6 شيوههاي(مؤلفههاي) مديريت دانش
شيوههاي مديريت دانش شامل خلق دانش (شامل اكتساب، تجزيه و تحليل و توليد دانش)، سازماندهي دانش، تبادل دانش و كاربرد دانش ميباشد. خلق دانش به معناي ايجاد دانش جديد در سازمان است كه از فعاليتهاي مرتبط با ورود دانش جديد به سيستم، توسعه، اكتشاف و جذب دانش تشكيل ميشود (نورمن و كنراد4، 1999). درستك5 بيان ميكند طريقي كه يك فرد اطلاعات را تفسير، مجسم و دروني ميكند، دانش را توليد مينمايد (ميتال، 2008). خلق، تفسير و ترجمه دانش نه فقط بر اساس مجلهها و كتابهاي درسي ميباشد بلكه گفتگوها و مكالمات بين همكاران، مثل سخنراني ها، توضيحات و تفاسير اساتيد براي دانشجويان و زيردستان را نيز دربر ميگيرد (الينگسن[1]، 2003). به عبارتي ميتوان بيان داشت كه افراد دانش را با استفاده از منابع جديد از جمله افراد يا سازمانهاي ديگر به دست ميآورند. از طرفي مشكلاتي در زمينه اكتساب دانش پيش ميآيد به طوري كه بيشترين حد دانش در ذهن كارشناسان جاي ميگيرد ولي اين دانش تلويحي به آساني به شكل صريح و روشن خود مستند نميشود. اين متخصصان، معمولاً حجم گستردهاي از دانش سودمند براي سازمانها را به صورت يكجا دارند. بنابراين اكتساب و توليد دانش، يك تلاش يك مرحلهاي گسسته نيست، بلكه فرايندي است كه در محيط صحيح، ذهنيت و فرهنگ سازماني، پرورش مييابد (ميتال، 2008).
سازماندهي دانش به اين نكته اشاره ميكند كه قابليتهايي را كه در گذشته فراگرفتهايم، به طور خودكار در تمام مدت در دسترس ما قرار ندارند و از اينرو نگهداري گزينشي اطلاعات، مدارك و تجارب به مديريت نياز دارد. سازماندهي دانش به استفاده مؤثر از طيف وسيعي از رسانههاي ذخيره سازماني متكي است. همچنين شامل آن دسته از فعاليتهايي ميشود كه عملي بودن و كارايي دانش را در نظام حفظ ميكند. در سومين بعد پرداختن به فعاليتهاي مديريت دانش، تبادل و اشاعه دانش قرار دارد كه به فعاليتهاي مرتبط با انتقال دانش از يك بخش به بخش ديگر اطلاق ميشود. تبادل دانش عنصري بنيادي است كه سازماندهي دانش را تكميل ميكند. هوانگ2 (1998) چهار فرايند اصلي را براي تبادل دانش و همكاري ارائه نموده است كه عبارتاند از: 1) آشكار نمودن دانش 2) افزايش حجم دانش 3) ايجاد زيرساختار دانش و 4) توسعه فرهنگ دانش (ياينگ3، 2005). دانستن اين نكته مهم است كه در فرايند اشاعه دانش اطلاع همه افراد سازمان از همه چيز ضرورتي ندارد، بلكه اصل تقسيم كار مستلزم مديريت و توصيف چشمگير گستره توزيع دانش است. همچنين دانش مهم ميتواند از ديگر بخشهاي سازمان نيز سرچشمه بگيرد (پروست، روب، و رومهارت4، 1385). در نهايت كاربرد دانش به اين مطلب اشاره دارد كه انديشهها و دانش به دست آمده، بدون جهتگيري در مورد اينكه چه كسي آنها را مطرح كرده است، در صورت مفيد و مناسب بودن مورد استفاده قرار گيرد. اين حلقه به آميختن دانش با عمل و انعكاس آن در خدمات و كالاهاي يك سازمان اشاره دارد (كاومن، 2004).
از آنجا كه دانشگاهها را ميتوان به عنوان الگوهاي اصلي سازمانهاي دانش برشمرد، انتظار ميرود كه جوامع دانشگاهي روشهاي مبتني بر مديريت دانش را به گونهاي جديتر به كار بندند تا به توليد، اشتراك، سازماندهي و استفاده مؤثرتر از منابع اطلاعاتي، دانش و سرمايههاي فكري دست يابد. اين سرمايههاي با ارزش صرفنظر از داخلي يا خارجي و عيان يا نهان بودنشان بايد كشف و ضبط و روزآمد شده و با بهرهگيري از جديدترين فناوريها به نحو شايستهاي در اختيار علاقهمندان قرار گيرند.
نظامهاي اطلاعاتي قطعاً توليد دانش جديد را از طريق تركيب دادهها و اطلاعات به دست آمده از منابع گوناگون، افزايش دادهاند. مشاهده ميشود كه تفسيرهاي قانون مدار اطلاعات، منجر به درك بهتر رفتار كاري شده است و در نتيجه دانش ضمني را توليد نموده است و هنگامي كه اين دانش ضمني به شكل يك مقاله پژوهشي، يك ارائه و سخنراني يا يك مطالعه موردي در ميآيد، از حالت ضمني به حالت صريح تبديل ميشود. اطلاعات، هنگامي كه پردازش ميشود، به دانش تبديل شده و براي انتقال، اين دانش بايد رمزگذاري و نمايش داده شود. دانشي كه به خوبي نمايش داده ميشود، بهتر درك شده و انتقال داده ميشود. از اينرو، نمايش و كدگذاري دانش، جزء بسيار مهمي از يك فرهنگ دانشي است كه درك دانش را موجب ميشود و به توليد دانش ميانجامد. همچنين ابزارهاي ارتباطي سيستمهاي اطلاعاتي مانند ويدئو كنفرانس، انتقال اطلاعات از طريق تصاوير، نمودارهاي گردش كار، جدولها و مانند اينها نمايش بهتر را (كه در غير اين صورت بدون ابزارهاي سيستمهاي اطلاعاتي انجام آن بسيار دشوار بود) ممكن ميسازد. به محض اينكه دانش توليد شد، بايد در يك منبع دانش ذخيره شود تا تخصص و مهارت يك سازمان براي ديگران نيز قابل دسترسي باشد و همچنين يادگيري با پايه دانش آن سازمان تلفيق و هماهنگ شود (ميتال، 2008).
ذخيرهسازي اينترنتي از طريق پايگاههاي دادهاي و دستيابي از طريق فناوريهاي ارتباطي، مكانيزمهاي بهتري براي انتشار اطلاعات برحسب زمان، هزينه، پاسخگويي و دسترسي فراهم ميآورد. بنابراين لازمه به كارگيري دانش آن است كه اعضاي هيأت علمي و مدرسين دانشگاه نسبت به محلهاي وجود اطلاعات و دانش و همچنين محملها و رسانههاي اطلاعاتي و روشهاي يافتن و بازيابي و به كارگيري آن آگاهي و شناخت لازم را داشته باشند .و با كسب مهارتهاي لازم توانمندي خود را در جهت بازيابي و به كارگيري اطلاعات ارتقا بخشند. امروزه استفاده از رايانه و اينترنت براي فعاليتهاي پژوهشي اجتنابناپذير است (رسول آبادى، 1386). بديهي است كه موفقيت طرحهاي مديريت دانش در گرو تشريك مساعي اقشار مختلف دانشگاهي است.
[1]. Ellingsen 2. Huang 3.Yaying 4. Probst‚ Raub & Romhardt