در دهههاي اخير، انواع موسسات، شاهد تغييرات اساسي در زمينههاي ساختار، كاركرد و سبكهاي مديريتي خويش بودهاند. موسسات كنوني اهميت بيشتري جهت درك، انطباق پذيري و مديريت تغييرات محيط پيرامون قائل شده و در كسب و به كار گيري دانش و اطلاعات به روز به منظور بهبود عمليات و ارائه خدمات و محصولات مطلوبتر به ارباب رجوعان پيشي گرفتهاند. چنين سازمانهايي نيازمند بكارگيري سبك جديدي از مديريت به نام مديريت دانش ميباشند. امروزه در ادبيات مديريت و اقتصاد به وفور شاهد تاكيد بر نقش دانش به عنوان يك منبع حيات براي حفظ رقابت پذيري و سود آوري هستيم. مديريت دانش در عصر جديد، تحولات شگرفي را در مباحث مديريتي ايجاد كرده است. با توجه به اينكه مديريت دانش، تنها به دانش كد شده و مستند شده اكتفا نميكند، بسياري از سازمانها و شركتهاي جهان با تكيه بر دانش ضمني و آشكار خود، در صدد ارتقاء جايگاه رقابتي وافزايش اثر بخشي و بهرهوري خود هستند. در راستاي رسيدن به اين اهداف، مديريت دانش به دنبال تصرف دانش، خرد و تجربيات با ارزش افزوده كاركنان و نيز پياده سازي بازيابي و نگهداري دانش به عنوان داراييهاي سازمان است. در اين فصل ابتدا تاريخچه، سير تكاملي مديريت دانش و سابقه تحقيقات بيان ميشود. سپس به تعريف اجزاي مديريت دانش و پيكره آن مي پردازيم. پس از معرفي اجزا به تفاوت آنها مي پردازيم و اينكه ضرورت اجراي اين نظام در سازمانها چيست و چرا بايد به آن بپردازيم، ذكر ميشود. پس از ذكر موضوع اهميت موضوع ذكر ميشود. در ادامه بحث چهارچوبهاي مديريت دانش و اطلاعاتي در مورد آنها بيان ميشود و بعد از آن مدلهاي مديريت دانش به همراه جزئيات آن بيان خواهد شد. پس از ذكر اين مفاهيم مزاياي مديريت دانش و مزاياي دانش سازماني ذكر خواهد شد، سپس كاركردهاي دانش و فرآيند آن و سازمانهاي يادگيرنده بيان خواهند شد. در انتها نيز تاثير مديريت دانش بر كارآيي ذكر خواهد شد.
2-2 دانش
قدمت دانش به قدمت خود زمان است، اما به عنوان يك روش كسب و كار مدرن، ريشههاي آن در نيروي كار آموزش ديدهاي است كه از جنگ جهاني دوم برگشتند. از آن زمان دانش به مجموعهاي از روشها و اعتقادات فلسفي مبدل شده است. در سال 1959 پيتر دراكر از واژه «دانش ورز » در كتابي به نام افقهاي آينده استفاده كرد (فراپائولو، 1388، ص 41). دانش مفهومي جديد نيست و بخشي از ادراك و تجربه ما ميباشد. چالش كنوني دانش درك نظري و عملي اين مفهوم ميباشد.
امروزه هر بحثي در مورد دانش به سرعت باعث شكلگيري مشكل چگونگي تعريف دانش ميشود. افراد گوناگون درباره تعريف و ماهيت دانش نظرات متفاوتي دارند. در قلمرو علمي و در دنياي تجارت، دانش را به گونهاي تعريف ميكنند كه متناسب با يك مشكل يا رويكرد ويژه باشد، لذا با تعاريف متعددي در بافتهاي گوناگون روبرو هستيم. داشتن درك روشني از ماهيت دانش در مديريت دانش كه دستمايه اصلي آن دانش است، ضروري است به زعم آلي (2002) چگونگي تعريف دانش، چگونگي اداره كردن آن را ميتوان تعيين كند (فايرستون و مك الروي، 1387، ص 13). اگرچه تعريف داده و اطلاعات مشكل نيست اما دانش مفهومي سيال و لغزان است، لذا نياز به تعريفي جامع دارد. بدين منظور به چند تعريف از دانش كه مورد توجه بوده، مبادرت ميشود:
ريشه كلمه دانش از تاريخ روشنفكران غرب و فلاسفه است. صريحترين نمونه دانش به احتمال زياد دانش فلسفي است. تعريف فيلسوفانه مورد قبول، دانش را عقيده درست و توجيه شده ميداند، اگرچه اين تعاريف فلسفي براي فيلسوفان مناسب است اما براي مديران دانش، سودمندي كمتري دارد (بلير، 2002، ص 1020). همچنين دانش را «اطلاعات در يك بستر»، «و فهمي مبتني بر تجربه» تعريف ميكنند (فايرستون و مك الروي، 1387، ص 22).
گوردون بنابر ديد فلسفي خود، چيزي را دانش ميداند كه سه گزاره ذيل در موردش صدق كند: دانشي كه فرد صاحب آن است، درست باشد؛ و به درستي دانش خود يقين داشته باشد؛ و دست آخر دليل مستندي مبني بر درستي دانش خود ارائه كند. وي همچنين نتيجهگيري ميكند كه بر طبق همين اصل فلسفي، اطلاعات وقتي به دانش تبديل ميشود كه درست بوده و درستي آن قابل اثبات باشد و نيز بتوان زمينهاي براي آن متصور بود (مختاري و يمين فيروز، 1383، ص 14).
برخي دانش را تركيبي از اطلاعات، داده يا فرآيندها كه داراي زمينه و ارتباط ميباشند تعريف ميكنند، مانند:
دانش اطلاعات سازمان يافته، تحليل يافته يا تلخيص شده براي افزايش درك، آگاهي يا تشخيص ميباشد. بدين معني كه دانش تركيبي از انتقال دادهها و آگاهي از زمينهاي است كه در آن انتقال دادهها موفقيتآميز به كار گرفته ميشود (برگرون، 1386، ص 25).
دانش، مجموع كل شناختها و مهارتهايي است كه افراد براي حل مسائل به كار ميبرند. دانش، بر داده و اطلاعات پايهگذاري شده اما برخلاف آنها دانش هميشه به اشخاص محدود ميشود (پروست و ديگران، 1385، ص 38).
ويلسون (2002) به عنوان يكي از كساني كه مخالف سرسخت مديريت دانش ميباشد، دانش را اينگونه بيان ميكند: دانش به عنوان آنچه كه ما ميدانيم تعريف ميشود. دانش شامل فرايندهاي ذهني از درك، فهم و يادگيري است كه تنها در ذهن ميباشد اما با دنياي بيرون از ذهن و با ديگران تعامل دارد.
دانش از اطلاعات مشتق شده است و بنابراين از آن غنيتر و معنيدارتر است. دانش شامل خبرگي، آگاهي و درك كسب شده از طريق تجربه يا مطالعه است. همچنين دانش از مقايسه، شناسايي مستمر، و ارتباطات حاصل ميشود (كتابخانه ملي پزشكي ان. اچ، اس، 2005، ص 3).
بطور كلي پنداشتن و فرض كردن دانش به عنوان مجموعهاي از اطلاعات، ناشي از عدم درك واقعي دانش ميباشد. زيرا مفهوم دانش با عنصر انساني گره خورده است و در بيشتر اين تعاريف عنصر انساني همچون حلقهاي گمشده ميباشد. خاستگاه اصلي دانش عنصر انساني است نه مجموعهاي از اطلاعات يا هر چيز ديگر كه بايد در تعاريف به آن نيز توجه شود.
برخي ديگر نيز دانش را با عمل پيوند ميزنند و دانش را مبتني بر عمل ميدانند، مانند:
دانش اطلاعات تفسير شده و بكار رفته در عمل با استفاده از فرآيندها، دستورالعملها، مدارك و مخازن داراي ارزش افزوده و در نتيجه فعاليت يك فرد، تيم، يا سازمان ميباشد (دو پلسيس، 1387، ص 71).
از نظر دراكر اصولاً دانش تنها در عمل و كاربرد معني و مفهوم پيدا ميكند. همچنين اطلاعاتي كه باعث تسريع در هر نوع اقدامي نشود دانش محسوب نميشود (فراپائولو، 1388، ص 20).
همچنين مفهوم ديگري كه در رابطه با دانش مطرح شده است دلتاي دانش (اينفورمنس ) ميباشد. دلتاي دانش كمك ميكند تا دانشي كه با تجربه و در عمل بدست آمده، توصيف شود. اصول متعددي براي نمايش چنين روش يادگيري وجود دارد و اين اصول از فرايندي شامل توصيف، طوفان فكري، تحليل، توليد، و ارزيابي تشكيل ميشود. انجام تمامي مراحل اين فرايند عملكرد صحيح يك پروژه و موفقيت آن را نويد ميدهد. در خلال اين فرايند است كه دانش «در عمل» شكل ميگيرد، دلتاي دانش بر يادگيري مبتني بر عمل استوار است (مرادي، 1388، ص 185).
2-2-1 تعريف دانش
دانش: مترادف علم را معمولا دانش مي نويسند ولي اين كلمه كه از اسم مصدر دانستن حصول علم ثابت معنا كردهاند كه در مراتب پژوهش است يعني رفتن به طرف علم، آنگاه شناسايي يعني نزديك شدن به آن و سپس دانش يعني علم آگاهي است(حجازي، 1384).
دانش موضوعي است كه ميتوان آن را در قالب كلمات بيان كرد، وقتي دانش ضمني از طريق زبان آشكار ميشود، ميتوان جهت تأمل و تفكر آن را مورد توجه كانوني خود قرار داد.
- با بيان دانش در قالب زبان و نشانهها، دانش را ميتوان توزيع، نقد و تحليل كرد و به طريق ديگر آن را افزايش داد.
- دانش ابزاري است كه مردم با آن كنش نشان ميدهند. يا دانش جديد را بدست مي آورند (رادينگ، 2005).
دانش: مجموعهاي از شناختها و مهارتهاي لازم براي حل يك مسأله است لذا اگر اطلاعاتي كه در دست است بتواند مشكلي را حل كند ميتوان گفت دانش وجود دارد. ضمن آنكه دانش بايد امكان تبديل به دستورالعمل اجرايي و عملي شدن را داشته باشد (دانپورت، 2001).
دانش: عبارت است از بهرهگيري كامل از داده و اطلاعات در آميخته با مهارتها، شايستگيها، عقايد ادراكات، تعهدات و انگيزههاي دروني انساني. سازمان دانش در قالب عقايد، قضاوتها، روابط، ديدگاه و مفاهيم عرضه ميشود و خود اساس و پيش برنده اقتصاد فرا صنعتي است (2001، Liebowitz).
دانش: عبارت از افكار و پندارها، فهم و درسهاي آموخته شده در طول زمان است. دانش فهميده ميشود و خود آن را از طريق تجربه، استدلال، بصيرت، يادگيري، خواندن و شنيدن به دست مي آورد. هنگاميكه ديگران دانش خود را با افراد تسهيم ميكنند، دانش گسترش مي يابد و هنگاميكه دانش فرد با دانش ديگران تركيب ميشود دانش جديدي به وجود مي آيد.
دانش: ماهيتي فردي دارد، زيرا با ارزشها و باورهاي افراد و ادراك آنها از جهان و ديگران، در ارتباط متقابل قرار دارد. به علاوه، دانش در بافت و زمينه روابط بين فردي ظاهر ميشود. دانش غنيتر و معنا دارتر از اطلاعات است. ساختار مند كردن دانش دشوار است. تسخير و تصرف دانش دشوار و انتقال آن به سختي امكان پذير است (جعفري مقدم، 1383).
دانش: مخلوط سيالي از تجربيات، ارزشها، اطلاعات موجود و نگرشهاي كارشناسي نظام يافته است كه با استفاده از آن چارچوبي براي ارزيابي و بهرهگيري از تجربيات و اطلاعات جديد به دست مي آيد. دانش، در ذهن دانشور به وجود مي آيد و بكار ميرود. دانش در سازمان ما نه تنها در مدارك و ذخاير دانش، بلكه در رويهها ي كاري، فرآيندهاي سازماني، اعمال و هنجارها نيز مجسم ميشود (پروساك، 1379).
دانش: در درون افراد وجود دارد و بخشي از پيچيدگي ندانستههاي انساني، تبديل داده به اطلاعات و سپس به دانش، محور اصلي مديريت دانش است (پروساك، 1379).
تعريف علوي و ليند از دانش: دانش يك باور شخصي توجيه شده است كه قابليت فرد را براي اقدام كردن افزايش ميدهد (روسلِي، 2005).
2-3 داده و اطلاعات
درباره داده يا دادهها تعاريف كم و بيش مشتركي ارائه شده كه چند مورد از آنها ذكر ميشود:
«داده، كميتهايي عددي يا خصيصهاي هستند كه در نتيجه مشاهده، آزمايش يا محاسبه حاصل شدهاند» (برگرون، 1386، ص 24).
داده يك ويژگي قابل مشاهده، قابل اندازهگيري و قابل محاسبه است (فايرستون و مك الروي، 1387، ص 34).
ريتس عقيده دارد «دادهها، حقايق، اعداد و ارقام، و دستورالعملهايي هستند كه انسان ميتواند بالقوه آنها را درك، تفسير، و تفهيم نمايد و نيز آنها قابليت پردازش به كمك رايانه را دارند». (مختاري و يمين فيروز، 1383، ص 13).
همان طور كه از تعاريف مزبور برداشت ميشود، دادهها به خودي خود داراي معني خاصي براي افراد نيست، و تشخيص آنها به آساني امكانپذير ميباشد. حال به تعاريف اطلاعات پرداخته ميشود:
اطلاعات دادههاي دستهبندي شده است. اطلاعات مجموعهاي از دادهها و توضيحات و تفاسير معنيدار راجع به موضوعات، رويدادها يا فرآيند ويژه است (برگرون، 1386، ص 24).
متيوز اطلاعات را در گروه پردازش، تلخيص و تحليل دادهها، نظمدهي و قرار دادن آنها در بستري معين و تخصيص معنا به آنها ميداند (مختاري و يمين فيروز، 1383، ص 14).
اطلاعات عبارت است از فهميدن رابطههايي كه بين دادهها يا بين دادهها و ساير اطلاعات وجود دارد. به بيان ديگر، اطلاعات عبارت است از رابطه بين دادهها كه وابستگي زيادي به زمينه معنايي آن دارد (فرج پهلو و آخشيك، 1387، ص 3).
آن چنانكه ملاحظه ميشود اطلاعات يك مرحله بالاتر از دادههاي خام ميباشد. بر اين مبنا، كه با اضافه كردن بافت و زمينه به دادهها آنها را به اطلاعات تبديل ميكنيم.
2-3-1 مقايسه داده، اطلاعات و دانش و اجزاي آن
حركت بين اين سطوح اغلب فرايند غنيسازي ناميده ميشود. زماني كه قواعد تركيب در مورد علائم به كار ميرود، علائم تبديل به داده ميشوند. دادهها درون يك عبارت ويژه قابل تفسيراند، بنابراين اطلاعات براي گيرنده فراهم ميآيد. زماني كه اطلاعات وارد شبكه ميشود، ميتواند در زمينه يك فعاليت خاص به كار گرفته شود كه آن را دانش مينامند (برگرون، 1386، ص 28). دادهها، اطلاعات و دانش از فرآيندهاي اجتماعي فراهم ميشوند. همچنين آنها داراييهاي يك سازمان و عوامل تشكيلدهنده آن ميباشند. بنابراين شناخت و تمايز بين آنها براي اعمال و فعاليتهاي مديريت دانش ضروري است.
اطلاعات داراي زمينه خاص و ارتباط و حاوي استدلال است. پشتوانه تجربي و بستري انديشمندانه به همراه دارد كه با استفاده از آن ميتوان به حل مسائل پرداخت. چيزي كه اطلاعات بر انجام آن ناتوان است. اطلاعات در صورت از دست دادن زمينه خود و گذشت زمان ارزش خود را از دست ميدهد، ولي دانش همواره ارزشمند بوده، برخلاف اطلاعات كه در طي زمان صرف حالت انباشتگي دارد، داراي ارزش افزوده است (مختاري، 1383).
اطلاعات معمولا شكل، اعداد و ارقام، كلمات و گزارههاي انباشته شده را به خود گرفته و غالباً اعداد و گزارهها را در شكلي خلاصه شده تلفيق و معنايي را براي آن ارائه ميكند كه بزرگتر از آن چيزي است كه از دادههاي خام مكشوف ميگردد. ولي نظريه پردازان و دست اندر كاران دانش همگي بر اين باورند كه اين اطلاعات است، نه دانش اگر چه خط دقيق بين دانش و اطلاعات روشن نيست. ليكن چندين ويژگي وجود دارد كه اين دو را از هم جدا ميكند.
الف- سطح ظرافت: اطلاعات نوعاً به موقعيتها، شرايط، فرآيندها و يا هدفهاي خاص اشاره دارد. در اين صورت در برگيرنده سطحي از ظرافت و دقت است كه آن را براي كار مورد نظر مناسب ميكند.
ب- زمينه: اطلاعات در برگيرنده داده در زمينه است. زمينه ممكن است محصول، مشتري، يا فرآيند كسب و كار باشد و شكل اوليه داده را تا سطح اطلاعات ارتقاء دهد. زمينه، اطلاعات را براي مديران براي تصميم گيري و برنامه ريزي مفيد ميكند.
ج- دامنه: اطلاعات كلاً محدود به زمينهاي است كه در آن ايجاد ميشود. اطلاعات فروش به مديران در خصوص فروش مطالبي ارائه ميدهد. دانش فراتر از زمينه خاص اطلاعات رفته، آن را قادر ميسازد تا در موقعيتهاي گوناگون كاربرد داشته باشد. براي نمونه اطلاعات در خصوص مشتري بايد بيشتر در معرض تغيير و تحول قرار گيرد، تا بتوان روابط را كشف و آن را به دانشي كه بيش از زمينه اطلاعات مشتري است تبديل كند.
د- بهنگام بودن: اطلاعات بر زمان مبتني است، بنابراين به طور مداوم در حال تغيير است. به مجرد اينكه داده جديد اخذ شود، اطلاعات جديد ميتواند و بايد توليد شود. اطلاعات فروش ماههاي مختلف با هم تفاوت دارد، زيرا دادههاي شالودهاي آنها تغيير پيدا كرده است. دانش در عوض، حساسيت زماني كمتري دارد. (رادينگ، 1383).

متن كامل در سايت زير