سه شنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۴

دانلود مقالات پايان نامه

مفهوم فراشمناخت و مؤلفه هاي فراشناخت

۱۲۱ بازديد

-فراشناخت[1]

يكي از مفاهيم مرتبط با شناخت كه به دنبال گسترش روان شناسي شناختي[2] و علم شناخت به وجود آمد فراشناخت است. اين مفهوم ابتدا توسط فلاول (1979) ، بكار گرفته شد كه به توانايي انسان از نظام شناختي خود و كنترل نظارت بر آن گفته مي شود . فرد به توانايي خود بعنوان يك پردازشگر اطلاعات آگاه است و مي داند براي رسيدن به يك هدف شناختي داراي چه موانع و محدوديت هايي است و چگونه و با چه تدابيري با محدوديت ها مواجه شود. كاستا ( 1984 ) معتقد است اگر بتوانيد از وجود يك گفتگوي دروني در مورد فرايندهاي ذهني خود آگاه  شويد و اگر بتوانيد فرايند هاي تصميم گيري و حل مساله را بشناسيد ، فراشناخت را تجربه كرده ايد . بطور كلي فراشناخت آگاهي فرد از دانسته ها و ندانسته هاي خود را شامل مي شود. تعاريف مختلفي از فراشناخت ارائه شده است كه به درك بهتر آن كمك مي كند از جمله : دانش فرد درباره ي فرايندهاي شناختي خود و فرايند انجام ، سازماندهي و همانگ كردن مجموعه اي از فرايندها ( فلاول ، 1988 ) تفكر درباره ي شناخت ( برون و دولاچ[3] ، 1978 ) ، آگاهي فرد از فرايندها و راهبرد هاي شناختي اش ( مسترز[4] ، به نقل  از فلاول ، 1988 ) . هر گونه دانش يا فعاليت شناختي كه موضوع آن شناخت يا تنظيم شناخت باشد ( فلاول ، 1987 ) و دانش فرد درباره ي فرايند هاي شناختي و چگونگي كاركرد آنها ( رفوث و همكاران  ،1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) . با توجه به تعاريفي كه ارائه شد مي توان گفت فراشناخت مجموعه دانش و فرايند هاي است  كه كشف هاي شناختي فرد را نظارت ، هدايت و كنترل مي كنند و در واقع به مديريت  فعاليتهاي شناختي مي پردازند . براي درك بهتر فراشناخت ضروري است آن را با شناخت مقايسه كنيم . با مقايسه ي شناخت و فراشناخت با يكديگر به اين نتيجه مي رسيم كه شناخت جهت توصيف روشهاي بكار مي رود كه طي آن اطلاعات پردازش يا معنادار مي شود . با انجام اين روشها ، اطلاعات مورد توجه قرار مي گيرند باز شناسي مي شوند و رمزگرداني مي گردد تا براي هدف معيني يا اهداف متفاوت ديگر مورد استفاده قرار گيرند . علاوه بر اين دامنه آن فرايندهاي همچون تفكر ، حل مساله ، درك مطلب ، و حافظه را شامل مي شود : ولي فراشناخت به دانش ما نسبت به تمام اين عملكرد ها و اينكه آنها چگونه مي توانند به بهترين وجه در تحقق يادگيري يا هدف ديگري مورد استفاده قرار گيرند اطلاق مي شود . ولفز و همكاران ( 1995 ) ، تصور روشن تري از تفاوت فراشناخت و شناخت ارائه داده اند . مطابق نظر آن ها فراشناخت عمليات ذهني انجام شده بر روي يك عمليات ذهني است ، حال آن كه شناخت عمليات ذهني انجام شده روي يك محتوا است . به اعتقاد آن ها آنچه فراشناخت ناميده مي شود عمليات ذهني سطح دوم است . يعني يك يادگيرنده آن عمليات ذهني را انتخاب مي كند كه روي يك موضوع خاص اعمال مي شود و آن ها را هدايت مي كند . در اين چهارچوب فراشناخت يك مورد ويژه شناخت است كه طي آن عمليات ذهني بر روي يك عامل بيروني صورت نگرفته ، بلكه روي پديده هاي ذهني فرد كه در ساختار شناختي وي قرار دارند صورت مي گيرند . براي مثال در مورد راهبرد خودپرسشي[5] مي توان گفت : اگر يادگيرنده اي در مورد اطلاعاتي كه پردازش مي كند سوالاتي داشته باشد در اين صورت عمليات ذهني روي عمليات ذهني ديگر انجام شده بلكه عمليات ذهني روي محتواي بيروني صورت گرفته است . در اين جا يك فعاليت شناختي صورت گرفته است . حال آن كه اگر يادگيرنده فرايندهاي در جريان و راهبردهاي انتخاب شده ضمن مطالعه خويش را تجزيه و تحليل كند در اين صورت مي توان از فراشناخت صحبت نمود زيرا عمليات ذهني روي عمليات ذهني خواندن انجام گرفته است . با توجه به گستردگي سازه فراشناخت متغير بودن عملكردها و متعدد بودن مؤلفه هاي براي آن دور از انتظار نخواهد بود ، ( ولفز و همكاران ، 1995 ؛ به نقل از سالاري فر ، 1375 ) .

 

1-1-مؤلفه هاي فراشناخت[6]

فراشناخت مولفه هاي متعددي را شامل مي شود . با توجه به تعاريفي كه از فراشناخت ارائه شد ، مي توان دو مولفه مهم را از همديگر متمايز كرد. مولفه نخست ، دانش فراشناختي فرد از خودش به عنوان يك پردازشگر اطلاعات و مولفه دوم فرايندها و راهبردهاي نظم دهنده ، كنترل كننده و نظارت كننده است . صاحب نظران به گونه هاي مختلفي به تفكيك اين موضوع پرداختند . براي مثال ، فراشناخت داراي دو طبقه از كنش هاي ذهني است . خود ارزيابي در مورد شناخت و خود مديريتي در فكر كردن ( كراس و پارسيس[7] ، 1988) ، دانش و كنترل خود و فرايند ( وينو گراد[8] و پارسيس ، 1988 ) . دو نوع فراشناخت به هم پيوسته است ، دانش درباره شناخت و نظارت بر آن ( بيكر[9] و برون ، 1985 ) . دو طبقه دانش فراشناختي و تجربه فراشناختي ( فلاول ، 1988 ) . فرادانش[10] ، فرانظارت[11] و استفاده مناسب و بجا از راهبرد است ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

1-1-1-دانش فراشناختي

با توجه به اين تعاريف مي توان گفت اكثر محققان فراشناخت را به دو مولفه تقسيم كرده اند . مولفه نخست دانش فراشناختي است كه همه بر آن توافق دارند و در همه نظريات وجود دارد . مولفه دوم كه از آن تحت عنوان تجربه فراشناختي ، نظارت و حتي راهبرد فراشناختي ياد مي شود . مولفه اول دانش فراشناختي است و زماني  حاصل مي شود كه فرد از تواناييهاي شناختي خود و نيز ناتوانايي هاي شناختي خود آگاه گردد. براي مثال ، كه بايد از بيرون بكند را يادداشت مي كند تا در موقع تعيين شده و مناسب آنها را انجام دهد. اين آگاهي فرد از ضعف حافظه خود نوعي دانش فراشناختي است كه به او اخطار مي دهد اقدام مناسب را براي جبران اين نقص انجام دهد ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

فلاول ( 1998 ) معتقد است دانش فراشناختي به بخشي از دانش بدست آمده ما مربوط مي شود ، كه در ارتباط با امور شناختي به اعتقاد فراشناختي دانش و  باورهايي است كه به مرور از طريق تجربه  در حافظه بلند مدت اندوخته مي شود و ارتباطي به سياست ، فوتبال ، الكترونيك و يا ديگر حيطه ها ندارد ، بلكه به ذهن و عمل آن مربوط مي شود. اسكراو[12] و همكاران ( 1984 ) دانش فراشناختي را به سه طبقه : خبري [13] ، فرايند[14] و شرطي[15] تقسيم مي كنند كه از بعضي جهات با طبقات دانش فراشناختي فلاول (1988) هم پوشي دارد ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

طبقه دانش در مورد شخص در نظر فلاول (1988) شامل دانش و باورهايي است كه شخص در مورد خود بعنوان يك پردازشگر اطلاعات و داراي توانايي پردازشگري مي داند. اين طبقه داراي سه طبقه فرعي است : دانش بين فردي ، دانش درون فردي و دانش درباره شباهت هاي شناختي انسان ها . دانش بين فردي[16] : به دانش و باورهاي فرد درباره ي تفاوت هاي شناختي بين انسانها و دانش او درباره تفاوت عملكرد شناختي افراد مختلف اطلاق مي گردد فرد خاصي ممكن است از جهت عملكردهاي مختل يا عملكرد خاص شناختي با افراد ديگر تفاوت داشته باشد آگاهي فرد بر اين تفاوت ها باعث مي شود خود را با موقعيت يا تكليف خاصي هماهنگ كند. دانش درون فردي[17] به دانش و باورهاي فرد در باره ي تفاوت هاي شناختي درون انسان ها اطلاق مي شود ؛ مانند تفاوت در عملكرد حل مساله و درك مطلب . فرد خاصي ممكن است تكاليف حل مساله را به خوبي انجام دهد ولي در تكاليف مرتبط با درك مطلب مشكل داشته باشد . و در نهايت ، دانش درباره توانايي هاي شناختي مشترك بين انسانها بعنوان سومين طبقه فرعي از دانش در مورد شخص است . دانش و باورهايي درباره شباهت هاي شناختي انسان ها به اين معناست كه ذهن تمام مردم مثل يك پردازشگر شناختي عمل مي كند و يا به ظرفيت حافظه كوتاه مدت انسان محدود است . علاوه بر موارد ذكر شده مي توان گفت باورهاي انگيزشي[18] يا اسنادهاي علي[19] كه فرد به آن معتقد است و آن را به كار مي برد مي توانند در طبقه دانش فراشناختي شخص قرار گيرند و عملكرد شناختي فرد را تحت تاثير قرار دهند ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

دانش در مورد تكليف دومين طبقه دانش فراشناختي در نظريه فلاول است . اين طبقه به دانش فرد در مورد ماهيت اطلاعاتي مربوط مي شود كه در يك تكليف فراشناختي فراروي او قرار  مي گيرد . دانش فراشناختي تكليف به دانش فرد در مورد تكاليف مختلف شناختي مربوط مي گردد . فردي كه داراي دانش فراشناختي در مورد موضوعي است مي داند كه ماهيت اطلاعات موجود اثر مهمي بر نحوه به كارگيري آن ها از سوي او دارد. براي مثال ، فرد در اثر تجربه آموخته است كه درك و يادآوري اطلاعات پيچيده و ناآشنا ، مشكل و وقت گير است . همچنين آموخته است كه دانش اطلاعات ناقص[20] به نتيجه گيري ها و داوري هاي نادرستي مي انجامد . كساني كه داراي دانش فراشناختي طبقه تكليف هستند مي دانند كه برخي تكاليف نسبت به تكاليف ديگر مشكل ترند و الزامات[21] بيشتري دارند ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

دانش فراشناختي راهبردي[22] سومين طبقه دانش فراشناختي است . فرد با داشتن اين نوع دانش مي داند براي رسيدن به اهداف شناختي خاص بايد از راهبردهاي مورد نياز و مناسب آن استفاده كند و نيز فرد از راهبردهايي كه در اختيار دارد و راهبردهايي كه براي تكاليف شناختي مورد نياز است آگاه است و آن ها را در جاي مناسبش به كار مي برد . به اعتقاد فلاول ( 1988 ) دانش فراشناختي فرد به تعامل ها و تركيب بين دو سه مورد از اين طبقات بستگي دارد . براين اساس مي توان گفت تفكيك اين طبقات از همديگر صرفاً مبناي نظري دارد و در عمل تجزيه آن ها ممكن نيست . مجموع مؤلفه ها به صورت يك كل عمل مي كنند و دانش فراشناختي فرد را به وجود مي آورند كه روي عملكردهاي شناختي اثر مي گذارنند . براي مثال ، براي تعامل بين مؤلفه هاي راهبرد و تكليف مي توان به مثال زير اشاره نمود : راهبرد انتخابي شما موقعي كه درباره موضوعي با ديگران صحبت كنيد متفاوت از راهبردي است كه در موقع گوش دادن به صحبت ديگري در مورد آن موضوع به كار مي بريد ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

در تقسيم بندي ديگري از دانش فراشناختي كه متعلق به پارسيس و همكاران ( 1983 ) است دانش فراشناختي به سه نوع دانش خبري ، فرايندي و شرطي تقسيم مي شود . دانش فراشناختي خبري شامل آگاهي فرد درباره خودش به عنوان يادگيرنده و عوامل مؤثر بر عملكرد او مي شود . لورچ[23] و همكاران ( 1993 ؛ به نقل از دمبو ، 1994 ) معتقدند دانش خبري شامل موضوعاتي درباره ساخت تكليف و توانايي هاي شخص است . با مقايسه دانش خبري و طبقات دانش فراشناختي فلاول ( 1988 ) مي توان گفت كه دانش خبري دو طبقه دانش فراشناختي شخصي و دانش فراشناختي تكليف را شامل مي شود و با آن دو همپوشي دارد ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

دانش فراشناختي فرايندي به دانش فرد در مورد اجراي مهارت هاي فرايندي گفته مي شود . كساني كه درجات بالايي از اين نوع دانش دارند ، مهارت ها را به طور خودكارتري به كار مي برند . و احتمالاً به طور كارآمدتري با دانش فراشناختي راهبردي فلاول ( 1988 ) همپوشي دارد . علاوه بر اين دانش فرايندي با تجربه فراشناختي كه جز ديگري از فراشناخت است و متفاوت از دانش فراشناختي است همپوشي دارد . دانش فرايندي  مي تواند به سطحي فراتر از دانش فراشناختي فلاول ( 1988 ) گسترش يابد . و سرانجام اين كه به اعتقاد اسكراو و همكاران ( 1995 ) دانش فراشناختي شرطي به دانستن اين كه چه وقتي و چرا اعمال مختلف شناختي به كار برده مي شود اشاره دارد . كراس و پارسيس ( 1988 ) نيز در اين زمينه اظهار مي دارند دانش شرطي عبارت است از درك موقعيت ها يعني چه زماني استفاده از راهبردهاي خاص مورد نياز است و چرا آن راهبردها بر درك مطلب تاثير مي گذارند؟ با مقايسه دانش شرطي با دانش فراشناختي فلاول ( 1988 ) مي توان گفت دانش شرطي به تعامل طبقات دانش فراشناختي راهبرد و تكليف و نيز تجربه فراشناختي اشاره دارد . در اين جاست كه فرد براي يك تكليف خاص از بين راهبردهايي كه در  اختيار دارد راهبرد مناسب را انتخاب مي كند . دانش شرطي چيزي فراتر از دانش فراشناختي فلاول ( 1988 ) است . دانش شرطي بيش از انواع ديگر دانش ها ماهيت فراشناختي دارد . زيرا كه مستلزم تعامل بين انواع دانش هاي سطوح پايين تر است . مي توان گفت كه دانش شرطي يا مرلفه سوم در نظريه رفوث كه قبلاً اشاره شد همپوشي دارد . رفوث و همكاران ( 1993 ؛ ترجمه خرازي ، 1375 ) . مؤلفه سوم فراشناخت را استفاده به جا و مناسب و با توجه به تكليف و راهبرد مي دانند . به اعتقاد لورچ و همكاران ( 1993 ؛ به نقل از دمبو[24] ، 1994 ) دانش فرايندي و خبري بر دانش و مهارت هاي مستلزم عملكرد تاكيد دارند در حالي كه دانش شرطي دانستن در مورد چرايي و چگونگي اعمال مختلف است ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

بنابر آن چه گفته شد مؤلفه نخست فراشناخت دانش فراشناختي بوده كه نقش مهمي در تنظيم فعاليت هاي شناختي فرد دارد . به طور كلي مي توان گفت كه هرچند تمايزها و تفكيك هايي بين انواع و يا طبقات مختلف دانش فراشناختي قائل شده اند اما مؤلفه هاي دانش فراشناختي از همديگر مجزا نيستند ، بلكه به صورت يك كل عمل مي كنند و عملكرد آن ها به تعامل و تبديل هاي اين طبقات و انواع دانش فراشناختي بستگي دارد . اين تعامل ها مؤلفه فراشناختي ديگري را نيز در بر مي گيرد كه تجربه فراشناختي ( فلاول 1988 ) نام دارد ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

1-1-2-تجربه فراشناختي

دومين مؤلفه فراشناختي در نظريه فلاول ( 1988 ) تجربه فراشناختي است . اين مؤلفه برحسب نظريه هاي مختلف به همراه دانش فراشناختي كاركردهاي زير را انجام مي دهد : نظم بخشي فرايندهاي شناختي ( پارسيس و جاكوب[25] ، 1984 ) خود مديريتي[26] در فكر كردن ( كراس و پارسيس 1988 ) كنترل فرايند[27] و كنترل خود[28] ( وينوگراد و پارسيس ، 1980 ) تنظيم و نظارت بر فكر ( كراس و پارسيس ، 1988 ) فعاليت هاي خودگردان ( گلاور و برونيگ[29] ، 1990 ؛ ترجمه خرازي ، 1376 ) تجربه فراشناختي ( فلاول ، 1988 ) . به تجارب شناختي يا عاطفي گفته مي شود كه به يك اقدام شناختي مربوط باشد . تجارب كاملاً آگاهانه به سادگي قابل بيان باشند نمونه روشني از تجارب فراشناختي اند : البته تجارب فراشناختي تجارب كمتر آگاهانه و كمتر قابل بيان باشند را نيز شامل مي شوند . گلاور و برونينگ ( 1990 ؛ ترجمه خرازي ، 1376 ) اظهار مي دارند كه افراد كمتر از اين فعاليت هاي خودگردان خود اطلاع دارند ؛ مگر اين كه در جريان يك فعاليت شناختي مثل خواندن به مشكلي مثل ابهام در كلمه يا اشكال در جمله برخورد كنند . در اين جاست كه فراشناخت به آن ها هشدار مي دهد كه مشكل دارند و بايد براي حل مشكل چاره اي بينديشند .

تجربه فراشناختي همچنين ممكن است در زمان هاي مختلف ، يعني قبل از اقدام شناختي ، ضمن آن يا بعد از آن رخ دهد . همچنين تجارب فراشناختي نشان مي دهند كه فرد در كجاي يك اقدام شناختي است ؟ چه قدر پيشرفت كرده ؟ چه نوع پيشرفتي كرده و يا احتمالاً خواهد كرد ؟ اين امر به ويژه به نظر مي رسد در موقعيت هايي رخ مي دهد كه انتظار مي رود فرد ناگزير به نظارت آگاهانه بر فرايندهاي دروني خود باشد و همچنين در موقعيت هايي قرار گيرد كه ناچار باشد تك تك گام هاي شناختي را كه بر مي دارد ، احساس كند و نيز تصميم گيري هايي را كه اشتباه در آن ها پيامدهاي سنگيني دارند مورد نظارت قرار دهد . آن چه گفته شد نمونه هايي از تجارب فراشناختي اند كه ممكن است در مورد اعمالي مانند ازدواج ، دوست يابي ، تحصيل و كار صورت گيرد و وابسته به حيطه ي خاصي نيستند ، ( رفوث و همكاران ، 1993 ، ترجمه خرازي ، 1375 ) .

[1]- Metacognitive

[2]-cognitive psychology

[3]-Beron & Deloach

[4]-Mesterz

[5]-Self guestion

[6]- Metacognitive compopts

[7] -Cross&Paris

[8]- Vinograd

[9]- Baker

[10]-metakonwedge

[11] -metamonitoring

[12]-Schraw

[13] -declarative

[14]-Procedurel

[15]-conditional

[16] -inter-individual knowledge

[17] -intra-individual knowledge

[18] -motivational believes

[19] -casual attrihution

[20] -defective information

[21] -requirements

[22]-strategic cognitive knowledge

[23]-Lorch

[24]-Dembo

[25]-Jacobs

[26] -self -managing

[27]-controling procces

[28] -control of self

[29]-GHelawer & Broning

تاكنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.