بتدريج چهره بيش از تمايز يافته را هدف قرار مي دهند. در جوامع امروزي اين چهره عمدتاً مادر است كه غالباً وظيفه مواظبت از كودك را بر عهده دارد. بعد ها دلبستگي با فوريت كمتري متجلي مي گردد، چه كودك بر اثر تحول شناختي خويش به وسايل جديدي مجهز مي گردد كه از ميان آن ها بايد به كاربرد رمزها (زبان)، بنا كردن راهبردها، كشش نسبت به ديگر كانون هاي رغبت اشاره كرده بدين ترتيب، كودك مي تواند در مدت هاي بيش از پيش طولاني تر، با اين فكر كه مادر وي به هنگام نياز به سادگي در دسترس وي خواهد بود، خشنود باشد. در اين هنگام، تعامل مادر و كودك به شكل ظريف تري در مي آيد و بر اثر نوعي صلاحيت كه به كندي تحول مي يابد، كودك اين فكر را مي پذيرد كه مادر وي داراي اهداف خاص خويش است و ايجاد نوعي همسازي براي آن كه هر يك به رضايت خاطر لازم دست يابند (پشت سر گذاشتن خود ميان بيني " پياژه اي " ) ضروري است (تامپسون، 2008).

تمام اين فرايند از سه سال اول زندگي سرچشمه مي گيرند و از نخستين روز هاي زندگي در سازماندهي رفتار دلبستگي مشهوداند. اين مرحله اي است كه در آن فرد تمام ظرفيت هاي انساني را كسب مي كند.

رفتار دلبستگي كه از نقطه شروع در كودك وجود دارد به تدريج متنوع مي گردد، به چهره هاي معين گسترش مي يابد، در تمام زندگي پا بر جا مي ماند و تحت اشكال مختلف متجلي مي گردد و گاهي حتي تحت اشكال رمزي (نامه نگاري ها، ارتباطات تلفني) به منظور تأمين تماس بروز مي كند. اين روابط چند گانه تحت تأثير متقابل افراد به يكديگر حداقل در درون خانواده پابرجا مي ماند (زانگ و چن[1]، 2010).

رفتار دلبستگي كه هم از يك نياز فطري و هم اكتساب ها منتج مي كردد، داراي كنش مضاعف است:

يك كنش حمايتي، كه به اندازه رفتار تغذيه اي و رفتار جنسي مهم است و به كودك فرصت مي دهد تا از مادر خويش فعاليت هاي لازم براي تداوم حيات را بياموزد. چه تجهيزات رفتاري وي كه از انعطاف لازم برخوردارند، و به وي اجازه مي دهند كه به تقليد بپردازد و سپس به ابتكار دست زند (منصور و دادستان، 1379).

بالبي در توضيح كنش محافظتي رفتار دلبستگي معتقد است كه در طول دوره تكامل، انسان همواره در معرض خطرهاي گوناگون مانند سرما، گرسنگي، غرق شدن و ساير حوادث بوده است. جهان كنوني نيز علاوه بر خطرات قديمي مانند آب، آتش و گاهي حيوانات خطرناك، شامل خطرات جديدي مانند برق، خودرو و امثال آن است، در مقابل اين خطرات، گرايش غريزي به حفظ تماس و نزديكي به چهره هاي دلبستگي، شانس فرد براي زنده ماندن و توليد مثل را افزايش مي دهد. به علاوه الگوي غريزي شامل آمادگي هاي ژنتيك براي دلبستن به يك فرد و يادگيري درباره اين كه كدام چهره را انتخاب كند و چگونه رفتار را در ارتباطات با آن چهره سازمان دهد، مي باشد (بالبي،1982).

كنش ديگر دلبستگي اجتماعي شدن است:

دلبستگي در جريان چرخه هاي زندگي از مادر به نزديكان و سپس به بيگانگان و بالاخره به گروههاي بيش از پيش وسيع تري تسري مي يابد و به صورت عاملي به همان اندازه مهم براي ساخت دهي شخصيت كودك كه تغذيه زندگي جسماني وي است، در مي آيد (منصور و دادستان، 1379).

دلبستگي به " پايگاه امن " منتهي مي شود. احساس ايمني " رفتار اكتشافي " ره آورد دلبستگي در ايام طفوليت و اوايل كودكي است. بين رفتار دلبستگي، جستجوي چهره دلبستگي با تمسك به آن و اكتشاف، رابطه اي متقابل وجود دارد (هلمز، 1993؛ ترجمه بشارت، 1379).

جدايي فرد از چهره دلبستگي به " اعتراض جدايي " مي انجامد كه غالباً با خشم و اضطراب و تلاش براي اتحاد مجدد توأم است (هلمز، 1993؛ ترجمه بشارت، 1379). در صورت تداوم جدايي، ابتدا مرحله نوميدي و نهايتاً مرحله بريدگي يا قطع دلبستگي پديدار مي شود (منصور و دادستان، 1379). اگر اين جدايي به صورت موقتي باشد " يك رفتار دلبستگي دلهره آميز " را القاء مي كند. اين رفتار دلبستگي دلهره آميز اگر شديد باشد، ايجاد استقلال و ظرفيت هاي سازش اجتماعي كودك را با اشكال مواجه    مي سازد. بنابراين هر شكافي كه در اين مبادله زودرس نخستين روابط (كه جريان كودكي و تا دوره نوجواني استقرار مي يابند) ايجاد گردد، مي تواند تاثير قاطعي بر تحول شخصيت داشته باشد و در آينده به اختلالات كم و بيش وخيم مرضي منجر گردد (منصور و دادستان، 1379). به دنبال نظريه ي بالبي بازديد والدين از بيمارستان فراهم شده و يتيم خانه ها به شكل مهد كودك مسكوني با مراقب و سرپرست به سبك خانه توسعه يافت (راتر، 2008). به علاوه تحقيقات طولي سايكوفيزيولوژيك در زمينه زيست شناسي دلبستگي نشان مي دهد كه پاسخهاي فيزيولوژيك خودمختار مانند ضربان قلب و تنفس، و فعاليت محور هيپوتالاموس، هيپوفيز و ترشح آدرنال و در نتيجه مديريت استرس در آزمايش وضعيت غريب با در نظر گرفتن تفاوتهاي فردي، در مراقبت هاي با كيفيت بالا موفق تر عمل مي كند (فوكس، هين[2]، 2008).

2-4-7-2- نظريه روان تحليل گري

اكثر كارهايي كه در زمينه تحول دلبستگي انجام گرفته به طور مستقيم يا غير مستقيم متأثر از نظريه روان تحليل گري است: زير بناي نظريه دلبستگي در واقع همان مبحث روابط موضوعي است كه در روان تحليل گري مطرح شده است (هريس، 2004).

به اعتقاد فرويد، بنيان گذار روان تحليل گري، كودكان خردسال موجوداتي دهاني هستند كه از طريق مكيدن يا بردن اشياء به دهان ارضاء مي شوند و كودكان به كسي وابسته مي شوند كه لذت دهاني آنان را فراهم سازد. زماني كه مادران لذت دهاني كودك را از طريق غذا دادن ارضاء مي كنند، كودكان به آن وابسته مي شوند. بر اساس اين ديدگاه فعاليتهاي مراقبتي والدين، فعاليت هاي چون شير دادن كه براي حيات كودك ضروري است در شكل دهي دلبستگي نقش بنيادين دارند (هال و ليندزي، 1957؛ به نقل از شيور و ميكولينسر[3]، 2005).

ارضاي نياز كودك از طريق ارضاي دهاني، يعني مكيدن و شيوه هاي ديگر تحريك دهاني، منجر به ايجاد دلبستگي به پستان ارضاكننده مادر و در نهايت خود مادر مي شود (شيور و ميكولينسر، 2005). بنابراين از نظر فرويد نياز دلبستگي كشاننده ثانوي است كه از ارضاي كشاننده نخستين گرسنگي مشتق مي گردد (هريس، 2004). فرويد دلبستگي كودك به مادر را احساس بي همتايي مي داند كه بدون تغيير در سراسر زندگي به منزله نخستين و نيرومندترين موضوع عشق مي باشد. به اعتقاد فرويد كودك پيوسته انرژي ليبيدويي خود را بر كساني سرمايه گذاري مي كند كه از وي مراقبت به عمل مي آورند. بدين ترتيب دلبستگي كودك به مادر كه نوعي سرمايه گذاري رواني از سوي كودك است، بر پايه ارضاي نيازهاي اوليه او مانند تغذيه، گرمي، مهرباني و كاهش درد از سوي مادر شكل مي گيرد. لذا براي فرويد منطقي است اگر مادر موضوع نخستين امنيت و عاطفه قرار گيرد (شيور و ميكولينسر، 2005).

2-4-7-3- نظريه اريكسون

اريكسون توصيف فرويد از مرحله دهاني را گسترش داده است او نخست نشان مي دهد كه اين تنها منطقه دهاني نيست كه اهميت دارد بلكه شيوه ي دهاني تعامل با جهان مهم است. نخستين شيوه مسلط "جزء خود كردن" است كه نه فقط تمايل به خوردن از طريق دهان بلكه از طريق همه حواس مي باشد "جزء خود كردن" و پس از آن گاز گرفتن و چنگ انداختن به نظر مي رسد كه از طرق عمومي تعامل "ايگو" را با جهان شامل مي شود (كرين، 1943؛ ترجمه فدايي، 1382).

در مرحله اول كه اريكسون آن را اعتماد در برابر عدم اعتماد ناميده است كودك نياز دارد كه با ديگري رابطه برقرار كند تا از اين راه نيازهاي خود را تأمين كند. بنابراين وقتي كودكان احساس كنند كه يك والد با ثبات و قابل اتكاء است يك حس اعتماد اساسي به آن والد پيدا مي كنند. آنان به اين درك مي رسند كه هر گاه احساس سرما، خيس بودن و يا گرسنگي نمايند مي توانند براي رفع رنج روي ديگران حساب كنند. در عوض، چنان چه مواظبت ها پايدار نباشند، ممكن است كودك احساس عدم اعتماد به اطرافيان كند يعني اين احساس كه والد غير قابل پيش بيني و غير قابل اطمينان است (كرين، 1943؛ ترجمه فدايي، 1382).

بنابراين اريكسون اعتقاد داشت كه اعمال غذادهي مادر بر نيرومندي و ايمني دلبستگي هاي كودكش تأثير خواهد داشت. با اين وجود او ادعا كرد كه پاسخ دهي كلي مادر به نيازهاي كودكش از غذادهي مهم تر است. طبق نظريه اريكسون مراقبتي كه بدون تناقض به تمام نيازهاي كودك پاسخ دهد يك حس از اعتماد نسبت به افراد ديگر را در او پرورش خواهد داد. در حالي كه مراقبت "بي ثبات" و "غير پاسخگو" بي اعتمادي را منجر مي شود. به نظر وي كودكاني كه اعتماد مراقبين را در طول كودكي كسب نكنند، ممكن است از روابط نزديك و متقابل در سراسر زندگي اجتناب كنند (شافر[4]، 2000).

2-4-7-4- نظريه ارتباط موضوعي

ملاني كلاين

     " موضوع " در نظريه ارتباط موضوعي، مي تواند يك فرد، يك حيوان يا موجودي بي روح مثل يك پتو  يا اسباب بازي باشد به نظر كلاين اولين موضوع براي يك نوزاد تازه متولد شده ، مادر است. البته نه تمام وجود مادر ، بلكه فقط بعضي از قسمت هاي مادر، مثل پستان او، در رابطه با مادر، كودك دو نوع احساس متضاد را در خود شكل مي دهد: از يك سو ، نوزاد تمايل به تصرف موضوع يا هدف را دارد و از سوي ديگر، موضوع به صورت دشمن و خطرناك جلوه مي كند و اين امر منجر به يك مرحله رشدي ضروري مي شود كه در آن نوزاد را به دو موضوع خوب يا بد تفسير مي كند. ابتدايي ترين شكل ارتباط موضوعي زماني اتفاق مي افتد كه كودك مي تواند اشياء را طبقه بندي كند. در اين زمان به نظر كودك، مادر به صورت يك فرد كامل در مي آيد. اما همين فرد كامل هم داراي جنبه هاي مثبت و هم داراي جنبه هاي منفي است. در نتيجه كودك نسبت به مادر داراي دو احساس مثبت و منفي مي شود. و اين گونه احساس هاي دو سوگرا بايد از طرف كودك تجزيه و تحليل شود. اين تجزيه و تحليل كودك را قادر مي سازد كه مادرش را يك فرد جدا و مستقل از خود بداند، گر چه او شديداً به مادر وابسته است.

پايه هاي اصلي يك ارتباط اجتماعي بارآور و سودمند زماني گذاشته مي شود كه ارتباط مادر و كودك به صورت دوست داشتن، گرم و حفاظتي باشد. ولي اگر رابطه مادر و كودك، مبتني بر عدم قبول يكديگر باشد پايه هاي حسادت، دشمني و پرخاشگري بنا خواهد شد.

مارگارت ماهلر

به عقيده ماهلر به هنگام تولد، نوزاد بين خود و غير خود تمايزي قايل نيست و مادر را به عنوان جزيي از وجود خود مي داند. ماهلر اين مرحله نخستين را همزيستي ناميد.

به تدريج كودك تصورات ذهني يا بازنمايي از اشياء و چيز هاي قابل توجه و معني دار مثل پستان مادر، شيشه شير، پدر و مادر را شكل مي دهد. اين نوع دروني سازي، منجر به تشخيص اشياء و يا تجسم ذهني آن ها توسط كودك مي شود.

ماهلر مرحله اي كه كودك مي تواند از مادر جدا شود و به استقلال برسد را جدايي– تفرد ناميد كه آن را به چهار مرحله كوچك تر يا زير مرحله تقسيم كرد. مرحله تفكيك در حدود 4 تا 5 ماهگي روي مي دهد. در اين دوره فرعي، طفل از مادرش دور مي شود و واجد مهارتهاي حركتي مي شود و مي تواند بازي كند. از لحاظ تصويري، طفل مي تواند ديگران را نگاه و مادرش را با آن ها مقايسه كند. در اين مقطع، طفل آن چه را به بدن مادرش تعلق دارد و آن چه را به بدن وي تعلق ندارد بررسي مي كند. ماهلر و همكاران (1975؛ به نقل از آلن، 1987؛ ترجمه جمالفر، 1373) براي اشاره به هوشياري و توجه به ديگران از اصطلاح تخم شكني استفاده مي كنند. اگر مادر در مراحل اوليه خيلي مزاحم و مداخله گر باشد، طفل خيلي از مادر فاصله مي گيرد و متمايز مي شود.

زير مرحله تمرين از 9 ماهگي تا حدود 15 تا 18 ماهگي طول مي كشد. در اين مرحله كشف و دستكاري، به محيط باز و سريع گسترش مي يابد و جدايي موقت از مادر نيز افزايش مي يابد (آلن، 1987؛ ترجمه جمالفر، 1373).

در نيمه دوم اولين سال زندگي، كودك وارد زير مرحله اي به نام تمايل به دوستي مي شود. در اين مرحله كودك بين دو احساس متضاد جدا شدن از مادر و پناه بردن به آن قرار مي گيرد. اين تضاد بين استقلال و وابستگي بايد به شكلي حل شود. يكي از راه هاي حل اين تضاد، اين است كه كودك بتواند در زمينه ايجاد ارتباط حسنه يا تمايل به دوستي، موفق شود؛ و اين امر وابسته به نحوه رها كردن و آزاد ساختن كودك از طرف مادر بوده كه حايز اهميت است. زيرا ممكن است كودك در تمايل به فعاليت هاي مستقل و در تماس با ديگران با شكست مواجه شود.

زير مرحله فرديت و ثبات شيء هيجاني در سومين سال زندگي كودك شروع مي شود. كودك در اين دوره فرعي داراي هويت مي شود و تحت تاثير عشق و تاييدي كه در مراحل و دوره هاي قبلي دريافت كرده، مي تواند از مادرش جدا شود. در شروع اين دوره، كودك احساس يا تصور مي كند مادرش كارهاي " خوب " وي را تاييد مي كند. ثبات شيء وقتي پديد مي آيد كه كودك داراي يك خودپنداره با ثبات و در مورد ديگران خصوصاً مادرش شود ( گرينبرگ و ميچل[5]، به نقل از شارف،1983؛ ترجمه فيروز بخت، 1384).

2-4-7-5- نظريه رفتار گرايي

رفتارگرايان فرض را بر اين گذاشته اند كه تشنگي و گرسنگي غرايز اساسي هستند كه كودك را به عمل وا مي دارند. به نظر آن ها آن چه نيازهاي زيستي كودك را ارضاء مي كند (به عبارتي سائق را كاهش مي دهد) "تقويت كننده اوليه" ناميده مي شود؛ مثلاً؛ غذا براي كودك گرسنه تقويت كننده اوليه محسوب مي شود. افراد و اشيايي كه به هنگام كاهش سائق حضور مي يابند، از طريق تداعي با آن تقويت كننده، "تقويت ثانويه" ناميده مي شوند (ماسن، 1985؛ ترجمه حقيقي، 1381). آن ها بر اين باورند كه مراقبت كننده يك تقويت كننده شرطي شده مي شود. نوزاد يك پاسخ (بازتاب) غريزي به تغذيه شدن دارد. او لذت را تجربه مي كند. و مراقبت كننده به وي نزديك مي شود تعميم پيدا مي كند (فلانگان[6]، 1999).

مادر رضايت خود را در پايان دادن به فريادهاي بچه پيدا مي كند و در نتيجه خود را نيز آرام        مي كند. كودك با لبخند و غان وغون كردن هاي خود، به كساني كه او را آرام مي كنند، پاداش مي دهد (اينسورث و همكاران، 1378).

2-4-7-6- نظريه شناختي

بر طبق نظريه شناختي، شكل گيري دلبستگي تا حد زيادي به سطح شناختي كودكان وابسته است. قبل از ايجاد دلبستگي كودك بايد بتواند اشخاص آشنا (موضوع بالقوه دلبستگي) را از غير آشنا يا غريبه متمايز سازد. او در عين حال بايد به شكل گيري مفهوم پايداري شيء دست يافته باشد. بنابراين شايد تصادفي نباشد كه دلبستگي ها نخستين بار در سن 7 تا 9 ماهگي ظاهر مي شوند، دقيقاً زماني كه كودكان شروع به نشان دادن شواهد آشكار پايداري شيء مي كنند (كافتسيوس[7]، 2004).

[1]. Zhange & Chen

[2] .Fox & Hane

[3] .Shaver&  Miculincer

[4]. Shaffer

[5] .Greenberg & Michel

[6]. Flanagan

[7]. Kafetsios

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.