كمال گرايي و جنبه هاي آسيب شناختي
شناخت نقش آسيب زاي كمال گرايي دست كم به يافته هاي فرويد باز مي گردد . بازشناسي اين سازه مهم شخصيتي مستلزم چند دهه فراموشي بود تا دوباره پژوهشگران به منظور تصريح ماهيت كمال گرايي ، مشخصه هاي آن و مكانيسم هاي ناثير گذاري اين سازه بر فرآيندهاي روانشناختي بهنجار و نابهنجار ، كوشش هاي تحقيقاتي خود را اغاز كنند (بشارت ، 1381) .
يافته هاي پژوهشي در زميته ابعاد سه گانه كمال گرايي ، همبستگي اين سازه را با ويژگي هاي شخصيتي ، رفتاري و مشكلات روانشناختي تأئيد كرده اند ( هويت وفلت ،1991) .كمال گرايي خويشتن مدار با مشخصه هاي مثبت تلاش و رقابت براي پيشرفت ، حرمت خود و خود شكوفايي ( فلت ، هويت ، بلانكشتين و موشر ، 1991؛ فلت ، هويت ، بلانكشتين و اوبراين[1] ، 1991 ؛ فراست و همكاران ، 1993 )از يك سو ، و مشخصه هاي منفي خودشيفتگي ، سرزنشگر خود ، انتقاد از خود ، احساس گناه ، افسردگي و روان آزردگي ( هويت و فلت ، 1991؛ هويت ، فلت ، بلانكشتين ، 1991؛ آلدن[2] و همكاران ، 1994 ) از سوي ديگر در ارتباط است .
كمال گرايي ديگر مدار با مشخصه هاي منفي شامل سرزنش ديگران ، اقتدارگري و سلطه جويي ، ويژگيهاي شخصيت نمايشي وخودشيفته و ضد اجتماعي همبستگي دارد (هويت و فلت ، 1991 ) .
كمال گرايي هنجارمدار با نياز به تأييد ديگران ، ترس از ارزشيابي منفي ، منبع كنترل بيروني ، بيش تعميم دهي شكست ، انتقاد از خود ، سرزنش خود و ديگران ، ناهمسازي روانشناختي و ويژگيهاي شخصيت مرزي ، اسكيزوتايپي ، اجتنابي ، اسكيزوئيد و پرخاشگري نافعال و همچنين با افسردگي ،اضطراب و روان ازردگي مرتبط مي باشد ( هويت و فلت ، 1991 ؛ هويت ، فلت ، بلانكشتين و موشر ، 1991 ) .
در پژوهشي كه توسط هويت و فلت (1993) با شركت 51 بيمار مبتلا به افسسردگي يك قطبي و 94 بيمار مبتلا به اختلالات مختلف روانپزشكي انجام گرفت ؛ معلوم شد كه كمال گرايي خويشتن مدار ، افسردگي را در بافت تنيدگي پيش بيني مي كند و ارتباط بين اين نوع كمال گرايي و افسردگي به نوع عامل تنيدگي زا بستگي دارد .در تحقيق ديگري كه هويت و همكارانش (1996) با 121 بيمار مبتلا به اختلال افسردگي يك قطبي و دوقطبي انجام دادند ، كمال گرايي خويشتن مدار با تنيدگي پيشرفت ارتياط داشت و نمرات افسردگي را در طي 4 ماه بعد پيش بيني مي نمود . بنابراين آنها نتيجه گرفتند كه كمال گرايي خويشتن مدار ، عامل آسيب پذير خاصي است كه در حضور علائم تنيدگي ، مستعد بروز علائم افسردگي است .
طيق نظريه هاي شناختي ، افسردگي با نااميدي در مورد كنترل كردن پيامدهاي مطلوب يا آزارنده ارتباط دارد .فردي كه از اشتباه كردن و عدم تائيد ديگران به خاطر كامل نبودن مي ترسد ، احساس نااميدي مي كند و چنين فردي نسبت به افسردگي آسيب پذير تر مي شود (بك ، 1976؛ آلوي[3] ، آبرامسون[4] ، متالسكي[5] و هارتليج[6] ، 1988؛ به نقل از پناهي ، 1383) . تحقيقات نشان داده است كه كمال گرايي هنجار مدار در نوجواناني كه دست به خودكشي مي زنند ، با نااميدي ارتباط دارد ( دانلد سون[7] ، اسپريتو[8] و فارنت[9] ، 2000) .در تحقيق هارت[10] ، گيلنر[11] ، هندل[12] و گفلر[13] (1998) بين كمال گرايي خويشتن مدار و پايين بودن خودكارآمدي ارتباط وجود داشت و نيز خود ثمر بخشي پايين نيز با ادراك فقدان كنترل پذيري پيامدها و كاهش ارزشمندي حود ارتباط داشت .
به عقيده ريوم[14] و همكاران (1995) ، كمال گرايي شرط لازم ولي ناكافي در رشد و تحول وسواس فكري – عملي است و كمال گرايي به عنوان عامل خطر در رشد و تحول اين اختلال در نظر گرفته مي شود .
بسياري از مبتلايان به OCD نياز به اينكه همه چيز دقيق ، بي عيب و مطمئن باشد ؛ را گزارش مي دهند .وسواس هاي عملي در پاسخ به وسواس هاي فكري بايد به صورت كاملا درست انجام بشوند و نياز به تناسب ، دقت و موشكافي ، يكي از علائم اين اختلال است .
افراد مبتلا به OCD با يك سائق دروني براي قطعيت و كمال اذيت مي شوند .وجود اين سائق باعث مي شود آنها در مورد اينكه كاري را انجام داده اند يا نه ، شك كنند .
چنين ترديدهايي نيز به عنوان بخشي از سازه كمال گرايي در نظر گرفته مي شود ( فراست و همكاران ، 1990 ) و به وضوح ، بخشي از اختلال وسواس فكري – عملي هستند .
فراست ( فراست و استكتي[15] ، 1997 ) چنين اظهار ميدارد : «شك نسبت به كيفيت عمل نشاني از OCD است و در واقع منعكس كننده علائم بيماري است كه تشريفات وارسي كردن دارند » .
برخي مطالعات ارتباط ميان كمال گرايي و سلامت جسماني را بررسي كرده اند . پاچ[16] (1984، به نقل از مولنار و همكاران ، 2006 )
در مطالعه خود يافت كه كمال گرايي به صورت معنادار با اختلالات گوناگوني ارتباط دارد: سندرم روده تحريك پذير[17] ، دردهاي شكمي كودكان ، و زخم مخاط روده بزرگ[18] .
همچنين ارتباط ميان كمال گرايي و سردرد هاي ميگرني (برنز ، 1980 ؛ كووال[19] و پريچارد[20] ، 1990 ؛ به نقل از مولنار و همكاران ، 2006 ) ، درد هاي مزمن ( ون هادن هاو[21] ، 1986 ؛ همان ) ، سردرد ( استات[22] ، 1984 ؛ همان ) ، آسم ( 1961 ؛ همان ) ، . سندرم خستگي مزمن ( وايت[23] و شوايتزر [24]،2000 ؛ همان ) تاييد شده است.
صابونچي و لاند ( 2003 ) در مطالعات خود به ارتباط مثبت و معنا دار كمال گرايي با شكايت هاي روان تني مانند خواب آلودگي در ساعات روز ، سردرد ها ، تنش و بيخواي در زنان دست يافته اند .
تحقيقات درباره ارتباط ابعاد سازه كمال گرايي با اختلالات روانشناختي ادامه دارد و خصوصا بيماري هاي روان تني مورد توجه قرار گرفته اند .
1.O’Brien,S.
2.Alden ,L.E.
1.Alloy ,L.B.
2Abramson ,L.Y.
3.Metalsky ,G.I.
4.Hartlage ,S.
5.Donaldson ,D.
6.Spirito ,A.
7.Farnett ,E.
8.Hart ,B.A.
9.Gilner ,F.H.
10.Handel ,P.J.
11.Gfeller ,J.D.
1.Rheaume ,J.
2.Steketee,G .
3.Pacht ,A.R
- .Irritoble Bowel Syndrome
- .Ulcerative Colitis
.
- 1. Kowal ,A
- .Pritchard ,D
3.Van Houdenhove ,B.
4.Stout ,M.A.
5.White ,C.
6.Schweitzer ,R.