سه شنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۴

دانلود مقالات پايان نامه

خلاقيت و اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي

۱۲۰ بازديد

خلاقيت و اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي

تورنس(1994، ترجمه قاسم زاده، 1381) معتقد است كه خلاقيت يك اثر شخصي است كه بر عوامل انگيزشي، هيجاني و يادگيريهاي شخصي وابسته است. عده اي نيز مانند گيلفورد(1950، به نقل از الكهتاني، 2009) معتقدند كه خلاقيت داراي ابعاد فراشناختي است و با فرايندهاي عالي ذهني نظير تفكر و هوش ارتباط دارد. گروهي هم معتقدند كه خلاقيت پديده اي چند متغيري است يعني عوامل اجتماعي، خانوادگي، شخصيتي و شناختي همزمان بر آن تاثير گذارند(تايلور، 1972؛ تورنس، 1969؛ برك، 2000؛ به نقل از سيف، 1389). وجود تئوريهاي مختلف در زمينه خلاقيت و عدم توافق بر روي يك تئوري موجب تفاوت در تعريف آن شده است.

آيزنك(1998، به نقل از كجباف و خليلي، 1382) خصوصيات اصلي ويژگي شناختي افراد خلاق را عدم بازداري ذهني مي داند كه به عدم تمركز آنها به يك محرك خاص منجر مي شود و قابليت آنها را براي در نظر گرفتن محركات مختلف افزايش مي دهد. به عقيده وي مهمترين ويژگي شخصيتي افراد خلاق روان پريشي گرايي است كه آن را شامل ويژگيهايي چون خونسردي، خود محوري، خلاقيت و داشتن برخورد غيرشخصي، تكانشي، ضداجتماعي، تفكر سخت و غير منعطف و نداشتن همدلي مي داند. ويژگي عدم بازداري ذهني از منظر روان تحليل گري نيز در مورد افراد خلاق مورد ملاحظه قرار گرفته است. براساس اين نظريه فيلترهاي بازداري ذهني كه ناشي از شكل گيري من است عمل نمي كند و منجر به شكل گيري تخيل و رويا مي شود(كجباف و خليلي، 1382).

استرنبرگ و ريس(1998، به نقل از اميري مجد، 1385) يك مدل تحول رواني را در مورد خلاقيت ارائه داده اند. ابعاد اين مدل معرف پنج شكل از بيش تحريك پذيري رواني است. بيش تحريك پذيري رواني بيان مي كند كه حوزه هاي رواني- حركتي، حسي، عقلاني، تصوير سازي ذهني و هيجاني در خلاقيت به گونه اي گسترده و شديد تجربه مي شوند. اغلب اوقات بيش تحريك پذيري ها همانند صفات شخص به لحاظ اجتماعي ارزشمند تلقي نمي شوند در عوض به عنوان ناآرامي ، بيش فعالي، خلق و خوي عصبي، هيجان پذيري افراطي و شدت هيجاني در نظر گرفته مي شوند، بيشتر افراد اين صفات را ناراحت كننده مي دانند و اين خلق و خو بيشتر جامعه ستيز خوانده مي شود.

يكي از موضوعاتي كه در روانشناسي مورد مطالعه قرار گرفته است، موضوع خلاقيت و نارسايي توجه/بيش فعالي مي باشد. مباحث زيادي روي چگونگي تعريف هر ساختار و همچنين مشابهت هاي آشكار بين دو موضوع بين محققان اتفاق افتاده است. اين محققان در مورد مشابهت ها نگرانند و حامي بهترين شيوه تمايز بين دو موضوع هستند زيرا ممكن است آموزش و رشد آنها بواسطه تجويز داروهاي غير ضروري ناشي از تشخيص نادرست تحت تاثير قرار گيرد. آنها استدلال مي كنند كه شيوه برخورد يك كودك خلاق بايستي بسيار متفاوت از يك كودك داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي باشد(كراموند، 1994).معلمان با توجه به مشابهت هاي رفتاري در كودكان مشخصه هاي زير را به عنوان شاخصي از يك كودك خلاق مي دانند: انجام نقشهايي كه به تنهايي برعهده ميگيرند، تكانشي بودن، تابع نبودن و هيجاني بودن. همچنين معلمان نشانه هاي زير را براي توصيف كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعال برشمردند: بي اعتنايي يا نپذيرفتن درخواست معلم، تكانشي، لجوج، كج خلقي و تحريك پذيري(اسكانسگارد و بارتز، 1998، به نقل از هلي و روكليج، 2006). از طرفي استرنبرگ و ريس(1998، به نقل از اميري مجد، 1385) بيان مي كند كه افرادي كه تفكر واگراي بالايي دارند ممكن است لجباز ، بي ملاحظه و طعنه زن به نظر برسند. آنها بيشتر اوقات، مراجع قدرت را زير سوال مي برند و ممكن است در كلاس درس معلم را به چالش بكشانند. اين كودكان با محيط خود همرنگ نمي شوند و نياموخته اند كه از محيط به نفع خودشان استفاده كنند. آنها خيلي كم مورد تاييد قرار مي گيرند و ارتباط هاي آنها در خانه و مدرسه با مشاجره همراه است.

هر چند نشانه هاي اوليه اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي، بي توجهي، بيش فعالي و تكانشي بودن است، بازنگري هاي متون مربوط اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي اين نشانه ها را بين افراد خلاق و افراد داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي مشترك نشان مي دهد. كراموند(1994) و جنتر(2007) علاوه بر اين ويژگي ها، موارد مشابه ديگري را نام مي برند كه عبارتند از، خوي سختگير، نقص در مهارت اجتماعي، پيشرفت تحصيلي پايين، عدم تمركز و ريسك پذيري بالا. كراموند(1995) همچنين نشان داده كه 32 درصد كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي نمره بالايي در آزمون تورنس دريافت كردند و 26 درصد افراد خلاق نمره بالايي در نشانه هاي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي دريافت كردند.

پژوهش هايي كه خلاقيت را در كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعال مورد بررسي قرار داده اند، با مرور اين پژوهشها مي توان به وجود يا عدم وجود خلاقيت در اين كودكان پي برد. همچنين به پژوهش هايي كه كاركردهاي اجرايي را در كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي با خلاقيت بالا مورد بررسي قرار داده اند، اشاره مي شود.

در مطالعه اي كه توسط هلي و روكليج(2006) با هدف بررسي رابطه بين خلاقيت، اختلال نارسايي توجه و كاركردهاي شناختي در كودكان انجام گرفت.به اين نتيجه دست يافتند كه رابطه ي معناداري بين خلاقيت و اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي جود ندارد، بدين معني كه كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي خلاق تر از كودكان بدون اين اختلال نبودند. و در ادامه، كاركردهاي شناختي سرعت نامگذاري، سرعت پردازش، زمان واكنش،حافظه كاري، كنترل بازداري مورد بررسي قرار گرفت كه در هر دو گروه كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعال و كودكان خلاق داري اختلال نارسايي توجه/بيش فعال، در سرعت نامگذاري، سرعت پردازش، زمان واكنش،حافظه كاري، كنترل بازداري نقص نشان دادند. و در تمام اندازه هاي شناختي ديگر، گروه خلاق داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي بهتر از گروه داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي عمل كردند.اين يافته ها بر رشد يافتگي و مديريت كودكان خلاق دلالت دارد.

آبراهام و همكاران(2006) به بررسي تفكر خلاق در نوجوانان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي پرداخت، يافته ها نشان داد كه كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعال بيشتر از گروه عادي تفكر خلاق دارند.

كراموند(1994) به رابطه بين خلاقيت و اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي پرداخته است. نتايج نشان داد كه كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعال در آزمون شكلA خلاقيت تورنس در تمام عناصر به جز بسط به صورت نزديك به ميانگين عمل كردند. در اين آزمون نمره كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعال يك انحراف استاندارد بالاتر از ميانگين بود.

ويلكاكسون و جاكوبلين(2006) نيز به بررسي خلاقيت و اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي پرداختند. نتايج در اين پژوهش نشان داد كه كودكان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعال نمره بالاتري در اندازه هاي خلاقيت نداشتند. و همچنين باركلي و همكاران(2001، 1996، به نقل از الكهتاني، 2009) يافتند كه جوانان داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي در مقايسه با جوانان عادي تفاوتي در اندازه هاي خلاقيت ندارند.

مشكل خودگرداني و بازداري رفتاري به عنوان توجيه نظري و الگوي پژوهشي براي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي، توجه زيادي را به خود جلب كرده است. برخي پژوهشگران اظهار كرده اند كه اين مشكلات كليد بسيار مهمي در فهم اين اختلال است. مباحث مربوط به اين مشكلات شامل اصطلاحاتي نظير، بازداري رفتاري و كاركردهاي اجرايي، و نيز كنترل تكانش، خود تنظيمي و خودمديريتي مي باشد. در اين عناوين مشكل مورد مواجهه فرد در فكر كردن هنگام عمل و فهم اينكه عواقب برخي رفتارها چيست؟(هاردمن، درو و اگن، 1948، ترجمه عليزاده و همكاران، 1388).

به نظر باركلي(1997، به نقل از عليزاده، 1386)، بازداري رفتاري فرايندي عصب شناختي است كه به كودكان كمك ميكند تا پاسخ درنگيده بدهند. همچنين باركلي(1996، به نقل از اسچرس و همكاران، 2004)  معتقد است كه اختلال پايه در افراد داراي نارسايي توجه/بيش فعالي، كنترل بازداري ضعيف است. لذا اين افراد قويا نياز به بازداري يك پاسخ يا نگهداري در حافظه كاري دارند. از طرفي آيزنگ(1995، به نقل از ويت و شاه، 2006) بيان مي كند كه الگوهاي گوناگون خلاقيت به اين اشاره دارد كه بازداري اجرايي مي تواند خلاقيت را تحت تاثير قرار دهد. مطالعات تجربي اخير رابطه بين خلاقيت و بازداري اجرايي را شرح داده است.

به طور ويژه بازداري ممكن است اثر معكوس روي دوجنبه خلاقيت (تفكر واگرا و تفكر همگرا) داشته باشد. در يك مطالعه كارسون و همكاران(2003، به نقل از ويت و شاه، 2006) يافتند كه نقص بازداري پنهان(يك نوع بازداري)، كه بوسيله جدا كردن محركهاي نامربوط اندازه گيري مي شود، با تفكر واگراي بهتر مربوط شده است. از نظر آيزنگ(1998، به نقل از كجباف و خليلي، 1382) عدم بازداري ذهني، سازوكاري است كه فرد براي پاسخ دهي به محرك ها، دامنه وسيعي از محرك ها را به صورت محرك هايي مرتبط در نظر مي گيرد. نكته اصلي در اينجاست كه افرادي كه نقص بازداري دارند از مقوله بندي بيشتري استفاده ميكنند كه اين مقوله بندي ها بيشتر ابتكاري هستند.

در پژوهش فايور و همكارانش(2001، به نقل از ويت و شاه، 2006) شركت كنندگاني كه در تكليف بازداري خواندن عملكرد ضعيفي داشتند، در آزمون استفاده هاي غير معمول(آزمون اندازه گيري تفكر واگرا) موارد بيشتري را توليد مي كردند. همچنين در زمينه وجود رابطه مثبت بين كنترل بازداري ضعيف و تفكر واگرا، آنها يافتند كه افراد داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي ميزان تفكر واگراي بالاتري از ميانگين را نشان مي دهند. بنابرين كنترل بازداري ضعيف ممكن است يك زيان براي تفكر همگراي افراد داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي محسوب شود ولي براي تفكر واگراي آنها يك مزيت محسوب شود.

بررسي تصويرنگاري هاي عصبي در افراد داراي اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي نشان داده است كه كودكان با اين اختلال در مخچه و قطعه پيشاني كه داراي كاركرد اساسي در برنامه ريزي، سازماندهي، تصميم گيري، ادراك زمان، بازداري و تفكر هستند، مشكل دارند(باركلي، 1998، گيد و همكاران، 1994، هانيد و همكاران، 1991، به نقل از عليزاده، 1384). هيلمن و همكاران(2003) فرض كردند كه لوب پيشاني براي تفكر واگرا ممكن است يك منطقه مهم باشد در اين راستا هيلمن (2005) نشان داد وقتي كه كاركرد لوب پيشاني دو گروه افراد خلاق و عادي در حين آزمون تفكر واگرا بررسي شد افراد عادي در حين انجام آزمون تفكر واگرا فعاليت لوب پيشاني شان افزايش پيدا كرد و در مقابل، فعاليت لوب پيشاني افراد خلاق نسبت به افراد عادي نه تنها افزايش داشت بلكه بيش از آن بود.

بعضي مطالعات نشان داده است كه الگوي مغز در افراد داراي نارسايي توجه/بيش فعالي با الگوي مغز در افراد خلاق مشابهند(هرمن، 1981، و تورنس، 1984، به نقل از بيلي، 2007). گالاگر(1997) بيان كرد مشابهت هاي زيادي بين مغز افراد داراي نارسايي توجه/بيش فعالي و افراد خلاق وجود دارد. افراد خلاق نسبت به افراد نرمال در مغزشان مكانيسم توقف ضعيف تري دارند. محققان خلاقيت فرض كرده اند كه اين مكانيسم توقف ضعيف اجازه مي دهد كه بسياري از تفكرات كنترل نشده و بي اختيار باهم تلاقي كنند و منتج به تفكر خلاق شوند. محققان اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي نيز يك مكانيسم توقف ضعيف مشابه در مغز اين افراد مشاهده كردند. به هر حال اين شواهد را به عنوان نقص عصب شناختي بررسي كردند.

كراموند(1995) نيز احتمال مي دهد كه تفاوتهاي ساختار مغز با كاركردهاي شناختي متفاوت در افراد داراي نارسايي توجه/بيش فعالي  و افراد خلاق ارتباط داشته باشد.

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.