سه شنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۴

دانلود مقالات پايان نامه

شايستگي هاي نيروي انساني در اقتصاد دانش محور 

۱۲۴ بازديد

- شايستگي هاي نيروي انساني در اقتصاد دانش محور 

تغييرات در اقتصاد مبتني بر دانش آنقدر سريع صـورت مي گيرد كه كـاركـنان، پيـوسته نـياز بـه كسب شايستگي هاي جديد دارند. سازمان ها ديگر، افراد جديد فارغ التحصيل شده و يا داوطلبان بازار كار را به عنوان منبع اصلي مهارت نمي دانند. در عوض، آنها براي كاركناني ارزش قائلند، كه دائماً شايستگي هاي خود را با دانش روز مطابقت مي دهند. در كشورهاي صنعتي، صنايع مبتني بر دانش به سرعت در حال توسعه مي باشد و تقاضاهاي بازار كار نيز متناسب با آن در حال تغيير است. در اين كشورها، فن آوري جديد معرفي، و نياز به كاركنان متبحر، به خصوص آشنا به اطلاعات و فن آوري ارتباطات بيشتر شده است.

در نتيجه اين عوامل باعث شده تا موفقيت در اقتصاد دانش محور مستلزم مهارت داشتن در مجموعه اي از دانشهاي و مهارتهاي جديد است. مهارت هاي همچون داشتن سواد، دانستن و تسلط به زبان خارجه (تسلط به يك زبان بين المللي)، رياضيات، مهارت هاي علمي و توانايي استفاده از فن آوري ارتباطات و اطلاعات. كاركنان بايد قادر به استفاده كارآمد از اين مهارت ها باشند و به طور خودكار و متفكرانه از آنها استفاده كنند. علاوه بر اين، از نظر اجتماعي با افراد نامتجانس كار كرده و از توانايي هاي خود استفاده كنند (بانك جهاني، 2003).

بانك جهاني در فـهرستي، شـايستگي مطرح در اقتصاد دانش محور را در سه طبقه شايستگي هاي فني، شايستگي هاي مبتني بر روش شناسي و شايستگي هاي بين فردي جاي داده است. مهارت هاي فني شامل: سواد، زبان خارجي، رياضيات، علم، حل مسئله و مهارت هاي تحليلي است. مهارت هاي بين فردي شامل كار گروهي، رهبري و مهارت هاي ارتباطي مي شود. همچنين مهارت هاي مبتني بر روش شناسي، هر فرد را ملزم مي كند تا شيوه اي خاص براي يادگيري داشته باشد، تا بتواند يادگيري مادام العمر را دنبال كرده، و با روبه رو شدن با خطرات و تغييرات، به روش مناسب عمل كند (بانك جهاني، 2003).

علاوه بر موارد بالا، بانك جهاني مـواردي ديـگري از شـايستگي هاي مورد نياز اقتصاد دانش محور را به شرح ذيل بر مي شمارد:

  • خود مختارانه عمل كردن: پرورش و به كارگيري منطق و درايت خود، توانايي انتخاب و عمل در زمينه و يا شرايط گسترده و پيچيده، علاقه و اميد به آينده، آگاهي از محيط اطراف، آداب معاشرت صحيح با افراد اجتماع، آگاهي داشتـن از حـقـوق و مـسؤليت ها، تنظـيم طـرحي بـراي زندگي و به اجـرا در آوردن آن، طرح ريزي و عمل به برنامه ها و پروژه هاي شخصي.
  • استفاده تعاملي از ابزار: استفاده از ابزار، به عنوان وسيله هـايي بـراي ارتباط فـعـال، آگـاهي يافتن و واكنش نشان دادن به توانائي هاي بالقوه ابزارهاي جديد، توانايي به كارگيري زبان، كتاب درسي، نمادها، اطلاعات و دانش، و استفاده از فن آوري ها به طرز تعاملي براي تحقق بخشيدن به اهداف.
  • كار كردن با گروه هايي كه از نظر اجتماعي نامتناجس مي باشند. قابليت ارتباطي كارآمد با افراد با سوابق و شرايط زندگي متنوع، شناسائي اعتقادات ريشه دار اجتماعي آن ها، ايجاد سرمايه اجتماعي و توانايي ارتباط خوب با ديگران، همكاري، توانايي اداره كردن امور و حل كشمكش ها (ريچن و سالگانيك، 2001).

سطح دانش و مهارتهاي نيروي كار، انعطاف پذيري آنها، توانايي نيروي كار براي كار در تيم ها همگي اشاره به ويژگيهاي نيروي كار در اقتـصاد دانش مـحـور دارد. در واقع در بازار كـار اقتصاد دانـش مـحور به كارگران داراي شايستگي هاي عمومي در اداره دانش قالب ريزي شده اولويت مي دهد كه اين مي تواند اثرات منفي براي كارگران داراي مهارت كم داشته باشد (دانايي فرد، 1388).

عوامل خانوادگي در بروز اعتياد

۱۱۵ بازديد

عوامل خانوادگي در بروز اعتياد

نقش خانواده به عنوان اصلي­ترين مراكز كنترل رفتاري فرد است،كه گاهي با آسيب پذير شدن خود، عاملي براي گرايش جوانان به اعتياد است. اين محيط در ايران طي چند سال اخير به علت اختلال در روابط والدين با فرزندان از جمله به سبب گرفتاري پدر، مادر ويا اعتياد آنها، متزلزل و ثبات آن با چالش روبه رو شده است. دسترسي آسان به مواد مخدر در ايران عدم يك برنامه مدون و پايدار براي پيشگيري از اعتياد،كمبود امكانات تفريحي ورزشي و سر كوب برخي از خواسته هاي جوانان از جمله علل ذكر شده براي گرايش آنان به استعمال مواد مخدر است. دوستان و محيط نامناسب عامل روي آوري 60درصد افراد به مواد مخدر است و اين عامل خود در بازگشت به اعتياد همچنان پرنگ ترين عامل محسوب مي شود (موسسه پژوهشگران بدون مرز1387). سوء مصرف مواد مخدر و وابستگي به انها صرف نظر از اينكه انرا بيماري يا آسيب رواني يا معضل اجتماعي بدانيم پديده ايست مزمن و عود كننده كه با صدمات جدي جسماني، مالي، خانوادگي و اجتماعي همراه است .مشكل مصرف مواد يكي از مهم ترين معضلات اجتماعي است كه در نتيجه آن رنج و پريشاني در روابط فردي و اجتماعي به وجود مي­آيد.و اثرات منفي بر افراد مي­گذارد و خود شخص مصرف­كننده مشكلات بسيار زيادي اعم از اختلال در روابط و بيكاري و مشكلات قانوني و مالي را تجربه مي­كند. و گذشته از آن تاثير منفي بر خانواده بخصوص بر والدين مي گذارد و باعث تغيير فضاي خانواده مي­گردد.

به نظر مي­رسد دو عامل خانوادگي مؤثر  بر مصرف اوليه مواد عبارت باشند از:

مصرف مداوم مواد بوسيله ديگر اعضاء خانواده، مثلاً احتمال مصرفي شدن كودك و نوجواني كه والدين مصرفي دارد بسيار بالاتر از كودك و نوجواني است كه والدين غير مصرفي دارد.

خانواده­هاي با شرايط مشكل­ساز: عوامل زمينه­ساز منفي كه مصرف مواد را در مدت طولاني­تر پيش­بيني مي­كنند شامل: 1-مصرف مواد در خانه در دوران كودكي 2- فقر زياد در دوران كودكي  3- مشكلات قانوني و زناشويي در خانواده 4- موردبي­توجهي و سوءاستفاده قرار گرفتن در دوران كودكي 5- بيماري جدي روانپزشكي در خانواده.تحقيقات مبتني بر رشد، از رابطه معني­دار بين ارتباطات خواهر و برادري و رفتارهاي ضداجتماعي و مصرف مواد حمايت مي­كند.در اوايل و اواسط كودكي،كودكان بيشتر زمان خود را با خواهر و برادرهاي خود سپري مي­كنند.خواهر و برادرها براي بسياري از امور به يكديگر اعتماد مي­كنند وازحمايت يكديگر براي مشكلات زندگي و مدرسه كمك مي­گيرند.(تويوسكر به نقل از استورمشك[1]،2004) تحقيقات قاطعي مبتني بر رشد وجود دارد كه از اهميت تاثير روابط خواهر-برادري بر ابعاد مختلف رشدي كودك مانند رشد اجتماعي و هيجاني و شناختي حمايت مي­كند.جنبه هايي از روابط خواهر و برادري به طور روشني به عنوان يك عامل خطر براي مصرف مواد شناخته شده است.خواهر و برادرهاي بزرگتر در شروع مصرف مواد در خواهر و برادرهاي كوچكتر خود تاثير گذارند. مطالعاتي كه روابط خواهر و برادري را سنجش كردند به اين يافته رسيده­اند كه خواهر و برادرها نقش مهمي بر بروز رفتارهاي ضد اجتماعي در بزرگسالي دارد.(رووه به نقل ازاستورمشك،2004 ) هنگامي كه هر دو عامل انحراف همسالان و انحراف خواهر و برادر ها در يك مدل الگوبا هم درنظر بگيريم ، تاثير رفتارهاي انحرافي خواهر و برادر ها به عنوان عامل پيش­بيني­گر قوي­تري در مصرف مواد فرد درآينده در نظر گرفته مي­شود . براي اين نتيجه توضيحات مختلفي وجود دارد رفتارهاي انحرافي همسالان اغلباً به صورت ميانجي­گري يا راه انداز بين روابط خواهر و برادري و پيامدهاي ناسازگارانه اين روابط است. در اين الگو يا مدل روابط از درون خانواده به صورت روابط والد – فرزندي و خواهر برادري آغاز مي شود. و سپس در مدرسه روابط همسالان شكل مي­گيرد در اين زمينه رفتار انحرافي خواهر برادرها به عنوان عامل پيش برنده رفتارهاي انحرافي در فرد فرض مي­شود و اين فرد سپس با قرارگرفتن در جمع همسالان ، به مصرف مواد تشويق مي شود در خلاصه بايد گفت رفتارهاي انحراف آميز خواهر برادرها در بين مصرف مواد و رفتارهاي انحرافي همسالان اتصال برقرار مي­كند.(استورمشك،2004)

تحقيقات نشان مي دهند كه افراد معتاد بيش از افراد غيرمعتاد به خانواده هاي از هم پاشيده و بي ثبات تعلّق دارند. نوع شغل پدر و مادر، وضعيت مسكن، كثرت يا قلّت اولاد، همسايگان، ساكنان ديگر منزل، ويژگي­هاي اخلاقي پدر و مادر، نحوه رفتار با كودكان، طلاق،  وجود ناپدري و نامادري، تعدد ازدواج، فرهنگ خاص حاكم بر خانواده، ميزان تحصيلات والدين، پدرسالاري يا مادرسالاري، وضع اقتصادي خانواده، از هم پاشيدگي وسردي خانواده، جدايي والدين و عدم پيوستگي اعضاي خانواده، و سست بودن اركان خانواده از عوامل مهمي مي­باشند كه زمينه انحراف و كجروي را در فرد ايجاد مي نمايند. و يكي از زمينه هاي اعتياد فرزندان اعتياد پدر، مادر و يا اعضاي خانواده است.

به هم خوردن نظم خانوادگي، سست شدن پايه اين نهاد اساسي، شانه خالي كردن جوانان از قبول مسئوليت ازدواج، منفور شدن مادري، كاهش علاقه پدر و مادر و به ويژه مادر به فرزندان، جانشين شدن هوس هاي سطحي به جاي عشق، و افزايش طلاق، سبب گرديده اند كه در جوامع، نهاد خانواده كاركرد خود را در مورد كنترل آسيب هاي اجتماعي از دست بدهد.(داوري، 1381)

در تحقيق ( مارتين جدرزي[2]،2005)نشان داده شد كه عواملي كه در محيط خانواده سبب بروز اعتياد مي­گردد شامل 1- فضاي خانواده و انسجام ارتباطات خانوادگي 2- احساس شادي و لذت در خانواده  3- ساختار قدرت در خانواده 4-مصرف الكل و مواد در خانواده است. در اين تحقيق نشان داده شد كه در خانوادهايي كه گرما و عشق وجود دارد، فرزندان كمتربه سمت مصرف مواد كشيده مي­شوند و اعتياد به مواد اغلب نشأت گرفته از خانواه هايي است كه خصومت و سوءنيت وجود دارد.در خانواده هايي كه  مصرف وجود داشت ساختار قدرت در خانواده با آمار بالاتري (4/54%)در دست مادر بود و در (6/23%) عامل نفوذ و قدرت در اين خانواده ها، پدر بود.

[1] .E,Stormshak

[2] .M,jedrze

نقش وسايل ارتباط جمعي بر افراد

۱۱۵ بازديد

وسايل ارتباط جمعي

قبل از تعريف وسايل ارتباط جمعي بايد به رسانه اشاره كنيم. رسانه به هر وسيله اي كه فرستنده به كمك آن مفهوم مورد نظر خود را به گيرنده منتقل نمايد، رسانه گفته مي شود. رسانه موجود زنده اي است كه پيامي را از يك پيام ساز به يك پيام گير منتقل مي كند. يك رسانه تمام ويژگي هاي يك موجود زنده را داراست و پيام يك سازنده پيام را منتقل مي كند. طبق گفته "مارشال مك لوهان"، پيام و پيام ساز هر دو به صورت يك چريان پيوسته به همديگر تيديل مي شوند و دايره اي را تشكيل مي دهند كه در هر نقطه كه يكي به پايان برسد، از همان نقطه ديگري شروع مي شود. بر اين اساس بايد گفت كه مفهوم medium يا وسيله ارتباطي (كه جمع آن media مي باشد) كلمه‌اي لاتيني است كه به نحو عجيبي در مجموعه لغات "انگلوساكسون" وارد شده است، و معني آن به طور كلي جريان انتقال از طريق وسايل ارتباطي است. media‌ عبارت از وسايل ارتباطي است و حامل‌هاي زيادي را در بر مي‌گيرد. mass media عبارت از آن وسيله ارتباطي است كه مورد توجه جماعت كثيري مي‌باشد. به طور كلي منظور آن دسته از وسايل ارتباطي است كه در تمدن‌هاي جديد به وجود آمده و مورد استفاده‌اند و ويژگي اصلي آنان قدرت و توانايي زياد و شعاع عمل وسيع است(كازنو، 1387: 71).

وسايل ارتباطي، خود بر گردونه ارتباطي، تأثيري شگرف بر جاي مي‌گذارند. اين مسائل برخلاف انتظار، پديده‌هايي خنثي و صرفاً كاتاليزور نيستند(تافلر، 1373: 87). آنها خود عصري نو پديد مي‌آورند و به تمامي اركان جامعه مؤثرند. از بين ديگر وسايل ارتباطي، امروز بيشتر سخن از وسايل ارتباط جمعي به ميان آورده مي‌شود. وسايلي شگرف كه مظهر ارتقاي فناوري انسان ها مي باشند و داراي بيشترين تأثير فرهنگي از ميان تمامي ابزار و متون جديدند.  بالاخره، با شروع قرن جديد، وسايل ارتباطي جمعي پرتاب جوامع به سوي آينده را موجب گرديده‌اند. اين وسايل در پيدايي عادات تازه، تكوين فرهنگي جهاني، تغيير در رفتار و خلق و خوي انسان‌ها و بالاخره، كوچك شدن كره زمين و همسايگي ملل در دست، سهمي شگرف بر عهده دارند. آن چنانكه برخي عصر نو را عصر ارتباطات مي‌خوانند(ساروخاني، 1375: 84).

بخش اول : نقش وسايل ارتباط جمعي

براي وسايل ارتباط جمعي وظايف و كاركردهاي متفاوتي را انديشمندان مختلف در طول ساليان گذشته ارائه كردند. "هارولد لاسول"وظايفي چند همانند مراقبت از محيط و ايجاد همبستگي بين اجزاي گوناگون جامعه به منظور رفع نيازهاي آن، را به عنوان وظايف اصلي وسايل ارتباط جمعي در نظر گرفته است(آدرنگ، 1385: 56). بنابر اين مي توان گفت كه "هارولد لاسول" سه وظيفه اصلي وسايل ارتباط جمعي را بدين گونه مطرح كرده است:

1- حراست از محيط،

2- همبستگي بين اجزاي جامعه در پاسخ به نيازهاي محيطي،

3-انتقال ميراث اجتماعي از نسلي به نسل ديگر.

بر اين اساس انديشمندان ديگري وظايف وسايل ارتباطي را بدين گونه ارائه كرده اند(ساروخاني، 1375: 45) :

الف) نقش تفريحي

وسايل ارتباط جمعي به طور معمول با زمان فراغت انسان ها برخورد مي كنند. از اين رو درمواردي چند، بايد موجب جدايي موقت از واقعيت، فراموشي لحظه هاي دشوار زندگي، تمدد اعصاب و سرگرمي انسان ها شوند. بنابراين، جزئي از كاركرد وسايل ارتباطي؛ صرفاً تفريح و تفنن انسان ها است. تا از آنان موجوداتي توانا و خلاق براي كار به بار آورد. البته اين نحوه گذراندن اوقات فراغت هم، جنبه اخلاقي دارد، زيرا وسيله ارتباطي نمي تواند به هر ترتيب موجب خنديدن و تفريح را فراهم سازد و هم جنبه فرهنگي داشته باشد. فراغتي كه به كمك اين وسايل صورت مي پذيرد، گذران زمان با استفاده از مقوله اي فرهنگي است. اگر وسايل ارتباط جمعي به درستي به كار آيند، همچون مدرسه اي بزرگ بر تمامي حيات انسان پرتو مي افكنند(ساروخاني، 1375: 109).

 

ب) نقش خبري

وسايل ارتباطي پخش خبر و اطلاع رساني را به عهده دارند. رسالت آنان در انتقال سريع، بي طرفانه و آگاهي بخش اخبار در وقايع دنيا است. از همين رو، اين وسايل كوچك شدن كره زمين و همسايگي ساكنان آن را موجب شده اند. تعدد اين گونه وسايل و رقابت هدايت شده و درست آنان نه تنها مي تواند به پخش سريع خبر در جامعه بيانجامد ، بلكه از برخورد اخبار آنها حقيقت روشن و واقعيت آشكارتر مي شود. (ساروخاني، 1375: 99).

ج) نقش آگاه سازي

وسايل ارتباط جمعي به تحليل اخبار و تشريع آن نيز مي پردازند. وقايع متمايز و پراكنده اي كه درجهان رخ مي دهند به ظاهر متفاوتند و چنين به نظر مي رسد كه هيچ وجه تشابهي ندارند، اما در واقع و با نگاهي ژرف مي توان علل بنيادي مشابهي براي آنان يافت. (ساروخاني، 1375: 83).

د) نقشهاي همگن سازي

وسايل ارتباط جمعي نزديكي سليقه ها، خواستها و انتظارات تمامي ساكنان يك جامعه را موجب مي شوند. با ورود وسايل ارتباط جمعي به جامعه به خرده فرهنگها، فرهنگهاي خاص و مجزا، ناپديد مي شوند و به نوعي تمامي ساكنان يك جامعه تشابه مي پذيرند و در سبك زندگي، علايق و خواستها از الگوي مشابهي كه وسايل ارتباط جمعي به آنان مي دهند، برخوردار مي شوند(ساروخاني، 1375: 87).

 

 

هـ)احساس تعلق اجتماعي

وسايل ارتباطي، مخصوصاً در جوامع جديد كه در آن با امحاي نسبي مسلك ها و جماعت ها روبرو هستيم، با افرادي برخورد مي كنيم كه در انبوه وسيع شهر و با كاستي روابط سنتي در تنهايي بي سابقه اي به سر مي برند. حال صداي راديو، يا تصوير تلويزيون و يا نوشته روزنامه ابزاري است در راه احساس تعلق اجتماعي. بر اين اساس بايد گفت كه وسايل ارتباطي هم عامل و هم نشان دهنده تعلق اجتماعي انسانها مي باشند(ساروخاني، 1375: 67).

عدالت تعاملي يا مراوده اي

۱۲۳ بازديد

عدالت تعاملي يا مراوده اي :

عدالت تعاملي به برخورد عادلانه اي اطلاق مي شود كه با يك فرد شاغل در قالب روشهاي رسمي تصويب شده به عمل مي آيد (تيئر و بيس1،89:2004).تحقيقات، دو دسته عدالت تعاملي را معرفي  كرده اند. عدالت اطلاعاتي و عدالت بين فردي، كه هر دو دسته از عدالت اطلاعاتي و بين فردي بطور قابل ملاحظه اي همديگر را پوشش مي دهند. عدالت اطلاعاتي روي تفسير و تصويب رويه هاي تصميم گيري متمركزاست. وبعبارتي مرتبط است با تفسيرهايي كه اطلاعات مورد نياز براي ارزيابي فرآيندها را فراهم مي كند. عدالت بين فردي، ميزاني كه افراد باادب، با وقار و با احترام با اولياي امور رفتار مي كنند را منعكس مي كند.رفتار بين فردي به رفتار منصفانه افراد با يكديگر مرتبط است.عدالت تعاملي شامل روشي است كه عدالت سازماني توسط سرپرستان به زيردستان منتقل مي شود.اين نوع عدالت مرتبط با جنبه هاي فرآيند ارتباطات همچون (ادب، صداقت و احترام) بين فرستنده وگيرنده عدالت است.

به خاطراينكه عدالت تعاملي توسط رفتارمديريت تعيين مي شود، اين نوع عدالت مرتبط با واكنشهاي شناختي، احساسي و رفتاري نسبت به مديريت يا به عبارت ديگر سرپرست است. بنابراين زماني كه

 

 

 

 

  1. 1. Bies & Tyer

كارمندي احساس بي عدالتي تعاملي مي كند به احتمال زياد اين كارمند واكنش منفي به سرپرستش به جاي سازمان نشان مي دهد. از اين رو پيش بيني مي‌شود كه كارمند از سرپرست مستقيمش به جاي سازمان در كل ناراضي باشد و كارمند تعهد كمتري نسبت به سرپرست تا سازمان درخوداحساس كند. همچنين نگرشهاي منفي وي عمدتا نسبت به سرپرست است وقسمت كمي از اين نگرشهاي منفي به سازمان برمي‌گردد. و برعكس، زماني كه كارمند احساس عدالت در تعامل با مدير داشته باشد باعث انجام بهتر وظايف شغلي و بروز رفتارهاي داوطلبانه و اختياري خارج از وظايف رسمي گرديده و درنتيجه بهبود مؤثر وظايف ونقش هاي سازمان به دنبال خواهد داشت (چراش و اسپكتور،276:2006).

عدالت تعاملي(مراوده اي) بر جنبه بين شخصي تصميم گيري، بخصوص برابري رفتار تصميم گيرندگان در فرآيند هاي تصميم گيري تأكيد دارد . رفتار بين شخصي شامل اعتماد در روابط و رفتار افراد با تواضع و احترام مي باشد. وضع مناسب رويه ها به وسيله پنج رفتار : توجه ناكافي به داده هاي كاركنان، جلوگيري از تعصب شخصي ، استفاده سازگار از معيار تصميم گيري ، بازخور به موقع، توجيه يك تصميم، تعريف مي شود . اين عوامل نقش مهمي را در ادراك كاركنان از برابري، پذيرش تصميمات و گرايش به سمت سازمان دارد (كروپانزانو،317:2003).

درعدالت تعاملي بر جنبه بين فردي اعمال و اقدامات سازماني به ويژه نحوه ارتباط و تعامل مديران و سرپرستان با كاركنان تاكيد مي شود. به دليل تاكيد برجنبه ارتباطي اين نوع عدالت ، برخي ازمحققان به جاي عدالت تعامل گرا ، ترجيحا از عدالت ارتباطي استفاده كرده اند (اليوانيو1 و همكاران،2004).

مسئوليت هاي مديريت درباره كيفيت دردرون موسسه

۱۱۱ بازديد

مسئوليت هاي مديريت درباره كيفيت دردرون موسسه :

موسسه بايد سياست ها وروشهايي را براي ترويج فرهنگ درون سازماني مبني بر اينكه كيفيت جزئي اساسي از اجراي كار مي باشد طراحي وبرقرار كند. اين گونه سياست ها وروشها بايد مديريت يا شركاي موسسه را ملزم به پذيرش مسئوليت نهائي سيستم كنترل موسسه كند. مهمترين نكته اين است كه مديريت موسسه درتدوين راهبرد عملياتي موسسه، همواره كيفيت انجام كارها را در اولويت قرار دهد. از اين رو:

الف-موسسه مسئوليت هاي مديرن خود را به گونه ا ي تعيين مي كند كه ملاحظات تجاري، كيفيت كار مورد اجرا را تحت تاثير قرار ندهد.

ب-سياستها وروشهاي موسسه درارتباط با ارزيابي عملكرد، حقوق وترفيع كاركنان(شامل طرحهاي انگيزشي) چنان طراحي مي شود كه پايبندي موسسه را دراولويت دادن به كيفيت به روشني بيان كند.

فرد يا افرادي كه مسئوليت اجرايي سيستم كنترل كيفيت موسسه توسط مديريت يا شركا به آنان واگذار مي شود بايد تجربه كافي ومناسب وتوانايي واختيار لازم را براي پذيرش مسئوليت داشته باشند.

الزامات اخلاقي

موسسه بايد سياست ها وروشهايي رابراي كسب اطمينان معقول از رعايت الزامات اخلاقي مربوط توسط موسسه وكاركنان آن، طراحي وبرقرار كند.

الزامات اخلاقي مبوط به حسابرسي، ساير خدمات اطمينان بخشي وخدمات مرتبط، در آيين رفتار حرفه اي آمده است. طبق آيين رفتار حرفه اي، اصول بنيادي اخلاق حرفه اي به شرح زير است:

الف-درستكاري

ب-بي طرفي

پ-صلاحيت ومراقبت حرفه اي

ت- رازداري

ث-رفتار حرفه اي

ج-اصول وضوابط حرفه اي (استاندارد هاي حسابداري، 1385 )

 

 

 

2-10-استقلال:

موسسه براي كسب اطمينان معقول از رعايت الزامات مربوبط به استقلال طبق آيين رفتار حرفه اي توسط موسسه، كاركنان آن و...در موارد مقتضي، ساير افراد مربوط (شامل كارشناسان طرف قراردادموسسه) بايد سياستها وروشهاي لازم را طراحي وبرقرار كند. سياستها وروشها بايدبه گونه اي باشد كه موسسه بتواند موارد زيررا انجام دهد:

الف-اطلاع رساني الزامات مربوط به استقلال موسسه به كاركنان ودر موارد مقتضي ، ساير افراد مشمول اين الزامات

ب-شناسايي وارزيابي شرايط وروابطي كه استقلال را تهديد مي كند واتخاذ تدابير ايمني مناسب براي از بين بردن تهديد هاي مزبور يا كاهش آن به سطحي قابل پذيرش و...در صورت لزوم، كناره گيري ازكار.

اين گونه سياست ها وروشها بايد موارد زير را الزامي كند:

الف-ارائه اطلاعات مربوط به قرار داد هاي منعقده، شامل دامنه خدمات، توسط مديران مسئول كار،  به منظور ارزيابي اثر كلي آن الزامات مربوط به استقلال توسط موسسه.

ب-گزارش به موقع شرايط وروابط تهديد كننده استقلال توسط كاركنان به منظور انجام اقدام مناسب توسط موسسه

پ-گردآوري اطلاعات مربوط واطلاع رساني آن به كاركنان ذيربط به منظور :

تشخيص آسان رعايت الزامات مربوط به استقلال توسط موسسه و كاركنان

فراهم شدن  امكان نگهداري وبه روز رساني سوابق مربوط به استقلال توسط موسسه.

فراهم شدن امكان انجام اقدام مناسب درباره تهديد هاي شناسايي شده در مورد استقلال توسط موسسه.

موسسه براي كسب اطمينان معقول از آگاهي به موقع از موارد نقص الزامات مربوط به استقلال وانجام اقدامات مناسب براي رفع اين گونه موارد بايد سياستها وروشهاي لازم را طراحي وبرقرار كند. اين سياست ها وروشها بايد شامل الزاماتي درباره موارد زير باشد:

الف-گزارش به موقع موارد نقص استقلال به موسسه، توسط افرادي كه مشمول الزامات مربوط به استقلال مي باشند.

ب-اطلاع رساني به موقع موارد نقص سياستها وروشهاي طراحي شده به:

1.مدير مسئول كار كه ملزم است همراه موسسه، موارد نقص شده را پيگيري كند.

2- ساير كاركنان ذيربط در موسسه وديگر افراد مشمول الزمات مربوط به استقلال كه ملزم به انجام اقدام مناسب هستند.

پ-اطلاع رساني به موقع به موسسه در صورت لزوم، توسط مدير مسئول كار وساير افراد يادشده از اقدمات به عمل آمده براي رفع موضوع، تا موسسه بتواند ضرورت انجام اقدمات بيشتر را تشخيص دهد.

موسسه، درصورت آگاهي از نقص سياست ها و روشهاي مربوط به استقلال، مدير مسئول كار،ساير افرادذيربط در موسسه ودرموارد مقتضي، كارشناسان طرف قراردادبا موسسه را براي انجام اقدام مناسب، مطلع مي كند. اقدام مناسب توسط موسسه ومديرمسئول كار مربوط، شامل اعمال تدابير ايمني مناسب براي از بين بردن تهديد هاي مربوط به استقلال يا كاهش آن سطحي قابل قبول ،يا كناره گيري از كار است.افزون براين موسسه ،موضوع استقلال را به كاركناني كه ملزم به رعايت آن هستند آموزش مي دهد. موسسه بايد از كاركناني كه طبق آيين رفتار حرفه اي ملزم به رعايت استقلال هستندحداقل سالي يك بار تاييديه كتبي درباره رعايت سياستها وروشهاي موسسه درزمينه استقلال دريافت كند.

تاييديه كتبي مي تواند به شكل كاغذي يا الكترونيكي باشد. موسسه با كسب تاييديه وانجام اقدامات مناسب درباره اطلاعات حاكي از عدم رعايت، ميزان اهميتي را كه براي استقلال قابل است نشان مي دهد وموجب مي شود موضوع براي كاركنان همواره ملموس باشد.

طبق آيين رفتار حرفه اي، بكارگيري كاركنان ارشد در خدمات اطمينان بخشي درارتباط با صاحبكار براي سالهاي متمادي ممكن است تهديدي براي استقلال باشد. از اينرو موسسه بايد سياستها وروشهايي را درموارد زير برقرار كند:

الف-درصورت بكارگيري كاركنان ارشد براي سالهاي متمادي در خدمات اطمينان بخشي، معيار هايي را براي تشخيص نياز به اعمال تدابير ايمني جهت كاهش تهديد ناشي از آشنايي به سطح قابل قبول ، تدوين كند.

ب-در مورد حسابرسي صورتهاي مالي شركتهاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار، جهت رعايت الزامات آيين رفتار حرفه اي، مدير مسئول كار، پس از مدت مشخصي تغيير كند.

در خدمات اطمينان بخشي بكار گيري كاركنان ارشد براي سالهاي متمادي مي تواند به تهديد ناشي از آشنايي بينجامد يا به كيفيت انجام كار آسيب رساند. از اينرو، موسسه معيار هايي را براي تشخيص نياز به اعمال تدابير ايمني جهت مقابله با تهديد ها تدوين مي كند. موسسه براي تدوين معيار هاي مناسب ، موضوعاتي چون موارد زير را مورد توجه قرار مي دهد:

الف –ماهيت كار، شامل ميزان ارتباط آن با منافع عمومي

ب-طول دوره بكارگيري كاركنان ارشد در يك كار خاص

نمونه هايي از تدابير ايمني شامل تغيير كاركنان ارشد يا لزوم بررسي كيفيت كار است.

تهديد ناشي از آشنايي، به ويژه در مورد حسابرسي صورتهاي مالي شركتهاي پذيرفته شده دربورس اوراق بهادار مصداق دارد.درموارد اين حسابرسيها، تغيير مدير مسئول كار پس از يك دوره از پيش تعيين شده، حداكثر 5 سال، الزامي است.

پذيرش يا ادامه كار

موسسه بايد سياستها وروشهايي را براي پذيرش وادامه كار طراحي وبرقرار كند تا اطمينان معقول حاصل شود كه موسسه تنها پس از احراز شرايط زير كار قبول مي كند يا ادامه مي دهد:

الف- نبود اطلاعاتي حاكي از درستكار نبودن صاحبكار با توجه به ارزيابيهاي انجام شده.

ب- برخورداري از صلاحيت، توانايي، زمان ومنابع لازم براي انجام كار

پ-امكان رعايت الزامات اخلاقي

اصول تعليم و تربيت در اسلام

۱۲۳ بازديد

اصول تعليم و تربيت در اسلام

  1. خداشناسي: مهم ترين و اساسي ترين اصل در نظام تربيتي اسلام، اصل خداشناسي است. اين اصل، پايه و اساس اعتقاد مسلمانان و جهان بيني آنها را شكل مي دهد. كسي كه خداوند متعال را شناخته باشد و در برابر او تسليم و بنده او شود، عالي ترين انگيزه هاي انساني را بر وجود خود حاكم ساخته است. (رفيعي، 1381، ص 130)
  2. لطف، احسان و مهرباني: يكي از نيازهاي اساسي انسان، نياز به محبّت است؛ زيرا نه تنها نياز طبيعي او، بلكه نياز روحي و معنوي او نيز تأمين مي شود. انسان در تمام مراحل زندگي خود نياز به محبّت و مهرباني دارد. رعايت اين اصل در جريان تعليم و تربيت و در تمام مراحل آن ضروري است. بسياري از صفات خداوند در قرآن كريم همچون: غفور، توّاب، رحيم، رحمان، حليم و ....، نشان دهنده اين مطلب است كه در مقام تربيت بايد بخشنده و مهربان بود و لازمه تربيت، بخشندگي و عطوفت است.( فرميهني فراهاني، 1384، ص 48)

« فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم» (آل عمران، آيه 159)؛ به بركت رحمت الهي در برابر مردم، نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند. پس آنها را ببخش.

3- تقدّم تزكيه بر تعليم: يكي از اهداف بعثت انبيا، تزكيه نفوس انسانهاست. مسئله تربيت بالاتر از تعليم است. افرادي كه انبار علم در باطنشان است، ولي تربيت نشده باشند، علمشان وسيله اي است براي اينكه بشر را به تباهي و فساد بكشانند و آنان از جاهلان بدترند.(مهديان، 1385، ص 114)

«لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و...» (آل عمرا، آيه 164)؛ خداوند بر اهل ايمان منّت گذاشت كه رسولي از خودشان در ميان آنها برانگيخت كه بر آنها آيات خداوند را تلاوت كند و آنان را پاك گرداند و احكام شريعت و حقايق حكمت بياموزد.

همچنين در آيه 2 سوره جمعه مي فرمايد: اوست خدايي كه از ميان عرب امّي پيامبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات خدا را تلاوت كند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت و كتاب سماوي و حكمت الهي بياموزد.

در آيات مذكور به صراحت بر تقدّم تزكيه بر تعليم اشاره شده است.

  1. احترام به شخصيت فراگير: انسان موجودي است كه خلقتش مورد تحسين ذات حق تعالي قرار گرفته و هميشه از كرامت والاي انساني چه از لحاظ فردي و چه از نظر اجتماعي برخوردار است. وظيفه استاد است كه با ديده احترام به فراگيرانش بنگرد و با اين احترام، به شكل گيري مثبت و سازنده شخصيت آنها كمك كند.
  2. اصل تعقل و تفكر: عقل در اسلام از جايگاه والايي برخوردار است؛ چون ابزاري براي رسيدن به علم و ايمان است. به وسيله عقل، پسند و ناپسند از هم تشخيص داده مي شود. در فرهنگ قرآن كريم، عقل به منزله چشم ديگري است كه مايه بصيرت نسبت به حقايق برتر است. مباني تعليم و تربيت اسلامي براساس عقل و انديشه پايه ريزي شده و هر فرد بايد اصول اعتقادي خود را از طريق تعقل و تفكر و با بينشي عقلايي بپذيرد.(نقيب زاده، 1384، ص 129)

« انّ في ذلك لايات لقوم يتفكرون» (رعد، آيه 30)؛ همانا در آن نشانه هايي است براي افرادي كه مي انديشند.

« انّ شرالدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون» (انفال، آيه 22) ؛ بدترين جنبندگان نزد خداوند، آناني هستند كه كر و لال هستند و عقل خود را به كار نمي برند.

« و في الارض آيات للموقنين و في انفسكم افلا تبصرون» (ذاريات، آيه 22-21)؛ در زمين و از نفس شما آياتي است براي آنان كه طالب يقين اند، پس چرا آنها را مورد مشاهده قرار نمي دهند.

  1. توجه به استعداد ها و تفاوت هاي فردي: دين اسلام در آن واحد به تمام جنبه هاي خلقت انساني توجه دارد؛ هم جنبه عقلاني، هم جنبه جسماني و هم جنبه روحاني را مورد تأكيد قرار مي دهد. همچنين به خواسته ها و تمام جوانب و نيروها و استعدادها نيز ايمان دارد. افراد همان طور كه از لحاظ محيط هايي كه در آن پرورش مي يابند، با يكديگر فرق دارند؛ در موهبتها و استعدادها و لياقتها نيز با يكديگر تفاوت دارند. منظور از اين اصل آن است كه بايد رابطه و برخورد تربيتي يك فرد در مقاطع سنّي و مراحل مختلف زندگي او، به صورت كاملاً موازنه شده و هماهنگ با آن مرحله خاص، تنظيم گردد و نبايست اين رابطه و برخورد پيوسته و به صورت يكسان و يكنواخت باشد و لازم است با استعدادهاي مختلف افراد در مراحل مختلف زندگي آن ها برخورد شايسته صورت گيرد. قرآن كريم نيز در آيات متعددي مسئله تفاوتهاي فردي را مورد تأييد قرار داده است ؛ ( فلسفي ، 1353، ص 461)

« و قد خلقكم اطوارا » (نوح، آيه 14) ؛ و حال آنكه شما را با انواع خلقت و اطوار گوناگون بيافريد.

« و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلو كم فيما اتيكم» (انعام، آيه 165)؛ و خداوند بعضي از شما را نسبت به بعضي ديگر از نظر مرتبه و رتبه بالاتر گردانيد تا در آن چه به شما عنايت كرده است شما را بيازمايد.

« و لا تتمنوا فضل الله به بعضكم علي بعض» (نسا، آيه 32)؛ آنچه خداوند، بعضي از شما را نسبت به برخي ديگر فضيلت و مزيّت داده است، بيهوده آرزو نكنيد.

  1. سالم سازي شرايط محيطي: اين اصل در تربيت اسلامي بدين معني است كه به منظور محو و زايل كردن حالات ناپسند و ايجاد حالات پسنديده در انسان، بايد شرايط محيطي او را مناسب ساخت. با تغيير شرايط و محيط مي توان تغييرات و اصلاحات چشمگيري در فرد ايجاد كرد.(قطب 1345، ص 194)
  2. مسئوليت: اين اصل بيانگر آن است كه بايد مقاومت و ايستادگي انسان را در مقابل شرايط گوناگون بالا برد تا فرد به گونه اي ساخته شود كه از الزامهاي دروني به نام احساس مسئوليت يا احساس تكليف پيروي كند. ايجاد احساس مسئوليت و تكليف دروني در خود به منظور حفظ فرد از گناه و نگهداري ايمان خود براي وصول به اهداف عالي فردي و اجتماعي و در نهايت، تعالي و كمال در پرتو تقّرب به خدا از اهميت بسزايي برخوردار است.( حجتي، 1361، ص 57)

« يا ايهاالذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم الي الله مرجعكم جميعاً فينبئكم بما كنتم تعملون» (مائده، آيه 105)؛ اي اهل ايمان بر شما باد رعايت نفس خودتان؛ زيرا آن گاه كه به سوي خدا هدايت يافتيد آنان كه گمراه شدند به شما ضرر و زيان نمي رسانند. بازگشت همه به سوي خداست پس شما را به آنچه عمل مي كرديد آگاه خواهد ساخت.

  1. كرامت: در بين موجودات عالم، انسان داراي كرامت است. كرامت، پايه و اساس تربيت به شمار مي رود. با توجه به اين اصل، تمام افرادي كه مسئوليت تربيت را بر عهده دارند؛ اعم از پدر، مادر، معلم و مربّي، در تمام مراحل رشد و در تمام مقاطع تحصيلي بايد به شخصيت دانش آموزان احترام بگذارند و با آنان همچون افراد با كرامت رفتار كنند تا از اين طريق، شخصيت آنان پرورش يافته و اعتماد به نفس لازم در آنان به وجود آيد. اين امر لازمه تعليم و تربيت خلّاق و نوآور است.

« و لقد كرّمنا بني آدم و حملنهم في البر و البحر و رزقناهم في الطيبات و فضّلناهم علي كثير ممن خلقنا تفصيلا» (اسراء، آيه 70)؛ ما آدميزادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا (بر مركبهاي راهوار) حمل كرديم و از انواع روزي هاي پاكيزه به آنان روزي داديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كرده ايم برتري بخشيديم.

«فسجد الملائكه كلهم اجمعون» (ص، آيه 73) و چون فرمان حق به سجده آدم رسيد، همه فرشتگان عالم سجده كردند.

«وعلّم الآدم الاسما كلها ثم عرضهم علي الملائكه ...» (بقره، آيه 30)؛ و ياد داد به آدم همه اسما را و سپس عرضه كرد آنها را بر فرشتگان... .

  1. اصل آراستگي: اين اصل بيانگر آن است كه در جريان تربيت بايد صورت آنچه عرضه مي شود نيك آراست تا رغبتها نيز برانگيخته شود. روابط بين مربي و متربي و آنچه در اين ارتباط عرضه مي شود بايد با وضعيتي زيبا و آراسته پرداخته شود. (اديب، 1362، ص 210)

«انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب» (صافات، آيه 6)؛ آسمان پايين را با زينت ستاره ها آراستيم.

راهكارها و چگونگي ايجاد تحول در علوم انساني

۱۲۲ بازديد

راهكارها و چگونگي ايجاد تحول در علوم انساني

رئيس فرهنگستان علوم اسلامي سه راهكار كلي را در سه مرحله براي تحول در علوم انساني معرفي مي كند:

1-4-3. ايجاد نهضت نقد و ارزيابي علوم انساني.

در گام نخست بايد نهضت گسترده اي در حوزه و دانشگاه براي نقد علوم انساني و مباني و خاستگاه غربي آن با هدف افشاگري و سلب اعتماد روحي و ذهني از اين علوم راه بيافتد و در كنار آن كرسي هاي آزادانديشي نيز برگزار شوند. در اين خصوص مي توان با همكاري پژوهشگاه ها و تشكل هاي مختلف چرخه و شبكه علمي و مديريتي نوبتي تعريف گردد كه اولاً انديشه هاي توليدي در ساخت علوم انساني را گرد آورد؛ ثانياً انديشه هاي توليد شده را ارزيابي كند و ثالثاً به صورت علمي و عملي از ديدگاه هاي ارزيابي شده بهره برداري نمايد.

2-4-3. توليد نرم افزار و روش نقد علوم انساني:

همراه ايجاد بسيج نقد و ارزيابي علوم انساني بايد به «روش نقد علوم انساني» نيز دست يافت و با آن ابزار علوم انساني رايج را نقد كرد اين نرم افزار بايد بتواند كارآيي خود را در نقد روبناها و تهذيب مسائل ظاهري و نيز در عرصه تحليل و نقض زيربناهاي علوم انساني وتئوري هاي پيشيني و ربط روبناها به زيربناها آنها به اثبات برساند روش نقد علوم انساني بايد قادر باشد علاوه بر ورود به نقد گزاره ها و نظريه ها و نيز نقد مباني پيش فرض ها و اهداف آنها موفق به بررسي و ارزيابي زير ساخت ها و روش هاي تحقيق كه در حكم ماشين توليد علوم انساني مي باشند، بشود و تغيير در آن سطح را هم زمينه سازي كند ناگفته پيداست در صورتي كه نقدهاي علوم انساني  به روش هاي تحقيق حاكم براين علوم سرايت نكند به ترجمه نقدهاي غربي بر علوم خودشان- كه با هدف ترميم و تكميل آن علوم مادي صورت مي گيرد- بسنده خواهيم كرد و قادر به توليد و ارائه علوم جايگزين نخواهيم بود.

3-4-3. تعيين شاخص هاي اسلاميت علوم انساني 

در فرآيند تحول در علوم انساني رايج و گام نهادن در مسير توليد اين علوم بايد شاخص ها و معيارهاي اسلاميت اين علوم مشخص گردد مثلا بايد آشكار شود كه آيا «استناد منطقي و روشمند به منابع اسلامي» ملاك اسلاميت يك علم است يا «كارآمدي آن در راستاي رفع نيازمندي هاي جامعه اسلامي» شاخص اسلامي بودن آن است؟ و يا ملاك امر سومي است؟ اساسا تعريف «علوم انساني اسلامي» چيست؟ و چه تفاوت ها و شباهت هايي ميان علوم انساني اسلامي، علوم انساني بومي و علوم انساني غربي وجود دارد؟ (مير باقري، 1389، ص 33)

شاخصه هاي علوم اسلامي از منظر اسناد مير باقري عبارتند از:

1-3-4-3. كارآمدي در جهت اسلام (عبوديت)؛

2-3-4-3. تفاهم با جامعه علمي؛

3-3-4-3. هماهنگي منطقي و روشمند با وحي.

استاد در توضيح گزينه آخر مي نويسد: «ترديدي نيست كه معرفت ديني معرفتي بشري است كه بايد منطق حجيت بر آن حاكم شود در نتيجه از اين نظر قداست مي يابد. از آنجا كه يك جنبه از معرفت ديني به انسان باز مي كردد پس تكامل پذير است و تكاملش نيز بايد تابع تكامل ابزار و منطق باشد تكاملي كه بايد كاملاً روشمند (متديك) باشد و خود اين متد و منطق نيز گرچه ساخت بشر است ولي بايد براساس تعهد به ايمان شكل گيرد».

بدين جهت عمده تلاش هاي فرهنگستان علوم اسلامي قم و جناب حجت الاسلام مير باقري وقف كشف روش و متد شده است و از اين رهگذر به توليد «فلسفه شدن اسلامي»، «مبناي روش عام مدل سازي»، «روش عام مدل سازي»، «فلسفه روش هاي خاص توليد علم»، «روش هاي خاص در توليد علم، همچون روش استنباط احكام حكومتي، روش توليد معادلات كاربردي، و روش مدل سازي اجرايي» و به واسطه اين روش ها به توليد علوم اسلامي پرداخته اند. (خاكي قرامكي، 1390، ص 487)

 الگوهاي سلامت از ديدگاه روانشناختي

۱۰۳ بازديد

 الگوهاي سلامت

دانشمندان در تعريف سلامت سه الگوي عمده را برگزيده اند :

 الف) الگوي پزشكيعقيده كلي الگوي پزشكي اين است كه سلامت يعني فقدان يكي يا چند مورد از موارد مرگ[1]، بيماري[2]، ناراحتي[3]، ناتواني[4] و نارضايتي[5] كه در انگليسي به آنها «5d» گفته مي شود. بنابراين فرد اگر بيمار يا در حالت مرگ نباشد در حالت سلامت به سر مي برد. پيروان الگوي پزشكي عمدتاً بر تبيين زيست شناختي بيماري متكي بوده و تمايل دارند كه بيماري بر حسب بدكاري اندام‌ها، سلولها و ساير سيستم‌هاي زيست شناختي تبيين شود. در الگوي پزشكي، با مشكلات اجتماعي كه بر سلامت اثر مي گذارند سروكار ندارد. در اين الگو سلامت از طريقه معالجه بيماري يا توانبخشي ناحيه اي از بدن كه آسيب ديده است، برقرار مي شود. اين الگو چون بيشتر بر فرآيندهاي زيست شناختي متمركز است داراي محدوديت‌هايي است. تكيه بر تفكر زيست شناختي نمي تواند سبب درك درستي از سلامتي بر حسب عوامل روان شناختي و اجتماعي باشد و همين طور نمي تواند در ايجاد سلامت بوسيله پيشگيري از بيماري‌هايي كه در اثر سبك زندگي ناسالم و رفتارهاي تخريبي بوجود آمده اند، موفق باشد (به نقل از باباپور،1381).

ب) الگوي محيطي : اين الگو از تحليل نوين اكو سيستم و خطرات محيطي به سلامت انسان پديد آمده است. در اين الگو سلامت بر حسب كيفيت سازگاري فرد با محيط به هنگام تغيير شرايط تعريف شده است. اين الگو تأثيرات وضعيت اقتصادي، اجتماعي، آموزش و عوامل محيطي چندگانه بر سلامت شخصي را در بر مي گيرد. الگوي محيطي بر وضعيت‌ها و شرايط خارج از فرد كه بر سلامت او تأثير مي گذارد، متمركز است. اين شرايط مشتمل است بر آب و هوا، شرايط زندگي، در معرض مواد مضر قرار گرفتن، شرايط اقتصادي- اجتماعي، روابط اجتماعي و نظام مراقبت از سلامت. از برخي جهات ديدگاه الگوي محيطي درباره سلامت شبيه نظريه‌هاي فلسفي است كه سلامت را به تعاملات موزون با همنوعان و محيط مرتبط مي داند – وقتي محيط تغيير مي كند، تعامل فرد با آن نيز بايد تغيير يابد تا اين نظام باقي بماند- بر اساس اين رويكرد بيماري و عدم سلامت يعني ناموزوني انسان با تعاملات محيطي(ادلين، 1999؛ به نقل از باباپور،1381).

پ) الگوي كلي نگر[6]اين الگو سلامت را بر حسب كليت شخص، و نه بر اساس بخش بيماري از بدن، تعريف مي كند. الگوي كلي نگر، جنبه‌هاي فيزيولوژيك، رواني، اجتماعي، معنوي و محيطي افراد و جوامع را شامل مي شود و بر سلامت بهينه، پيشگيري از بيماري و حالت‌هاي رواني و هيجاني مثبت متمركز است. الگوي كلي نگر، سلامت معنوي را نيز در بر مي گيرد كه الگوي پزشكي فاقد اين بعد مي باشد. اين الگو سلامت را حالت بهينه و يا رفتارهاي مثبت مي داند. اين الگو معتقد است كه سلامتي ايستا نيست بلكه فرآيند پويايي است كه تمام تصميماتي را كه روزانه مي گيريم در نظر مي گيرد. بنابراين تمام تصميمات ما بر سلامت و تندرستي مان اثر مي گذارد(همان منبع).

[1] death

[2] disease

[3] discomfort

[4] disability

[5] dissatisfaction

. Holistic 1

ملاك هاي تشخيصي DSM-IV-TR براي وابستگي به ماده

۱۱۹ بازديد

ملاك هاي تشخيصي DSM-IV-TR براي وابستگي به ماده

يك الگوي غير انطباقي مصرف مواد كه منجر به تخريب چشمگير باليني يا ناراحتي مي شود و با سه مورد از موارد زير تظاهر مي كند كه از نظر زماني در يك دوره دوازده ماهه بروز مي كنند:

1-تحمل كه به يكي از دو صورت زير تعريف مي شود:

الف)نياز به افزايش مقدار ماده براي رسيدن به مسموميت يا تاثير دلخواه

ب)كاهش قابل ملاحظه اثرات ماده با مصرف مداوم مقادير يكساني از آن

2-حالت ترك كه به يكي از دو شكل زير ظاهر مي شود:

الف)سندرم ترك مشخص براي آن ماده

ب)همان ماده براي رفع يا جلوگيري از علائم ترك مصرف مي شود.

3-ماده غالبا به مقادير بيستر و براي دوره طولاني تر از آنچه مورد نظر است مصرف مي شود.

4-ميل دائمي براي كاهش يا كنترل مصرف ماده وجود دارد  و يا تلاش هاي ناموفقي در اين زمينه صورت مي گيرد.

5-زمان زيادي در فعاليت هاي لازم براي بدست آوردن ماده ،مصرف ماده(تدخين پياپي)يا رهايي از آثار ماده صرف مي شود.

6-فعاليت هاي مهم اجتماعي ، شغلي و تفريحي به خاطر مصرف ماده كنار گذاشته مي شود.

7-ادامه مصرف ماده علي رغم آگاهي از مشكلات روانشناختي يا جسماني مستمر يا عود كننده اي كه احتمالا از مصرف ماده ناشي شده و يا در نتيجه آن تشديد مي شوند.

مت آمفتامين

ماده اي شيميايي است كه به گروه مخدرهاي محرك تعلق دارد و روند طبيعي دستگاه عصبي را سرعت مي بخشد. از نظر شيميايي آمفتامين نسل قبلي مت آمفتامين است. با اينكه آمفتامين ها به عنوان جايگزين افدرين يه كار برده مي شوند،اما ماده اصلي ساخت مت آمفتامين در واقع افدرين يا سودوافدرين است.

مواد شيميايي افدرين و سودوافدرين از يك خانواده هستند. فرمول مولكولي مشابه اما ساختاري مت آمفتامين تفاوت دارند. به هر حال تفاوت هاي ساختاري بين اين دو ماده تاثيري در توليد مت آمفتامين ندارند زيرا تصاوير قرينه هم هستند. هر دوي آن ها را مي توان به عنوان پيش ساز در ساخت مت آمفتامين به كار برد. پيش سازها موادي هستند كه ممكن است در طبيعت غير فعال باشند اما وقتي با ماده شيميايي ديگري تركيب شوند فراورده هاي جديد مي سازند. توليد مت آمفتامين با يك تركيب غير فعال (افدرين يا سودوافدرين) شروع شده و ديگر مواد شيميايي به آن افزوده مي شوند تا ماده ي مخدر توليد شود(مهلينگ،1389).

علل جسماني ناباروري چيست؟

۱۱۷ بازديد

ناباروري

از نظر تعريف، به عدم وقوع حاملگي بدون پيشگيري (لاننفلد[1] و استريگم[2]، 2004) و داشتن نزديكي (حداقل يكبار در هفته) پس از يك سال (برخي منابع دوسال) ناباروري گفته مي‌شود (قره خاني و ساداتيان، 1384).

 

ناباروري به عنوان شكست در بارداري پس از يك سال نزديكي منظم و بدون پيشگيري (بنسون[3]، 1983؛ به نقل از بشارت و حسين‌زاده بازرگاني، 1385)، يكي از تجربه‌هاي تلخ زندگي (فريمن[4]، باكسر[5]، ريكلز[6]، تورك[7]و ماستروياني[8]، 1985)، قابل مقايسه با مرگ يكي از بستگان درجه يك (دوهرنوند[9] و دوهرنوند، 1981) كه واكنش سوگ را به دنبال دارد (بويارسكي و بويارسكي[10]،1983؛ به نقل از بشارت و حسين زاده بازرگاني، 1385)، توصيف شده است.

طبقه بندي اين مشكل به صورت ناباروري اوليه و ثانويه است. در ناباروري اوليه هيچ گونه بارداري قبلي رخ نداده است. در ناباروري ثانويه، بارداري قبلي، اگرچه لزوما منجر به تولد زنده نشده باشد، رخ داده است (برك[11]، 2002؛ به نقل از منجمي، خطيبي، كاظم زاده و پاك مهر، 1382). اگر زوجين، نزد هم زندگي كنند و از هيچ روشي براي پيش‌گيري از بارداري استفاده نكنند، از هر ده زوج، در نه زوج، بارداري رخ خواهد داد و حدود 10 تا 15 درصد زوجين، دچار ناباروري خواهند بود (اشرفي و اشرفي، 1392). طبق گزارش سازمان جهاني بهداشت، شكست در بارداري حدود 80 ميليون فرد را در دنيا درگير كرده است (واينا[12]، 2002). حدود يك چهارم زوج‌هاي ايراني ناباروري اوليه را در طول زندگي مشتركشان تجربه مي‌كنند و 4/3% زوج‌ها در هر زمان داراي مشكل ناباروري اوليه هستند (خداكرمي و همكاران، 1388).

 

پالگ[13] و همكاران 1943 چند تعريف رفتاري براي ناباروري ارايه كردند:

  1. ناتواني در بچه دار شدن بعد از يك سال ارتباط جنسي كامل به صورت متوالي حداقل هفته اي يكبار يا دوبار بدون استفاده از وسايل پيشگيري.
  2. صدمه ديدن اعضاي تناسلي مانند: مجاري تناسلي، برداشتن رحم، تخمدانها، بيضه‌ها يا لوله‌هاي اسپرم، از طريق صدمات، عفونت، استفاده از دارو، جراحي يا وجود غدد.
  3. باروري كاهش يافته ناشي از تاخير در بچه دار شدن.
  4. نازايي ناشي از مشكلات متفاوت و مشخص طبي. مانند مشكلات هورموني، نابهنجاري اووم، ناكافي بودن تحريك هورموني، واريكوسل بيضه‌ها، پادتن يا حساسيت به اسپرم همسر، ناتواني در توليد ماده لزج مورد نياز براي عبور اسپرم (به نقل از كيميايي و همكاران، 1383).

 

 

              علل جسماني ناباروري

در بررسي زوج نابارور، هردوي آن‌ها بايد به پزشك مراجعه كنند. در بانوان، علاوه بر افزايش سن كه از علل مهم ناباروري محسوب مي‌شود، عواملي مانند نامرتب بودن عادت ماهانه، سابقه‌ي بيماري‌هاي التهابي لگن و سابقه‌ي قبلي جراحي لگني از علل مهم به حساب مي‌آيند. اختلالات هورموني به ويژه محور غده‌ي هيپوفيز، غده فوق كليوي و غده تيروئيد از ساير علل حائز اهميت هستند. علاوه بر معاينه و بررسي كامل توسط پزشك معالج، گاه مشاوره‌ي روانپزشكي نيز لازم مي‌شود زيرا سرد مزاجي زن و مرد، از علل مهم ديگري است كه با وجود زندگي در زير يك سقف، پيوند زناشويي مناسبي رخ نمي‌دهد و گاه، زوجين از بيان آن به پزشك خودداري مي‌كنند. همانطور كه ذكر شد، از علل مهم ناباروري افزايش سن است، زيرا با افزايش سن، ذخاير غدد تناسلي رو به كاهش مي‌روند و از ميزان تخمك‌هاي سالم بانوان و اسپرم‌هاي سالم و فعال آقايان كاسته مي‌شود. به عبارت ديگر اكثريت قريب به اتفاق افراد، چنانچه به موقع و در زمان جواني اقدام كنند، صاحب بچه خواهند شد و اين احتمال، با افزايش سن كاهش مي‌يابد، به نحوي كه كاهش شديد توان باروري، بويژه در بانوان از 30 سالگي به بعد، اثبات شده است. افزايش سن بانوان، با كاهش توانايي نگهداري جنين در رحم، و افزايش سقط همراه است (اشرفي و اشرفي، 1392).

 

ناباروري از ديدگاه‌هاي مختلف

نظريات مختلفي از جنبه روانشناختي به تبيين تاثيرات ناباروري پرداخته‌اند.

مطابق نظريه روانشناسي خود و من كه مبتني بر اصول روانكاوان است، هنگامي كه فقدان چيزي براي درك فرد از خود اساسي باشد، ميتواند به درك فرد از خود آسيب برساند و فرد را دچار احساساتي نظير نا اميدي، استرس، خشم، اضطراب و احساس شرمندگي و... كند. زنان نابارور به دليل شكست در اجراي نقش فردي و اجتماعي، احساس نقص و بي كفايتي و مردان احساس شرمندگي و عصبانيت مي‌كنند. مفهوم انگ اجتماعي كه از شكست در انجام هنجار‌هاي اجتماعي ناشي مي‌شود، در زنان و مردان شامل يك خود ادراكي از نقص، شكست نقش و كاهش احترام مي‌باشد (برنز[14] و كاوينگتون[15]، 2000؛ به نقل از عباسي شوازي و همكاران، 1384).

در رويكرد نظريه سيستمي به خانواده، خانواده به عنوان سيستمي با ساير نظام‌ها مانند نظام خانواده زن، خانواده مرد و ساير نظام‌هاي متعامل در ارتباط است. تمامي عناصر نظام در پديدارها و رخداد‌ها سهيم مي‌باشند، با هم كار مي‌كنند، تغيير مي‌يابند، بيمار مي‌شوند و با هم درمان مي‌شوند. براي حل مشكلات نيز لازم است تا چند نسل خانواده مورد ملاحظه قرار گيرند. طبق اين نظريه در طول چرخه‌ي زندگي خانوادگي يك سري مراحل قابل انتظاري وجود دارد كه بيشتر مردم آن را به طريق قابل پيش بيني طي مي‌كنند. پدر و مادري به عنوان يك مرحله‌ي زندگي، نشان دهنده‌ي تثبيت يك خانواده‌ي جديد مي‌باشد و ناباروري باعث مي‌شود كه زوجين به مرحله‌ي پيش بيني شده‌ي پدر و مادري منتقل نشوند، نظم فعاليت‌هاي زندگي و نقش‌هاي افراد بهم بريزد و كاركرد‌هاي خانواده آسيب ببيند (عباسي شوازي و همكاران، 1384).

نظريه‌هاي روانشناسي مبتني بر جنسيت تمايل دارند كه تفاوت‌هاي ميان زن و مرد را تقويت نمايند و زنان را به عنوان افرادي وابسته، و مردان را افرادي مستقل شناسايي كنند. نقش مادري و فرزندآوري به عنوان اساس زندگي و هويت زنان، عامل اقتدار و امتياز زنان و تكميل جنسيت محسوب مي‌شود (برنز و كاوينگتون، 2000؛ به نقل از عباسي شوازي و همكاران، 1384).

در نظر برخي فمنيست‌هاي افراطي از جمله فايرستون[16] (1979) توليد مثل و مادري كردن باري بر دوش زنان و بخشي از سركوبي است كه بايد رفع شود. اينان توليد مثل را سر منشا سلطه مردان بر زنان تلقي مي‌كنند و همچنين فناوري‌هاي نو را متهم مي‌كنند كه با استفاده از دارو و هورمون براي تحريك تخمك گذاري، خطراتي براي سلامت زنان ايجاد ميكنند و به سبب واداشتن زنان نازا به تلاش براي بچه دار شدن باعث وارد آمدن يا افزايش فشار‌هاي اجتماعي بر آنان مي‌شوند (به نقل از عباسي شوازي و همكاران، 1384).

فمنيست‌ها همچنين پزشكان را در خطر‌هايي كه زنان را تهديد مي‌كند، مسئول مي‌دانند، چرا كه به نظر آن‌ها، پزشكان تكرار روش‌هاي مختلف درمان را به بيماران خود توصيه مي‌كنند، در حالي كه ميزان موفقيت اين روش‌ها چندان بالا نيست. فمنيست‌هاي راديكال فناوري‌هاي باروري جديد را ابزار پدر سالاري و صنعت پزشكي بر عليه زنان مي‌دانند كه هدفش، كنترل بدن زنان و بويژه فرايند فرزندآوري است. بسياري از آنها زناني را كه به دنبال روش‌هاي درماني مي‌باشند را فريب خورده‌ي فرهنگ معرفي مي‌كنند (ونبلن[17] و گريتس[18]، 2001).

 

تاثير ناباروري بر روابط زوجين

ناباروري نه تنها شبكه‌هاي اجتماعي و خانوادگي زوجين را تحت تاثير خود قرار مي‌دهند، بلكه تاثيرات (مثبت يا منفي) عميقي بر روابط زوجين با يكديگر مي‌گذارد. ناباروري و درمان آن بسياري از محرك‌هاي تنش زا مانند شكايت‌هاي جسماني ناشي از درمان هورموني، پريشاني هيجاني، تغيير در زندگي جنسي زوجين با هم و مشكل در تصميم گيري را وارد روابط زوجين با يكديگر مي‌كند كه بسياري از اين محرك‌هاي تنش زا به گونه اي متفاوت توسط مرد و زن تجربه مي‌شوند. تحقيقات اشميت[19]، هولستين[20]، كريستنسن[21] و بويوين[22] (2005؛ پيترسون، پيريتانو[23]، كرستنسن و اشميت، 2008؛ به نقل از ظريف گلبار يزدي، 1390) و كار باليني، اهميت ارتباط زوجين با يكديگر را در درمان ناباروري نشان مي‌دهند. بنابراين يك از اهداف مشاوره ناباروري بايستي بهبود روابط زوجين با يكديگر باشد. تفاوت‌هاي جنسيتي در ناباروري، يك راه خوب براي آغاز كردن بحث در رابطه با اين است، كه بيماران چگونه خود و همسراشان را در رابطه با تجربه ناباروري شان مي‌بينند (پش[24] و همكاران، 2002؛ به نقل از ظريف گلبار يزدي، 1390).

در زوجين نابارور هنگام مواجهه با تجربه دردناك ناباروري، زن خواستار صحبت كردن با ديگران درباره رنج، درد و ناراحتي خود است، در حالي كه مرد احساس درماندگي و طرد مي‌كند. هنگامي‌كه زن ميخواهد همسرش را درك كند و به او نزديك شود، اين كار را به روش غير موثر و افسرده كننده تري از آنچه همسرش در شرايط موجود درك مي‌كند، انجام مي‌دهد، در مقابل مرد به طور نمايشي تاكيد بيشتري بر خلق افسرده زن مي‌كند كه گاهي حتي برخلاف تصوري است كه زن از خود دارد. در مشاوره با زوجين، روشن سازي چنين تفاوت‌هايي بين زن و مرد مي‌تواند مفيد باشد. سوال مهمي‌كه در اين جا مطرح مي‌شود، اين است كه آيا مردان نيز از ناباروري رنج مي‌برند؟ مردان هيجانات خود را هم براي حمايت از همسرشان و هم براي همنوايي كردن با ارزش‌ها و انتظارات جامعه سركوب مي‌كنند. به عبارت ديگر مردان احساسات خود را سركوب مي‌كنند تا درد و رنج خود را از ديدگاه همسرشان پنهان كرده و فشار مضاعفي بر او وارد نسازند ( ظريف گلبار يزدي، 1390).

تقويت مهارت‌هاي ارتباطي مؤثر نيز مي‌تواند روابط زوجين با يكديگر را بهبود ببخشد و داشتن زمان و صحبت كردن درباره احساسات مشترك يك چالش بزرگ براي زوجين است. احساسات مشترك اشاره به دردها، چالش‌ها، ابهام‌ها و مشكلاتي دارد كه زوجين با آن رو به رو هستند. اجتناب از صحبت كردن درباره مسائل مهم به بهانه اينكه دردناك و عذاب آور هستند و كنار گذاشتن همسر از احساسات و هيجانات خود به منظور حفاظت از او، روابط ميان زوجين را بهبود نمي‌بخشد. هنگامي‌كه در جلسات مشاوره يا روان درماني، هر يك از زوجين درباره احساسات خود سخن مي‌گويند، ضروري است كه درمانگر و زوج ديگر به شيوه‌ي فعالانه اي به او گوش سپارند. مشاور مي‌تواند گوش دادن فعال بدون پيش داوري و چگونگي توجه كردن به نشانه‌هاي كلامي و غير كلامي هنگام سخن گفتن را به زوجين بياموزد. براي بعضي از زوج‌ها، درمانگر مي‌تواند به نوبت زمان يكساني براي سخن گفتن آن‌ها در نظر بگيرد. در عين حال بايد توجه داشت كه هر چند سخن گفتن و گوش سپردن مهارتي مهم و ضروري است اما مهارت حل مسئله نيست. با استفاده از مهارت سخن گفتن و گوش سپردن، زوجين به درك تازه اي از اين كه همسرشان چگونه به مسئله مي‌انديشد و چه احساسي دارد دست مي‌يابند. در هنگام صحبت كردن زوجين با يكديگر، استفاده از «جملات من» به جاي سرزنش كردن و گناهكار دانستن ديگري، ضروري است. «جملات من» مشاهدات، احساسات، عقايد و نگرش‌هاي فرد را بازگو مي‌كنند و مربوط به گوينده هستند و نه شنونده. به عنوان مثال زني كه خطاب به همسرش مي‌گويد «در طول درمان پزشكي، تو با من نبودي، حتي يكبار هم نيامدي، تو اصلاً اهميتي به من و اين قضيه نمي‌دهي و...» پاسخ متفاوتي دريافت خواهد كرد تا زني كه با استفاده از «جملات من» به همسرش مي‌گويد « من واقعا خيلي ناراحتم، من به تو نياز داشتم، من دوست داشتم در طول درمان پزشكي تو در كنارم باشي و...» اگر زوجين ارتباط مناسب با يكديگر داشته باشند و در زمان بحران‌هاي عاطفي به احساسات يكديگر گوش بسپارند، روابط بين آن‌ها روز به روز مستحكم تر خواهد شد (بروك و همكاران، 2010).

تمايلات جنسي و تصوير تن نيز در طول ماه‌ها و يا سال‌هايي كه زوجين براي والد شدن تلاش مي‌كنند، تحت تاثير قرار مي‌گيرد (ويشمن، 2010). زوجين به طور خود به خود توجه بسياري بيشتري بر مقاربتهاي جنسي خود مي‌كنند. در حقيقت مقاربت‌هاي جنسي در طول اين دوره، زمان بندي و برنامه‌ريزي شده و معطوف به باردار شدن مي‌شود تا بر كسب لذت توسط طرفين. هنگامي‌كه يك زوج، درمان پزشكي را آغاز مي‌كنند، مقاربت‌هاي جنسي از اختيارشان خارج شده و تقريباً شكلي اجباري به خود مي‌گيرند. در جلسات مشاوره زوجين بايستي به همان اندازه كه درباره نيازشان به صميميت صحبت مي‌كنند، درباره نا امني‌ها و ترس‌هايشان نيز سخن بگويند. ارتباط باز و صادقانه در جلسات مشاوره سبب مي‌شود كه احساسات زوجين (چه مثبت و چه منفي) يكي پس از ديگري مطرح شود. براي بعضي از زوج‌ها، تفاوت گذاشتن بين فعاليت «فعاليت جنسي براي باردار شدن» در طول دوره اي از عادت ماهيانه زن كه احتمال باروري بيشتر است و «فعاليت جنسي براي لذت و تفريح» مي‌تواند سودمند باشد. اگر زوجين بخاطر استرس و فشار وارد شده در طول درمان پزشكي، از بدكاري عملكرد جنسي رنج مي‌برند، مشاور بايد تفكيك و جداسازي بين دو فعاليت جنسي (فعاليت جنسي تكليف گرا) و (فعاليت جنسي لذت گرا) را تقويت كند. در چنين شرايطي همچنين بايد به احساسات ضمني زوجين (احساسات شكست، گناه، شرم، تصوير تن و غيره) پرداخته شود. به طور كلي نيازها و انتظارات بيماران از يكديگر و از جلسات درماني بايد درك شود (بروك و همكاران، 2010).

 

[1] . Lunenfeld, B. &

[2] . Steirteghem, A. V.

[3] . Benson, R. C.

[4] . Freeman, E. W.

[5] . Boxer, A. S.

[6] . Rickels, k.

[7] . Tureck, R.

[8] . Mastroianni, L. J. R.

[9] . Dohrenwend, B. S.

[10] . Boyaresky, R.

[11] . Berek, J. S.

[12] . Vayena, E.

[13] . Paleg, K.

[14] . Burns, L. H.

[15] . Covington, SH. N.

[16] . Firestone

[17] . Van Balen, F. V.

[18] . Gerrits, T.

[19] . Schmidt, L.

[20] . Holstein, B. E.

[21] . Christensen, U.

[22] . Boivin, J.

[23] . Pirritano, M.

[24] . Pasch, L.